ریشه در خویش!

«از اینجا رانده و از آنجا مانده!» این گزاره حکایت اتباع افغانستانی است که جنگ و شرایط نابسامان سیاسی، زندگی در افغانستان را برای آن‌ها سخت و غیرممکن کرده و سبب شده تا دهه‌ها پیش، پدرانشان چمدان ببندند و ناگزیر به کشور دوست و همسایه که ازقضا اشتراک‌های مذهبی و دینی و زبانی بسیاری با یکدیگر دارند، کوچ کنند و در آن ماندگار شوند؛ کشوری که حالا، اگرچه برای بسیاری از افغان‌ها حکم وطن دارد، اما تبعیض، تحقیر و محدودیت و نبود قانون مدونی که مهاجران به واسطه آن بتوانند زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای را داشته و از حداقل حقوق شهروندی برخوردار باشند، آن‌ها را در تنگنا گذاشته و دست و پایشان را برای انجام جزئی‌ترین امور روزمره بسته است. این محدودیت‌ها به‌ویژه برای آن دسته از اتباعی که تمایل به انجام فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی در ایران دارند، نمود بیشتری دارد. این گزارش، روایت‌هایی است از زبان افاغنه‌ای که در عرصه‌های مختلف مشغول فعالیت هستند؛ اما از موانع پیش رو و سنگ‌اندازی‌های متعدد، گلایه دارند. مخرج مشترک حرف‌های آن‌ها را که بگیریم به نبود قانون مدون در رابطه با زندگی مهاجران افغانستانی در ایران و رویکرد نامطلوب مسئولان درباره آن‌ها می‌رسیم.

 

تاریخ انتشار: 09:13 - دوشنبه 1399/12/11
مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه

روایت اول: از نسل اول مهاجران؛ 36 سال اقامت در ایران

می‌گوید از نسل اول مهاجران افغانستانی است که وارد جمهوری اسلامی ایران شده است: سال 1363 و از کودکی. در کشور دوست و همسایه تحصیل و در مقطع لیسانس، شیمی خوانده و همین‌جا هم ازدواج کرده است: «مهاجرت به ایران به اختیار ما نبود. مرحوم پدر به‌دلیل شرایط سیاسی تصمیم به مهاجرت گرفت. در آن زمان مهاجرت به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی نیز فراهم بود؛ اما پدر ایران را به‌دلیل اشتراک‌های مذهبی و زبانی که با افغانستان داشت، انتخاب کرد. از آن زمان تا به الان نیز در اصفهان زندگی می‌کنیم. البته سفرهای زیادی به افغانستان داشته‌ام و  فعالیت‌های اقتصادی زیادی در آنجا انجام داده‌ام.» فارغ‌التحصیلان افغان، فضای کار چندانی پیش روی خود در ایران ندارند و با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو هستند: «لاجرم من هم وارد کار آزاد شدم؛ البته تصمیمم این نبود که کارم را ادامه دهم؛ بلکه می‌خواستم ارشد و دکتری بخوانم، منتهی شرایط فراهم نشد. یکی از این مشکلات که در دفترچه‌های کنکور هم صریحا به آن اشاره شده، این است که اتباع افغانستانی فقط در هفت دانشگاه مرکزی اجازه انتخاب‌رشته دارند؛ درحالی‌که دانش‌آموزان افغانستانی با کمترین امکانات و پشتوانه اقتصادی تحصیل می‌کنند و امکان رقابت با افرادی که از امکانات خوب برخوردارند و می‌توانند در این دانشگاه‌ها ادامه تحصیل دهند، ندارند. این موضوع یعنی، عملا عده بسیار کثیری از دانش آموزان افغانستانی وارد دانشگاه نمی‌شوند و  عطای آن را هم به لقایش می‌بخشند. از سوی دیگر، کسانی که می‌خواهند ادامه تحصیل بدهند باید براساس مصوبه وزارت علوم شهریه پرداخت کنند؛ درحالی‌که پس از فارغ التحصیلی زمینه کاری برایشان فراهم نیست.» این اتباع افغانستانی در ادامه سخنانش به نبود قانون مناسب در زمینه ساماندهی وضعیت اتباع اشاره می‌کند و می‌گوید که رفع  تمامی مشکلات درگرو تدوین قانون است: «خلأ قانون باعث به وجود آمدن معضلات بسیاری برای افغانستانی‌ها شده است. هنوز دید امنیتی درباره مهاجران افغانستانی وجود دارد؛ درحالی‌که این رویکرد هم برای جامعه ایران و هم برای افغانستان مشکل آفرین است؛ زیرا  کودکانی که به دلیل شرایط موجود نمی‌توانند ادامه تحصیل دهند، وقت و انرژی خود را صرف کارهای دیگر می‌کنند و این موضوع باعث افزایش آسیب‌های اجتماعی می‌شود.» آسیب‌هایی که قطعا در داخل جامعه افغانستان ایزوله نمی‌شود و دامنه آن به ایران نیز کشیده می‌شود: «این درحالی‌است که قانون‌گذاران ایرانی اصلا به این موضوع توجهی نمی‌کنند. فرد افغانستانی که در ایران تحصیل و از فضای آموزشی این کشور استفاده کرده، اجازه فعالیت در حوزه‌های مختلف را پیدا نمی‌کند؛ درحالی‌که اکنون تمامی دنیا مدار توسعه خود را براساس پیشرفت انسان قرار داده‌اند.» او که فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی جزء دل‌مشغولی‌های روزانه‌اش است، ادامه می‌دهد: «ایجاد محدودیت برای اتباع افغانستانی قانون نانوشته‌ای است که همواره وجود داشته است؛ برای مثال، تعداد مراکز فرهنگی را که در استان اصفهان وجود دارد، با تعداد مهاجران افغانستانی که در این استان وجود دارد، مطابقت بدهید. یقینا این تعداد به اندازه انگشتان دست هم نخواهد شد؛ درحالی‌که اکنون بیش از 400 هزار تبعه افغانستانی در اصفهان زندگی می‌کنند. کمبود این موسسه‌ها به‌خاطر نبود بستر قانونی برای انجام فعالیت‌هاست؛ درحالی‌که افاغنه می‌توانند در بسیاری از زمینه‌ها به کمک ایرانی‌ها بیایند و مؤثر باشند.»

