شبهای عیدی که همه در کنار خانوادهشان هستند. شبهای عیدی که یا به دیدوبازدید میگذرد یا به سفر و تفریح. آن شب سرد، وقتی همه خوابیدند، آتشنشانی با دماسنجش بالای سر چادرها میرود تا ببیند دمای محیطی آن چادر بیش از حد گرم نشده باشد. اگر دما پایینتر از حد معمول باشد، یعنی یک جای کار میلنگد و باید شک کرد. همین هم میشود. چادری دمای محیطیاش بیش از حد گرم است. آتشنشان به آنها تذکر میدهد که اگر وسیلهای گرمایشی در آنجا دارند، خاموشش کنند. چراکه روشنکردن وسایل گرمایشی مثل منقل یا پیکنیک، در محیطی بسته مثل چادر مسافرتی، باعث بهوجودآمدن گاز مونوکسیدکربن و منجر به خفگی میشود. خانوادهای که در چادر هستند و تذکر میگیرند، به هشداری که از سوی آتشنشان میشنوند، چشم میگویند! حالا ساعت 4 صبح است. آتشنشان حس خطر میکند. به همان چادر مذکور نزدیک میشود و دوباره دماسنج میگوید که وضعیت هوای این چادر غیرمعمول است. آتشنشان مجبور میشود آنها را بیدار کند تا دوباره تذکر دهد. بیدار نمیشوند. آتشنشان میفهمد که حسش درست بوده. زیپ چادر را باز میکند و خانواده را نیمه هشیار کنار منقلی روشن میبیند. همه را بیرون میآورند و سریع همه خانواده هشیاریشان را به دست میآورند. اما آتشنشان داستان ما، متوجه وجود یک نوزاد در چادر میشود. نوزادی که نفس نمیکشیده. نوزاد را در آن سرما، در آن شب رو به صبح، بغل میگیرد و تا دم آمبولانس میدود. او باعث میشود یک خانواده و کودک نوزادشان نجات پیدا کنند.
لذتی به نام نجات
روایت بالا، ماجرایی واقعی است که آقای امید باقری، آتشنشان قهرمانی که الان رئیس دفتر مدیر عامل سازمان آتش نشانی است، برایمان میگوید. او در ادامه این روایت، از حسش نسبت به این ماجرا میگوید: «آن موقعی که آن بچه را بغل کرده بودم، شاید هیچوقت بچه خودم را آنطور بغل نکرده بودم. این برایم خیلی لذت داشت. نجات برای ما آتشنشانها لذت بخشترین قسمت کارمان است.» بله! در این شماره از صفحه نوجوان، قرار است به کمک آقای باقری، برایتان از یکی از هیجانانگیزترین و البته پرطرفدارترین شغلهای جهان بگوییم: آتشنشانی. شغلی که هرکدام از ما حداقل یک بار به آن فکر کردهایم.
نشستن روی مبل یا شیرجه در آتش؟
نقطه شروع رفتن در دل یک شغل همیشه جذاب است. از آقای باقری پرسیدم چه شد که آتشنشان شده است؟ او در جوابم میگوید: «من مدیر فروش مصنوعات چوبی و مبلمان بودم و به لحاظ مالی هیچ مشکلی نداشتم. یعنی درگیر پیداکردن کاری نبودم. در کنار این شغل، در باشگاه ذوبآهن، بوکسور هم بودم. یعنی رشته ورزشیام بوکس بود. یک روز در باشگاه از یکی از دوستانم شنیدم که آتشنشانی استخدام میکند. با توجه به اینکه با قداست شغل آتشنشانی آشنا بودم و میشنیدم که چقدر نجاتدادن جان انسانها برای این افراد لذتبخش است، تصمیم گرفتم وارد این شغل شوم. با مدیریت فروشگاهی که در آن مشغول کار بودم صحبت کردم و توانستم رضایتش را بگیرم تا از آن شغل خارج شوم. خلاصه امتحان آتشنشانی را دادم، در مراحل اولیه و گزینشهای بعدی قبول شدم و شغلم شد آتشنشان!» آقای باقری تأکید میکند که برای روحیه انساندوستی که داشته، وارد این شغل شده است.
