زیست شاعرانه، از او یک چهره اصیل فرهنگی «مرکز»گریز ساخت که در کنج خلوتش در گوشهای از شهرش سخت مشغول کار است. بیش از سی سال اثری چاپ نکرد و به خواندن و آموختن مشغول بود. در همه این سالها ادبیات جدیترین مشغلهاش بود. اما جریانهای روز ادبیات معاصر چندان به او نپرداخت؛ البته او هم نخواست. ولی چرا جریانهای روز از او کمتر گفتند در حالیکه در فضای کاریاش بهخصوص غزل پیشتاز محسوب میشد؟ به آثار او در دهه چهل نگاه کنید.
بسیار پیش از این میشد از حاصل کار او بهره برد؛ ولی نبردیم. چرا؟ چون از یک سو سیاستگذاریهای فرهنگی ایران فقط تهران را میبیند و از سوی دیگر ابزار یا واسطههای کافی برای رساندن پیام-اثر-به مخاطب در اختیار نیست. اگر سرنوشت ادبی چهرههای فعال «جنگ اصفهان» متفاوت از همگنانشان است به خاطر مرکز نشینی و پایی در اصفهان و رویی در تهران داشتن است. یکصد سال گذشته هر چهره فرهیخته اینجایی اگر در بازی مرکز وارد نشده باشد مهر آنها را هم نچشیده است.
ادای احترام به او ادای دین به همه کسانی است که فرهنگ و ادبیات را جدی گرفتهاند نه بهجای سهلانگاری یا با بازیهای عوامفریبانه دکانی دو نبش بسازند. رافعی نهتنها شعر گفت و زندگی را با زیست شاعرانهاش حرمت گذاشت. از او یک داستان بلند با نام انتظار در دهه چهل توسط انتشارات مشعل منتشر شد که به تیغ ساواک گرفتار و چاپخانه را نیز برای مدتی تعطیل و ممنوعالکار کرد. او به داستاننویسی جدی اندیشید اما کمالگراییاش مانع نشر داستان شد. حتی داستانهایی را که در دهههای قبل در نشریات ادبی و عمومی منتشر کرده بود تجدید چاپ نکرد.
در دهه هفتاد یک رمان سه جلدی با عنوان مردابهای جاری نوشت که یک سال و نیم در وزارت ارشاد گم شد و آنگاه که پیدا شد و فرصت نشر یافت، او دیگر مایل به نشرش نبود یا زمان مناسب نشرش را از دست رفته دانست. ولی در همه این سالها کموبیش داستاننویسی درس داد و جدیتر داستان خواند و پیگیر داستان روز کشور بود. با نمادگرایی که در شعر داشت زبانی که به ساخت استعاره تمایل دارد، اگر داستان بنویسد چگونه داستانی خواهد بود؟ حتما زبانی شاعرانه خواهد داشت. افسوس که کمالگراییاش ما را از خواندن داستانهایش محروم کرد.
استاد بهمن رافعی صاحب یک تجربه طولانی ادبی است. در دوران فعالیت ادبی صاحب خاطرات بسیاری است که هرازگاهی آنها را بازگو کرده اما ناگفتههای بسیاری هم مانده از جمله درباره بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری و چند چهره ناشناخته چون منوچهر فاتحی که همکلاسی و دوست نزدیک مرحوم بهرام صادقی بود و مردی با سواد و مطلع از ادبیات و فلسفه که بر شکلگیری شخصیت ادبی بهرام صادقی تأثیر گذاشت، ولی چندان شناخته نشد و زود هم کارش در این دنیا تمام شد. (گفتوگو با بهمن رافعی، بهمن 99) به چنین ادیبی باید ادای احترام کرد، چون در نبود نهادهای پایدار ادبی در اصفهان او وظیفه خود را ادا کرد و به تربیت ادبی جوانان پرداخت. حاصل سالها فعالیت او در انجمن ادبی جوانه، خانه هنرمندان و… تربیت نویسندگان و شاعرانی شد که اکنون در فضای ادبی کشور فعال هستند. آقای رافعی عمری معلمی شما را پاس میداریم.
بیوگرافی هنرمند
بهمن رافعی شاعر، نویسنده و ادیب ایرانی به سال 1315 هجری شمسی در بروجن چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله مردی کشاورز بود، ولی خطی خوش داشت و با فرهنگ بیگانه نبود. بهمن پس از گرفتن دیپلم ادبی وارد دانشگاه اصفهان شد و لیسانس ادبیات گرفت. به سال 1335 به تدریس در دبیرستانهای بروجن پرداخت و یک سال بعد تدریس را در دبیرستانهای اصفهان پی گرفت. پس از بازنشستگی، به تدریس فیلمنامهنویسی در انجمن سینمای جوان و داستاننویسی در حوزه هنری و شعر در انجمن ادبی جوان آموزش و پرورش روی آورد. شاگردان او در این انجمن ادبی به چاپ آثار خود در مجله جوانه پرداختند. او از نوجوانی به داستاننویسی سرگرم بود و اشعاری میسرود. به پیشنهاد مرحوم اشراقی تخلص جاوید را برای خود برگزید. اما بعدها نام خود بهمن را به عنوان تخلص به کار برد. او در شعر نو و سنتی طبعآزمایی میکند ولی غزلیات او لطف دیگری دارند. غزلیات او در عین سنتی بودن از تبار امروزند و گاه مخاطب فراموش میکند که این اشعار در قالب غزل سروده شدهاند. استفاده از قافیه، ردیفهای کمیاب و کماستفاده و بهکارگیری ردیفهای اسمی در غزل و استفاده بهروز از ابزارهای سنتی، به غزل او شور و تحرک و حس و حال متفاوتی میدهد. کشفهای تصویری از نوع تجسمی در اشعار او اندک نیست.
او عناصر زبان را به زیبایی برجسته میکند و صیقل میدهد. ژانرها و فرمهای شعری او تنوع بسیار دارند. شعر رافعی عاصی و سرکش است، رسالتی اجتماعی را بر دوش میکشد و مخاطب را به بیداری و آگاهی فرا میخواند.
این کتابها از او به چاپ رسیده ست:
۱. انتظار (داستان) ۲. اگر این ماهیان رنگی نبودند (شعر)
۳. بیعشق، ما سنگ ما هیچ (شعر) ۴. سالهای ابری (شعر به لهجه بروجنی) ۵. گلجون و لیشمانیا (شعر کودک)
۶. روشنی در قفس ماندنی نیست (شعر) 7.جامهای دریایی (شعر)8-یک دست بی صدا نیست (شعر) 9. در امتدادفاصله ها (که آخرین اثر چاپ شده ایشان است).