جوان دوتکه!
خلاصشدن از سختی توضیح پدیده جوانی تا حدی در گرو گذر از نگرش پژوهشی رایج است؛ نگرشی که میل دارد تا پدیدههای اطرافش را بهعنوان یک کل یکپارچه بفهمد. امروز در سخنان سیاسیون، اکثر استادان دانشگاه و توده مردم مفاهیم و پدیدههای ظاهرا یکپارچه زیادی وجود دارد. در نظر این عده پدیدههای اطراف در هماهنگی و نظمیبههمپیوسته به سر میبَرند یا باید ببَرند؛ دستکم آنها چنین انتظار دارند. نشانه زبانی این انتظار نیز بهکارگیری واژه «تناقض» یا «تضاد» در توضیح پدیدههاست. یک مثال گویا در این رابطه که با جوانی نیز ارتباطی دارد، بحثهای دانشگاهی درباره مسئله «هویت» است؛ «هویت متضاد و متناقض» راهی آسانگیرانه برای توضیح پدیده پیچیدهای همچون هویت ایرانی است. دانشگاه و دانشگاهیان ایرانی غالبا در برخورد با سویههای رنگارنگ و گوناگون پدیدههای اجتماعی انتظار خود مبنی بر یکرنگ و یکتکه بودن پدیدهها را ارضانشده مییابند؛ در نتیجه با تحمیل «تناقض» به موضوع اندیشهشان، به پدیده واقعی بیرون، تلاش میکنند تا مکانیسمیدفاعی را در برابر پیچیدگی پدیده به کار ببندند. این مکانیسم دفاعی تا حد زیادی با حوزه «آسیبشناسی اجتماعی» همپوشانی دارد؛ حوزهای از علوم اجتماعی که عمده پدیدههای اطراف را حاوی «نابسامانی» و «تناقض» و وظیفه خود را ارائه برنامهای جهت «اصلاح» این پدیدهها میداند. حالآنکه نویسنده این خطوط دستکم در مقام فهم پدیدهها به تضاد و تناقض معتقد نیست. پدیده اجتماعی بیرون امری واقعی است و کلیت خودمعنایی میسازد و صدالبته که این کلیت میتواند یکتکه و یکرنگ نباشد؛ تاجاییکه به فهم پدیدهها مربوط میشود، تضاد و تناقضی در کار نیست یا اگر هم هست، ایرادی محسوب نمیشود. چهبسا فهم یک موقعیت یا یک پدیده در اصل در گرو فهم موقعیت «متضاد» آن باشد. از این حیث بازتابدادن تضادها تلاشی است در فهم امور آنگونه که هستند. نویسنده متن حاضر برای نشاندادن جدایی رویکرد خود از تحلیلهای پیشگفته از واژه «دوگانگی» به جای مفهوم مسئلهداری چون «تناقض» استفاده خواهد کرد تا از رویکرد آسیبشناسانه دور بماند. در این راستا خواهیم دید که جوانی یک موقعیت دوگانه است و جوان بیش از دیگران در معرض احساس دوگانگی قرار دارد. میگوییم «بیش از دیگران» زیرا غیرجوانان در برخورد با جوانان خود نیرویی برای ایجاد دوگانگی مضاعف هستند. در نهایت اشاره خواهیم کرد که این دوگانگی را لزوما نباید به دیده «آسیب» بنگریم؛ بلکه استعدادی در این دوگانگی نهفته است.
جوان: عزیز کافه، مطرود خیابان!