نوجوان قهرمان
آقای باقری معتقد است که در نوجوانی همه آدمها به شغل آتشنشانی فکر کردهاند. او خودش هم از بچگی و نوجوانی این شغل در ذهنش تداعی میشده و دوست داشته وارد این حیطه شود. همیشه دوست داشته قهرمان باشد و نیرویی داشته باشد که به وسیله آن بتواند جان آدمها را نجات دهد و در همین افکار شغل آتشنشانی در ذهنش نقش میبندد.
مسیرهای رسیدن
باقری میگوید: «اگر نوجوانی بخواهد وارد این شغل شود، اول از همه باید این انگیزه را داشته باشد و حاضر باشد که برای نجات کسی از جان خودش بگذرد. باید این روحیه ایثارگری را در خودش ببیند. اگر چنین چیزی درونش باشد باید برود سراغ موارد بعدی. مثلا باید بدن ورزشکار و ورزیدهای داشته باشد. یعنی توانایی بدنی خوبی داشته باشد. بعد هم باید در آزمونهای آتشنشانی شرکت کند تا بتواند وارد این حیطه شود. گاهی شهرداریهای هر شهری هم با توجه به نیازهایی که در این شغل دارند فراخوان شرکت در آزمون آتشنشانی میدهند. فرد علاقهمند باید پیگیر این فراخوانها باشد و در آزمونهای مربوطه شرکت کند. اگر در آزمون قبول شد، بعدتر یکسری گزیش از او میشود که در نهایت ویژگیهای بدنی، برخی از اطلاعات تخصصی آتشنشانی و اطلاعات عمومی فرد سنجیده و اگر مناسب این شغل بود، پذیرش میشود. بعد از پذیرش هم یکسری کلاسهای آموزشی میگذارند که باید در آنها شرکت کند.»
البته ما الان در دانشگاه هم رشتههای مربوط به شغل آتش نشانی داریم. رشتههایی مثل امداد و نجات، ایمنی و مدیریت سوانح و فرماندهی عملیات رشتههایی هستند که در دانشگاه تدریس میشود و فرد میتواند با خواندن یکی از این رشتهها به شغل آتش نشانی برسد. اما در کنار کسب تخصص، نباید از توانایی بدنی مناسب این رشته هم غافل شد. اگر کسی علم این رشته را داشته باشد اما توان بدنیاش را نداشته باشد، مطمئنابرای آتش نشان شدن، مناسب نیست.این را هم باید اضافه کرد که این شغل فقط مخصوص پسرها نیست. دخترها هم اگر شرایط بدنی و تخصصی لازم در این رشته را داشته باشند، میتوانند وارد این حیطه شوند.
ورزش، استراحت، کار
از آقای باقری درخصوص زنگ تفریحهای آتشنشانان میپرسم. او میگوید که اغلب، آتشنشانها در زمان استراحت ورزش میکنند. معمولا آنها خارج از محیط کاری ورزشهایی مثل آمادگی جسمانی و ورزشهای رزمی میکنند. اما در ایستگاههای آتشنشانی، به دلیل بزرگ بودن فضایشان معمولا ورزشهایی مثل والیبال و تنیس انجام میشود. ساعت کاریشان هم به این شکل است که 24 ساعت کار میکنند و 48 ساعت استراحت. البته این ساعت بستگی به ادارهای دارد که در آن کار میکنند. بعضی جاها هم 24 ساعت کار و 24 ساعت استراحت است.