او می‌گوید که با تمامی این مشکلات و گلایه‌هایی که از جمهوری اسلامی ایران دارد، اما «ما خودمان را در ایران، بیگانه نمی‌دانیم؛ چون پیوند تاریخی با این کشور داریم. افاغنه در این کشور شهید داده‌اند. شهروندانشان اسیر شده‌اند. برای همین می‌خواهیم در ایران بمانیم و توانایی‌هایمان را صرف آن کنیم. متأسفانه در سال‌های اخیر بسیاری از نخبه‌های افغانستانی جذب کشورهای اروپایی شده‌اند؛ درحالی‌که در ایران رشد و نمو کرده‌ و از سرمایه‌های این کشور استفاده کرده‌اند.»

روایت دوم: 42ساله؛ 22 سال اقامت در ایران

42ساله است و مدیریت خیریه و حمایت از خانواده‌های نیازمند مهاجر را نیز به‌عهده دارد، اما از مشکلاتی می‌گوید که به‌عنوان یک فعال فرهنگی بیگانه در کشور ایران با آن مواجه بوده است: «آنچه متأسفانه رسانه‌های خارجی نیز از آن سوءاستفاده می‌کنند این است که گویا دولت ایران علیه مهاجران ظلم وتبعیضی را که با حقوق بشر منافات دارد، روا می‌دارد؛ اما فکر می‌کنم، ظلم وتبعیض سیستماتیک در ایران علیه اتباع وجود ندارد، بلکه بیشتر برخوردهای سلیقه‌ای و بداخلاقی های فردی است که خوراک رسانه‌های خارجی شده؛ مثلا  مقام معظم رهبری دستور می‌دهند که تمام فرزندان اتباع بدون در نظر داشتن مدرک اقامتی در مدارس ثبت‌نام شوند؛ اما موقع ثبت‌نام، سخت‌گیری‌های بسیار غیرمعقول اعمال می‌شود؛ حتی امسال فرزندان اتباع که مدارک اقامتی وپرونده تحصیلی داشتند، نتوانستند ثبت‌نام کنند. از سوی دیگر، آقای ظریف، وزیرخارجه ایران، در رسانه‌ها می‌گوید: شهروندان افغانستانی مثل شهروندان ایرانی بدون تبعیض زندگی می‌کنند. حتما سخنان او به‌عنوان وزیر خارجه، مبنایی قانونی وحقوقی دارد؛ اما در ادارات دولتی، وقتی مراجعه می‌کنیم تبعیض‌های زیادی دیده می‌شود.» تبعیض‌هایی مثل «محدودیت‌های شغلی؛ چرا که لیستی از طرف اداره اتباع تهیه شده که مهاجران فقط حق کار کردن در یک‌سری از مشاغل خاص را دارند؛ مثل گاوداری، بنایی، کشاورزی، و… . بسیار از کودکان مهاجر به دلیل نداشتن مدرک اقامتی از تحصیل بازمانده‌اند. خود من، در بدو ورود به ایران این مشکل را داشتم که به‌عنوان اتباع در مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان پذیرفته نمی‌شدم. به همین دلیل، چند وقت کارگری می‌کردم. تنها حوزه‌ای که در اصفهان نگاه قومی و ملیتی نداشت، حوزه علمیه «ذوالفقار» زیر نظر آیت الله حاج حسن امامی (ره) بود. بعد از مدت‌ها کارگری در این مدرسه ثبت‌نام کردم و به تحصیل ادامه دادم. این تبعیض متأسفانه در لایه‌های مختلف جامعه و حتی حوزه‌های علمیه نهادینه شده است؛ مثلا چند سال قبل حوزه علمیه اصفهان در مدرسه صدر نمایشگاه کتاب و جشنواره داشت؛ ولی کتاب من که جزء اتباع بودم در جشنواره شرکت داده نشد. علاوه‌ بر این، مهاجرانی که کارت اقامت دارند، حق رانندگی ندارند. گواهینامه برای اتباع صادر نمی‌شود. کسانی هم که بعد از طی هفت‌خوان رستم می‌توانند گواهینامه بگیرند، گواهینامه‌شان تنها اعتبار یک‌ساله دارد؛ همچنین بسیاری از بانک‌ها برای مهاجران حساب بانکی باز نمی‌کنند یا اگر حساب باز کنند، کارت