امروزه یکی از روزمرهترین تجربه جوان ایرانی به پذیرش او در مکانها و فضاهای مختلف مربوط است. در ادبیات عمومیو پایهای جامعهشناسی از مفهوم «تحمل اجتماعی» برای اشاره به این پذیرش استفاده میکنند. اما نکته اینجاست که ما مجبور نیستیم میزان تحمل اجتماعی جوان را همواره یکسان در نظر بگیریم. جوان یا نوجوان مادامیکه در کافههای شهر نشسته، موجودی پذیرفتهشده و (نسبتا) آسودهخاطر است؛ اما اگر مسیر کافه تا خانه را پیاده طی کند، با احتمالات تازهای مواجه میشود. از نگاههای خیره نمایندگان فرهنگ سنتی و غیرجوانانه تا تذکر مأموران مربوطه درباره نوع پوشش طیف احتمالاتی را تشکیل میدهند که جوان یا نوجوان در کافه با آنها مواجه نبوده است. اکنون به نادیدنیترین بازیگر این داستان کوتاه جان میبخشیم: درِ ورودی کافه. جوان با عبور از درِ ورودی کافه و داخلشدن به آن در حقیقت از ساحت امر عمومیبه ساحت امر خصوصی، از اشتراک عقاید به خودمختاری و از توصیههای فرهنگ سنتی به روابط مادیاقتصادی نقل مکان کرده است. در حقیقت با عبور از در ورودی کافه فضای عمومیجامعه مجوز انجام برخی تخطیها در ازای تولید ارزشافزوده را به جوان میدهد. رفتوآمد به کافه (یا همسایههای دیگر آن مانند رستوران و…) عملا رفتوآمد به مناسبات اجتماعی گوناگونی است؛ تا پیش از رسیدن به درِ کافه جهان ایدئولوژیک با احتمالات گفتهشده جوان و نوجوان را تعقیب میکند و به نفع هیچ نیروی مادیای کنار نمیکشد. اما دنیای بعد از درِ کافه جهانی است که به حوزه مادیات تعلق دارد و بههمینخاطر جوان یا نوجوان میتواند در آنجا با پرداخت پول [در ازای محصولات و خدمات] از احتمالات ایدئولوژیک بیرون در امان بماند. جوان در کافه از حد بالاتری از تحمل اجتماعی برخوردار است؛ چراکه آنجا اصالت با ماده، ارزشافزوده و پولسازی است. در کافه احتمالات گفتهشده که در فضای عمومیبه دنبال جوان بودند، موقتا معلق میشوند تا جوان بتواند نقش خود را در چرخه درآمدزایی ایفا کند. سپس با خروج جوان از درِ کافه اتفاقات برعکس میشوند: روابط مالی و اقتصادی درون کافه موقتا تعلیق میشوند و توصیههای سنتی و نگاههای سرزنشبار نمایندگان نسل پیشین فضای بیشتری برای عرضه خود مییابند. نکته مهم در این میان، کاربرد واژه «موقتا» است: جوان موضعی موقتی دارد؛ برای فهم وضعیت او به هیچکدام از این حالات نباید «اصالت» داد. جوان حالت «اصیل» ندارد، بلکه همواره موقتی است؛ او از همین توقفهای بریدهبریده و غیردائم در امر خصوصی و عمومی، در حوزه فرهنگ سنتی و اقتصادی تشکیل شده است. همین تحرک بین قلمروهای عمومیخصوصی یا فرهنگی اقتصادی است که معنای «جوان» را برمیسازد: جوان نه دائما در خانه است، نه دائما در خیابان و نه دائما در کافه. موقعیت او در شبکه روابط اجتماعی دائما متغیر است؛ مانند ناشناسی که هر روز به جایی سرک میکشد اما مقیم دائمیآنجا نمیشود. همین حرکت و نقل مکان دائمی است که بخشی از معنای «جوانی» را میسازد؛ چهبسا شخصی با سن بالا نیز بتواند به جوانبودن منسوب شود.
پس تا اینجا موقعیت دوگانه جوان را در دو مکان (خیابان و کافه) پی گرفتیم. اما آیا موقعیت اجتماعی دوگانه جوان لزوما با دوگانگی مکانی همراه است؟! یعنی آیا ممکن نیست که جوان و نوجوان این دوگانگی موقعیت اجتماعیشان را در یک مکان واحد احساس کنند؟ و حتی در زمان واحد؟
جوان: عزیز خانه، مطرود خانه!
در «خانه» همهچیز همزمان رخ میدهد؛ جوان در خانه خدماتی برای ادامه زندگیاش دریافت میکند؛ پولی در حد مصارف حداقلیاش، غذایی برای زندهماندن، جایی برای خوابیدن. همزمان جوان در خانه زیر نگاه مستقیم نظم موجود زندگی میکند. او همزمان با خوردن غذای سفره خانوادگی بیشینه حواسش را به کار میگیرد تا آنچه از سوی خانوادهاش یعنی نسل پیشین، «انحراف» نام دارد، رخ ندهد [تصور کنید که جوان خانواده در کنار خانواده ناخواسته تماس یا پیام صوتیای «جوانانه» از دوست خود دریافت کند؛ شرم جوان و بازخواست خانواده در چنین صحنهای به خوبی موقعیت دوگانه جوان را تصویر میکند]. جوان یا نوجوان همزمان که در منظومه سنتی جایگاه فرزند خانواده را اشغال کرده، بهعنوان موجودی بالقوه «منحرف» و محتاج مراقبت بازشناخته میشود. مکان زندگی نوجوان و جوان در ازای پول (اجارهبها یا مبلغ خریداری خانه) از طرف خانواده در اختیار او قرار گرفته است. او همزمان که در پذیرایی خانه نشسته، در حال مصرف پول و منابع مادی خانواده است. این نوجوان یا جوان در همین لحظه فرضی در فضای مجازی مختص خود، به فعالیتهایی مشغول میشود که از نظر نظم حاکم و خانوادهاش مصداق «جرم» یا «انحراف» است. پس او در یک زمان و یک مکان دوگانگی را احساس و زندگی میکند. اینگونه است که خانه برای برخی از نوجوانان و جوانان جایگاه سختترین و شدیدترین دوگانگی و محافظهکاری است. میل به «مستقلشدن» را شاید بتوان واکنشی به این وضعیت دوگانه در نظر گرفت؛ واکنشی که تلاش میکند تا با جدایی مکانی از خانواده یکی از دو وضعیت خویش را به نفع دیگری تعدیل کند. فراری که امروز عملا به دلایل واضح اقتصادی بهندرت ثمربخش است. جوان و نوجوان ایرانی فعلا به زیست در موقعیت دوگانه خویش ادامه میدهد؛ موقعیتی که برخلاف تصورات رایج، به او استعدادی کمنظیر نیز داده است.