هیجان آتشین
«آتشنشانی برای کسانی که عاشق هیجان هستند، بهترین شغل است.» این را آقای باقری میگوید و ادامه میدهد: «از آن لحظهای که آژیر ایستگاه میخورد، فرد باید از خواب بیدار شود، لباسهایش را بپوشد و در عرض چند دقیقه کوتاه آماده شده و وارد عملیات شود. در طول مسیر هم باید با بیسیم تمام اطلاعات محل حادثه را بگیرد. از نقطه شروع تا لحظه پایان، تمامش هیجان است. استرس و نگرانی هم دارد؛ اما تنها در این مواقع یک چیز است که میتواند شور و اشتیاق را در آتشنشان نگه دارد، آن هم این است که در زمانی که به محل حادثه برسی جان یک نفر را نجات بدهی. این خیلی لذتبخش است.» آقای باقری در ادامه حرفهایش به یکی از محدودیتهای شغلیاش اعتراف میکند. او میگوید که حتی وقتی بچهاش به دنیا آمده است، نتوانسته همان موقع به بیمارستان برود و کودکش را ببیند. چون دقیقا آن روز در حادثه و در یک شیفت عملیاتی بوده. او اعتقاد دارد که این نوع همدوستی و انساندوستی در همه آتشنشانها هست. باقری الان در حوزه مدیریتی آتشنشانی کار میکند. اما قبلا هم که در تیم عملیاتی بوده، هرروز صبح که میخواسته سرکار برود، با پدر و مادرش و بعد هم که متأهل شده با همسرش، خداحافظی گرمی میکرده. «این واقعیت در بین همه آتشنشانهاست که آنها میترسند که دیگر به خانه برنگردند.»
خانوادهای به وسعت یک ایستگاه
خانوادههای آتشنشانها هم بهنوعی حس انسان دوستی و همدلی زیادی دارند. وگرنه چه کسی حاضر میشود دسته گلش را روانه شغلی کند که هرثانیهاش با خطر روبهروست؟! مثلا آقای باقری میگوید که خانوادهاش هروقت صدای هر آژیری را که میشنیدند به او زنگ میزدند که چه خبر؟ اوضاع امن و امان است؟ حتی اگر آژیر اورژانس را هم میشنیدند یاد او میافتادند و نگرانش میشدند. باقری حتی وقتی میخواسته ازدواج کند، خانواده همسرش از او میپرسند که چرا سمت این شغل خطرناک رفته است؟ اما وقتی از اعتقادات قلبی او باخبر میشوند و میفهمند که او عاشق کمککردن به انسانهاست، با شغلش کنار میآیند و از آن موقع به بعد به او افتخار میکنند. الان حتی دختر و پسرش هم به شغل آتشنشانی علاقهمندند و هروقت لباس یا ماشین آتشنشانی ببینند ذوق میکنند.
باقری میگوید: «البته ما در خود آتش نشانی و با بقیه آتشنشانها شبیه یک خانواده هستیم. در کل بیش از 700 نفر همکاریم؛ اما همه مثل یک خانواده بزرگ هستیم وحتی خانوادههای آنها هم خانواده ما محسوب میشوند. حالا حساب کنید که ما هرکدام چند خانواده داریم؟ اینها بابت این است که همه ما یک هدف مشترک داریم و همین هدف مشترک ما را به هم وصل میکند. ما در 24 ساعت باهم هستیم. در این 24 ساعت باهم نماز میخوانیم، غذا میخوریم، شوخی و بازی میکنیم، میخوابیم و باهم به عملیات میرویم. خیلی وقتها برای رفتن در دل خطر باهم تعارف میکنیم. آن یکی میگوید بگذار من بروم توی چاه و کسی را که گیر افتاده نجات دهم. آن یکی میگوید نه نمیگذارم. خودم باید بروم.» رقابت بر سر ایثارگری. این قشنگترین رقابتی است که یک نفر در طول زندگیاش میتواند داشته باشد.
کندن از جان خود برای جاندادن به دیگری
«سالها پیش در خیابان امام خمینی، یک حریقی رخ داد و تانکرهای حامل گاز آتش گرفتند. من یادم هست که وقتی پشت بیسیم این حریق را به ما گزارش دادند و ما به محل حادثه میرفتیم همه بچهها اشهدشان را میخواندند. چون خیلی حادثه بدی بود و ممکن بود کل خیابان از آن آتشسوزی صاف شود. برای همین همه ما آماده بودیم که این انفجار رخ بدهد و ما شهید شویم. در این عملیات من میخواستم جلو بروم، ولی دوستانم نمیگذاشتند. میگفتند پدر و مادرت مکه هستند و اگر اتفاقی برایت بیفتد آنها گناه دارند که دور از تواند. بگذار ما برویم. یا برخی دیگر میگفتند ما بیشتر از تو سن داریم، بگذار ما برویم جلو. میدانی؟ آتشنشانی اینجوری است. گذشتن از جان خودت برای جاندهی به بقیه.»