عابر برایشان صادر نمی‌شود. باتوجه به وضعیت کرونایی و مشکلات جابه‌جایی پول نقد که یکی از منابع مهم انتقال ویروس کروناست، اتباع مجبور ند از پول نقد استفاده کنند. سیم‌کارت به نام مهاجران نمی‌زنند. سیم‌کارت‌هایی هم که دارند، هرچندوقت یک‌بار قطع می‌شود و برای وصل‌کردنش دردسرهای عجیبی دارند. علاوه بر محدودیت شغلی، اتباع محدودیت تردد هم دارند؛ یعنی مهاجری که ساکن اصفهان است حق تردد در شهر قم را ندارد؛ مگر اینکه برگه تردد بگیرد. گرفتن تردد هم دردسرهای بسیار غیرمعقول دارد.»

مشکلات، اما تنها به همین موارد محدود ختم نمی‌شود؛ بلکه «مهاجران نمی‌توانند به کشور خود رفت‌و آمد داشته باشند. برخی مهاجران بیش از چهل سال است که در ایران زندگی می‌کنند و تمایل دارند به افغانستان بروند و دوباره بازگردند؛ اما اگر از مرز خارج شوند، مدارک اقامتی‌شان را باطل می‌کنند. مهاجران از ترس اینکه مدارک اقامتی‌شان باطل نشود، به کشور خود نمی‌روند؛ همچنین برخی شهرها و مناطق، برای اتباع ممنوع‌الورود است؛ مثلا چند سال پیش اتباع نمی‌توانستند به کوه صفه بروند. هنوز هم به مکان‌های مهم تفریحی مثل سمیرم، فریدن و… اجازه ورود ندارند.»

یکی از گلایه‌هایی که اتباع از آن یاد می‌کنند و بیشتر آن‌ها خاطره تلخی از آن دارند، برخورد نامناسب پلیس با آن‌هاست. او می‌گوید: «یکی از مهم‌ترین مشکلات که لازم است یادآوری شود، برخورد غیراخلاقی و بدزبانی و فحاشی سربازان در سطح شهر با اتباع است.» برای مثال، «دوسال پیش پاسپورتم همراهم نبود. پلیس مرا گرفت. هر مدرک معتبری که ارائه دادم قبول نکرد. هرحرفی که می‌گفتم با بدترین ادبیات و رکیک‌ترین فحش‌ها جوابم را می‌داد. این مسئله باعث می‌شود اتباع خاطره بسیار بدی از نظام جمهوری اسلامی داشته باشند؛ چون سربازان نمایندگان نظام هستند.» یا اینکه «دانشجوی دختری که از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شود، پاسپورتش را به این شرط تمدید می‌کنند که هرسال گواهی تجرد بیاورد. او باید فرمی را به امضای چند شاهد ایرانی برساند و بعد پاسگاه محل آن را تأیید کند. این یکی از رفتارهای نادرست پلیس است؛ چرا که دختر باید شهادت همسایه‌ها را بگیرد که هنوز ازدواج نکرده.» او از برخوردهای تبعیض آمیز خاطره تلخ دیگری هم دارد: «یکی از مشکلات مهاجران برخورد تبعیض آمیز معلمان و مدیران مدارس با دانش آموزان است؛ برای مثال، پسرمن علاقه عجیبی به حفظ قرآن داشت. بدون هیچ استاد و معلم نیز توانست بخش‌هایی از قرآن را حفظ کند. کلاس سوم یا چهارم بود. در یکی از برنامه‌های کلاسی حفظ سوره‌های قرآن شرکت کرد. چون خیلی علاقه و استعداد داشت، در هفته یک جزء را کامل حفظ کرد و نفر اول شد؛ اما او را برای دریافت جایزه به آموزش و پرورش معرفی نکردند. بعد از  شرکت در مسابقه و برنده‌شدن، به اتاق مدیر رفت تا جایزه‌اش را دریافت کند. مدیر کاغذی را که روی میزش بود به سمتش پرتاب کرد و گفت: این هم جایزه شما! برگه را نگاه کردیم. برگه باطله‌ای بود که آن طرفش خط‌خطی شده بود. پسرم وقتی این برخورد را دید، سرخورده شد و حفظ قرآن را ادامه نداد.»

