در حالی که برای جنبش فوتوریسم تکنولوژی با سرعت و صنعت همراه بود که آنان را از گذشته عبور میداد، هگزاناکیس ایده «شهر کهکشانی» را که کاملا تکنولوژیمحور بود، به عنوان یک راهحل برای برونرفت از مشکلاتی نظیر کمبود فضا، ترافیک، آلودگی هوا و کمبود منابع غذایی برای انسان نیمه دوم قرن بیستم میدید. آرمان شهرگرایی تکنولوژیک، تکنولوژی را عامل تغییرات اجتماعی و فرهنگی نظیر جبرگرایی تکنولوژیک یا تصویرسازی رسانهای میداند. اسطوره تکنویوتوپیا، معتقد است «چون تکنولوژی به لحاظ اخلاقی شفاف و بدون جهتگیری ارزشی است، مزایای آن میتواند و باید جهانی شود.» در حقیقت این واقعیت که تکنولوژی از شکافهای سیاسی سالهای جنگ سرد فرا میرفت، نوعی اعتبار را به این دیدگاه بخشید که تکنولوژی از نظر ارزشی بیطرف است. طبق این دیدگاه، راه پیشرفت تکنولوژی پیشبردن علم است و تکنولوژی علم کاربردی است. به بیان دیگر، تکنولوژی عبارت است از کاربرد فهمی از موقعیتهایی مادی که به نحوی عقلانی کسب شده تا بتوانیم به اهدافی که به نحوی آزادانه انتخاب شدهاند، دست یابیم و البته این کاربرد از طریق فنون رفع مسئله عقلانی انجام میگیرد؛ البته این ایدئولوژی نسبت به مسائلی که تکنولوژی ایجاد میکند، بیاعتنا نیست؛ بلکه مسائلی را که ناشی از پیشرفت تکنولوژی است به سادگی به عنوان انتقامی میشناسد که ناشی از استفاده ناصحیح از آن است و به شدت معتقد است که تکنولوژی به بشر این اجازه را داده که در تمام حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پیشرفت کند. در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم جنبشهای مختلفی ظهور کردند که همگی به نحوی بر تکنویوتوپیا تأکید داشتند. لیکن مباحث مربوط به تکنویوتوپیا، تکنولوژی را نه به عنوان یک نیرو برای رهایی انسان از توهم بلکه به عنوان طلسم جدیدی برای جهان معاصر میبینند. در مقابل دیدگاههای خوشبین و حامی تکنولوژی، دیدگاههای بدبینانه نیز وجود دارند. در نیمقرن گذشته جوامع علمی و رسانهها بر نقش مهم تکنولوژی در رفع مسائل بشر نظیر گسترش گرسنگی، آلودگی آب دریا، تغییرات آبوهوایی، فاجعه فوکوشیما و نظایر آن تأکید داشتهاند و این مسائل را «نفرین» زندگی بشر نامیدهاند که با کمک تکنولوژی قادر به «حل شدن» هستند.
امروزه دیگر نگاه له و علیه برای تکنولوژی کمتر معنا دارد. بیشتر فیلسوفان این عرصه نظیر فیلسوفان هلندی همچون ورماس و کروس یا فیلسوفان آمریکایی نظیر فینبرگ و آیده چرخشی در این حوزه ایجاد کردهاند که تمرکز آن بر یک نگاه منتقدانه و نظریهپردازانه نسبت به تکنولوژی است و لزوما آن را تأیید یا رد نمیکنند، بلکه قائل به تحلیل و شناخت مسئله به منظور استفاده صحیح از آن هستند. این موضوع در دیدگاه نظریهپردازان هلندی از باب اخلاق و ارزش و از منظر فیلسوفان آمریکایی یک نگاه تجربهگرایانه و قائل به میانهروی بین جبرگرایی تکنولوژی و برساختگرایی اجتماعی است. با همه تحسینها و انتقاداتی که نسبت به تکنولوژی در ادوار مختلف بوده، تکنولوژی راه خود را برای ورود به جوامع در طول تاریخ هموار کرده است. تنها در طول ۲۳۰ سال گذشته (۱۷۸۴ تا امروز) جهان چهار مرحله از انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته است. اولین انقلاب در اواخر قرن هجدهم رخ داد زمانی که تولید مکانیکی بر پایه آب و بخار شکل گرفت. دومین انقلاب صنعتی در اوایل قرن بیستم و با معرفی نوار نقاله و تولید انبوه به وقوع پیوست و به انقلاب تکنولوژیک معروف است. سومین انقلاب پس از جنگ جهانی دوم و در پی توسعه نیمههادیها، محاسبات پردازنده مرکزی، کامپیوترهای شخصی و اینترنت اتفاق افتاد.
در حال حاضر، جهان در انقلاب چهارم قرار دارد که به وسیله سیستمهای سایبر-فیزیکی شکل گرفته است. این سیستمها نتیجه تلفیق تولید، پایداری و رضایت مشتری هستند که پایه یک شبکه از سیستمها و فرایندهای هوشمند را ساختهاند. متناسب با این سه انقلاب، تافلر معتقد است که سه نوع جامعه ظهور کرده، در طول انقلاب اول و دوم، تکنولوژی زیرساختهای شهری نظیر جادهها، شبکههای توزیع گاز، آب و جمعآوری پسماند را شکل داد که بخش جداناپذیری از زندگی متمدن شهری شد. موج دوم تافلر متناسب با انقلاب سوم رخ داده است که استفاده از دادههای بلادرنگ کارایی مدیریت کلانشهرها را افزایش داد. انقلاب چهارم نیز منجر به خلق اجتماعات چندپیوندی شد که به آن «شهر هوشمند» میگویند و از نظرگاه تافلر موج سوم و جامعه پساصنعتی است. اگرچه در دهه ۱۹۸۰، تافلر شناختی از شهرهایی که تا بدین حد مبتنی بر تکنولوژی باشند، نداشته است، اما گذار تکنولوژی خصوصا فناوری اطلاعات و ارتباطات به معنای رسیدن به شهرهایی است که وظیفه نگهداری از خود را برعهده دارند، با اینکه این موضوع به طور کامل در هیچ کجای دنیا میسر نشده است، اما این مسیری است که بسیاری از پژوهشگران و آزمایشگاههای شهری مجدانه در سرتاسر جهان در حال پیگیری آن هستند.