قهرمانان بیادعا
قطعا این شغل لحظات سخت و شیرین را در دل خودش دارد. یکی از این لحظات سختی که باقری از آن میگوید، آتشسوزی بازار هارونیه است که یک نفر در آتش میسوزد و از شدت جراحات وارد شده، فوت میکند. باقری میگوید: «جالب این است که هروقت کسی در آتشسوزی برایش اتفاقی بیفتد، ما تا وقتی که حالش خوب شود، دائم با بیمارستان تماس میگیریم و حالش را میپرسیم تا ببینیم اوضاعش در چه حال است. وقتی فردی در یک حادثه فوت میشود خیلی آزار میبینیم و در روحیهمان تأثیر میگذارد. ما خون، آتش، سوختگی، شیون، ضجه و… را میبینیم. اما همه اینها، وقتی یک نفر را نجات میدهی، رنگ میبازد.»
همه فن حریف
ما معمولا آتشنشانها را با خاموشکردن آتش یا نجاتدادن از یک مخمصه میشناسیم. اما کار آنها به اینجا ختم نمیشود. آقای باقری میگوید: «آتشنشانی یک مبحث پیشگیری دارد. یعنی در ستاد اداری آتشنشانی تیمی وجود دارد به نام تیم پیشگیری. این گروه وظیفهشان این است که وقتی یک ساختمان بخواهد پروانه ساخت بگیرد باید تأییدیه آتشنشانی را هم داشته باشد. زمانی که این تأییدیه را بگیرد یعنی موارد ایمنی در این ساختمان رعایت میشود. یک مورد دیگر بحث آموزشی است. مثلا این تیم برای ادارات، مدارس و … آموزشهای ایمنی را میدهند. گاهی در همان لحظه اول آتشسوزی میشود آتش را خاموش کرد. اما به دلیل بیاطلاعی افراد آتش نهتنها خاموش نمیشود بلکه بیشتر شلعه میگیرد و خسارات زیادی وارد میکند. پس بحث آموزش به سایرین هم بسیار مهم است که این وظیفه را تیم آموزش به عهده دارد. موارد دیگر بحثهای عملیاتی است. مثل حادثههای چرخگوشت که کودکی دستش را در چرخگوشت میکند یا نجات فردی که در جایی مثل چاه یا آسانسور گیر کرده است. بعد هم بحث آتشسوزیهای مختلف مثل آتشسوزی اماکن و خودروست. گاهی هم فردی در کوه مشکلی برایش پیش میآید که تیم امداد و نجات کوهستانِ آتشنشانی به سراغش میرود. همچنین غرقشدن در آب یا گرفتن حیوانات وحشی که در خیابان و میان مردم میروند. همه اینها به عهده آتشنشانهاست.»
الو 125؟
یکی از اتفاقات رایجی که ما درباره آتشنشانی میشنویم، مزاحمتهای تلفنی است. آقای باقری میگوید زمانی که در ستاد فرماندهی بوده، هرروز بالغ بر 400 تا 500 تماس غیرمرتبط و مزاحم تلفنی داشتهاند. (ستاد فرماندهی همان قسمتی است که مردم تماس میگیرند و کارشناسان آنجا بعد از شنیدن موقعیت و آدرس سریعا نزدیکترین ایستگاه را به محل حادثه اعزام و مدیریتمیکنند.) ا لبته این تعداد فقط مخصوص مزاحمت نیست. خیلیها شماره آتشنشانی را با ادارات آب و گاز و … اشتباه میگیرند که خب تماس این افراد هم میرود جزو تماسهایی که منجر به اشغالشدن خط آتشنشانی میشود. تعدادی هم هستند که بهقصد، مزاحمت ایجاد میکنند. مزاحمت تلفنی خطرآفرین است. این کار باعث میشود خطی اشغال باشد و اگر کسی واقعا به کمک نیاز دارد، ستاد فرماندهی آتشنشانی درجهت امدادرسانی با مشکلاتی مواجه شود.