روایت سوم: نعمت‌الله یعقوبی، ساکن اصفهان، 23 سال اقامت

جوان است و پرانرژی. صدایش از پشت تلفن به شور و نشاط آغشته است و با افتخار از فعالیت‌های فرهنگی‌اش سخن می‌گوید. 23 سال از مهاجرتش به ایران می‌گذرد و اکنون در رشته دکتری اقتصاد شهری در دانشگاه اصفهان تحصیل می‌کند. او هم مانند سایر اتباع افغانستانی طعم محرومیت از جنس «بیگانه» بودن را چشیده است: «بخش‌نامه‌ای در حین کنکور به ما دادند که براساس آن، ورود اتباع افغانستانی به دانشگاه ممنوع شد.» یک‌سال پشت درهای بسته دانشگاه ماند. پس از آن، ورق برگشت و توانست با معدل بالای 18 به دانشگاه برود و در رشته علوم سیاسی تحصیل کند: «پس از آن هم با معدل بالای 17 فارغ‌التحصیل شدم و در مقطع ارشد روابط‌بین‌الملل دانشگاه اصفهان ادامه تحصیل دادم.» سال 96 به افغانستان رفت و در دانشگاه خواجه عبدالله انصاری هرات مشغول تدریس شد: «دو سال آنجا علوم سیاسی تدریس کردم و بعد از آن به دانشگاه خاتم‌النبیین دعوت شدم.» به ایران برگشت و در مقطع دکتری پذیرفته شد. او که کتابی در دست چاپ دارد و در موسسه‌ای برای توانمندسازی مهاجران مشغول فعالیت است نیز مانند سایر هم نوعانش، نبود قانون مدون را باعث و بانی مشکلات اتباع می‌داند: «قانونی که وجود دارد با ظرفیت‌ها و توانمندی‌های مهاجران مطابقت ندارد. البته بخشی از مشکلات هم از فقدان هماهنگی دستگاه‌های مرتبط با یکدیگر و نداشتن شناخت کافی از توانمندی‌ها و ظرفیت‌های مهاجران نشئت می‌گیرد. هنوز مسئولان جمهوری اسلامی حضور مهاجران در کشور ایران را نپذیرفته‌اند و به حقوق شهروندی آن‌ها واقف نیستند؛ درحالی‌که آن‌ها عوارض و مالیات پرداخت می‌کنند و با جان و دل زحمت می‌کشند و دارای اشتراک‌های زبانی و فرهنگی و مذهبی بسیاری با یکدیگر هستند. همین موضوع هم باعث شده تا قانون درست‌وحسابی دراین‌باره تدوین نشود.»

او ادامه می‌دهد: «درحال حاضر، مهاجران بسیارزیادی در اصفهان زندگی می‌کنند؛ اتباع افغانستانی که دارای توانمندی‌های بسیار زیادی هستند و می‌توانند فرصت‌های مختلف و خوبی را ایجاد کنند؛ البته در صورتی که درست مدیریت شوند. متأسفانه رویکرد به مهاجران، رویکرد امنیتی است. برخورد پلیس با افاغنه اصلا درخور آن‌هاو مناسب نیست. سال‌ها از حضور افاغنه در ایران می‌گذرد، اما هنوز آن‌ها از حداقل حقوق شهروندی برخوردار نیستند و همین موضوع بسترهایی را برای ایجاد خلاف به‌وجود می‌آورد.»