دوگانگی و رهایی
خطوط پیش رو بر این ایده بنا شدهاند که آزادی به عنوان موقعیت آسودگی و راحتی اساسا ممکن نیست. تصور عامهپسند از آزادی احتمالا این مفهوم را با فرصتی برای لمدادن بیحد و عافیتطلبی بینهایت یکسان تلقی میکند. در این حالت، زندگی با چنین آرمانهایی پر میشود: «آزادی»، «رفاه»، «خوشبختی». مفاهیمیاینچنین ما را به آیندهای بیتنش، یکدست و یکرنگ ارجاع میدهند و اما دراینباره توضیحی نمیدهند که بدون وجود تنشها، تضادها و امیال دائما جوشانی که در این تنشها به دنبال وسیلهای برای ارضای خود هستند، زندگی چگونه معنای خود را حفظ میکند؟! وجود تنش پیشنیاز درک آسودگی است و انسان از خلال مواجهه با امیالش و مبارزه با موانع بیرونی رسیدن به این امیال است که خود را بازمیشناسد. با این توضیحات آزادی عامهپسند این روزها یا اساسا ممکن نیست یا پدیدهای سرکننده و رامکننده است. در ادامه اشاره به این نکته نیز روشنگر آن است که ما درواقع مجبور به پذیرش این برداشت عامهپسند از آزادی هستیم؛ اگر کسی بخواهد از خوشبختی تبلیغشده استفاده نکند و به زعم جامعهاش «بدبخت» باشد، آیا جامعه او را به حال خود خواهد گذاشت؟ همین برای ساقطکردن جایگاه «آزادی» به آن شکلی که در تصورات عمومی نقش بسته، کفایت میکند؛ این «آزادی» خود یک فرم اجتماعی بیرونی است که امیال ما را به بند کشیده است. ما در مقابل به جای واژه آزادی از «رهایی» استفاده میکنیم؛ رهایی اساسا موقعیت جسارتورزیدن و درگیری و تنش با نیروهای بیرون است؛ موقعیتی که در آن چیزی برای مخالفت وجود دارد و انسان از خلال مواجهه با این تضاد و امیال رنگارنگ درون خود میتواند مفاهیمیچون زندگی، غریزه، دشمن و خویشتن را بفهمد. پس موقعیت رهایی را موقعیتی تنشآمیز و آمیخته به تضادها میدانیم. حال به موضوع خود بازگردیم؛ جوان بیش از دیگران مستعد رهایی است. اوست که میتواند میان تنشها و تضادهای جهان بیرون به دنبال حفرههایی برای ادامه زندگی موردعلاقهاش بگردد؛ کافه یکی از حفرههایی است که او برای پیگیری امیال کمترپذیرفتهشده خود پیدا و تصاحب کرده است. او در رفتوآمد بین جهانها و مناسبات گوناگون این استعداد را دارد تا سرشت برساختی و نامعتبر جامعهای را که از نظر دیگران «واقعی» به نظر میرسد، به فهم درآورَد. رهایی دقیقا همین تغییر دائمی موقعیت است که نوجوان و جوان از آن برخوردار هستند؛ همان لحظاتی که نوجوان در خیابان، یعنی در میزان نسبتا کمتر تحمل اجتماعی به تخطی از قوانین مناسبات حاکم بر خیابان میپردازد؛ مناسباتی که از سوی نظم حاکم سیاسی یا فرهنگی و اجتماعی بر او تحمیل میشود؛ اما او دائما در موقعیت تخطی از آنهاست.