این شهروند افغانستانی معتقد است که رویکرد به افاغنه باید تغییر کند: «از نظر خیلی از ایرانی‌ها فرد افغانستانی کارگری است که فقط بلد است بیل و کلنگ به دست بگیرد؛ درحالی‌که این‌طور نیست. هستند هنوز کارگرانی که زحمت می‌کشند، اما در سه‌چهار دهه اخیر، مهاجران ظرفیت‌های بسیار بالایی پیدا کرده‌اند و پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌اند. چه می‌شود اگر مهاجران بتوانند برای خودشان دفتر روزنامه یا رسانه داشته باشند و در آن فعالیت کنند، چه می‌شود؟ چه اشکالی دارد، مدرسه اتباع وجود داشته باشد؟ اصلا چرا ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها با یکدیگر فعالیت مشترک فرهنگی انجام نمی‌دهند و در کنار یکدیگر قرار نمی‌گیرند؟ در برخی دوره‌ها محدودیت‌هایی برای افغانستانی‌ها به‌وجود آمده که به نظرم، سیاست‌های اشتباه و نادرستی بوده است. اتباع دوست دارند رویکرد ایرانی‌ها به آن‌ها دیدگاهی فرهنگی و آموزشی باشد و براساس پیمان مودت و دوستی بین ملت‌ها.»

روایت چهارم: متولد زینبیه، اهل شعر و سینما

«مـتولد اصفهان، مـتأسفانه یا خوشبختانه!» خودش را این‌گونه مــعرفی می‌کنـد، وقـتی به «خانه افغانستان» می‌گوید: «آوارگی، اولین میراثی بود که تا چشم باز کردم، دنیا به من هدیه کرد. زندگی برای من از آوارگی شروع شد. من در نصف‌جهان متولد شدم و در هوای آوارگی قد کشیدم. دیپلم تجربی گرفتم، بعد یکی دو ترم در رشته‌های زمین‌شناسی و علوم اجتماعی هم سرک کشیدم؛ اما آن را ایلا کردم و تا هنوز ایلاگرد هستم. من از اواسط دوره دبیرستان به سینما و تئاتر علاقه‌مند شدم. آرام‌آرام دوره‌های مختلفی را گذراندم. در آن مقطع، تنها چیزی که می‌خواستم، این بود که فیلم بسازم. به‌مرور سختی‌های ساختن فیلم یا اجرای تئاتر، آن‌هم در آن سال‌ها هرروز برایم ملموس‌تر شد و برخی از ملزومات این وادی که ادبیات بود، برایم روشن‌تر شد. به این ترتیب، ادبیات، گوشه دنج و مهربانی برایم شد و تنها آغوشی که مرا مستانه در بغل کشید، ادبیات بود. امیدوارم بتوانم همچنان در اقلیم ادبیات نفس بکشم و جهانی ذهنی داشته باشم که هیچ‌کس دیگر شبیه آن را ندارد.»

در زینبیه، حاشیه شهر اصفهان، جایی که محل سکونت خیلی از اتباع افغانستانی است، به دنیا آمده و کودکی کرده. در دنیای سینما و ادبیات، نفس کشیده و دانشجوی انصرافی علوم اجتماعی و زمین‌شناسی است. کار آزاد انجام می‌دهد و بنا به مهارت‌های مختلفی که دارد، کسب درآمد می‌کند. او مشکلات اتباع افغانستانی را این‌گونه شرح می‌دهد: «مهاجران دچار بحران هویتی هستند و میان آسمان و زمین زندگی می‌کنند؛ نه مسلمانند و نه کافر، نه برادر و نه بیگانه، نه افغانستانی و نه ایرانی. آن‌ها تنها نام افغانستانی را یدک می‌کشند. همین و بس! از سوی دیگر، قوانین و مقررات موجود درباره مهاجران نیازمند اصلاح و بازنگری است؛ در حوزه‌هایی مثل تحصیل، سفر بین استانی، گواهی تجرد برای خانم‌ها و اشتغال. پرونده‌های حقوقی و دعاوی و مسائل خانوادگی افغانستانی‌ها در ایران دارای پیچ‌وخم‌های بسیار زیادی هستند و رسیدگی به آن‌ها بسیار زمانبر است. اتباع هیچ رسانه‌ای ندارند و همین موضوع هم باعث شده تا صدای آن‌ها به هیچ جا نرسد.»

عنوان تیتر برگرفته از مستند «ریشه در خویش» است.
به درخواست مصاحبه‌شوندگان، اسامی آن‌ها در این گزارش ذکر نشده است.

 

برچسب‌های خبر