فقر ‌ زیر سایه حاشیه‌ها

رشد اقتصادی سریع و گام‌نهادن در یک شیب تند صنعتی‌شدن در ایران، در دهه‌های 30 تا 50 خورشیدی، اگرچه در ظاهر شکل و شمایل کشور را به‌روز کرد، اما همراه بود با پایه‌گذاری تغییری که بعدها نیز عامدانه یا سهوا  پی گرفته شد: میل به شهر گستری. اگر در دهه 20 و ماقبل، عمده جمعیت ایران جمعیتی مبتنی بر کشاورزی و عمدتا روستانشین بود که ذیل یک نظام عمیقا نابرابر می‌زیست؛ ورود کارخانه‌ها اما کمکی به تغییر قشربندی اجتماعی نکرد. درواقع این تغییر تنها سیل جدیدی از مهاجران را به شهرها گسیل داشت که در حاشیه‌ها اسکان داده شدند و همچنان ذیل نظامی نابرابر به زندگی‌شان ادامه می‌دادند. در این یادداشت بر آنم تا موضوع را از منظر تغییر سیمای شهرها و مسئله حاشیه‌نشینی و فقر از همان دهه‌ها تا امروز موردبررسی قرار دهم.

تاریخ انتشار: 10:17 - سه شنبه 1400/01/24
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه

سیاست، فقر شهری و پدیداری حاشیه

پپدیدار شدن فقر شهری در کشورهای اصطلاحا درحال‌توسعه را می‌توان ناشی از کژکارکردهای اقدامات دولت‌ها در راستای بازسازی اقتصاد دانست. اثرات سوئی که عمدتا ناشی از سیاست‌های نئولیبرالی تحمیل‌شده بر این کشورها هستند. ایجاد فقر، لزوما به معنای واژگونی و فروپاشی اقتصادی نیست؛ بلکه با اِعمالِ سیاست‌های شکننده و ناکارآمد توسط دولت‌ها که به‌طور مشخص با اثرات ناشی از اصرار بر تغییر ساختاری وضع را بدتر هم کرده است، بیشتر مرتبط است؛ وضعیتی که در آن نخبگان سیاسی دسترسی انحصاری به مالکیت زمین (که عملا تنها دارایی بی‌خطر در چنان اقتصادی شناخته می‌شود) دارند؛ همچنین نابرابری در دستیابی به مزایای اقتصادی (به‌ویژه زمین و تصرف آن به‌مثابه جایی برای زندگی) و به‌طور خاص تبدیل‌شدن برنامه‌های فقرزدایی به وضعیت‌هایی برای محروم‌تر کردن فقرا. برای مثال بیایید برنامه‌های مختلف برای اسکان طبقات محروم شهری پیش از انقلاب تاکنون را موردبررسی قرار دهیم.
به نظر می‌رسد سیاست‌های ایجاد برابری، کاملا مبتنی بر نابرابری باشند. این از جانمایی محل‌هایی که برای پروژه‌های اسکان گروه‌های کم‌درآمد (با اسامی مختلف) در نظر گرفته‌شده است کاملا مشخص است؛ از شهرک‌هایی کاملا دور از شهرها تا محله‌های حاشیه‌ای یا حتی ایجاد حاشیه‌های جدید. مکان‌هایی که یا بعد از مدتی خالی از سکنه شدند، یا تغییر کاربری دادند، یا حاشیه‌نشینی را افزایش دادند. کمتر نمونه موفقی در این میان می‌توان مثال زد. بسیاری مثال‌ها را نیز با ادله می‌توان به‌سادگی رد کرد؛ چراکه اساسا مواردی قبل و بعد از انقلاب وجود داشته‌اند که اگرچه مانورهای تبلیغاتی زیادی برایشان انجام شد، اما مشخصا طراحی برای کمک به گروه‌های فرودست شهری نداشتند.
اگر بازگردیم به این‌که طرح‌های اسکان به‌طور خاص بر حاشیه‌نشینی دامن می‌زدند، و چون بر اساس بازتولید نابرابری در تملک زمین بناشده بودند، نتیجتا به بهبود وضعیت فقر شهری کمکی نمی‌کردند، متوجه خواهیم شد که سیاست‌های شهری در کشور ما، تا چه اندازه از گذشته تاکنون از یک الگوی بزرگ‌تر و البته مبتنی بر نابرابری و منطق بازار پیروی کرده است؛ الگویی مبتنی بر سود.
همان‌طور که در آغاز متن اشاره‌ای گذرا به یک گذار تاریخی شد و البته در ادامه‌اش به یک الگوی وسیع‌تر ارجاع داده شد، درواقع می‌توان مدعی شد که به‌طور مشخص ایجاد رویه‌های جدید فقر و حاشیه‌نشینی در شهرها، حاصل نوعی گذار در زمینه‌های اجتماعی متفاوت هستند. چنین گذاری در اقتصادهای کاملا مبتنی بر بازار آزاد بر شکل‌گیری اقتصادهای پسافوردی و تغییرشکل دولت‌های رفاه رخ داد.  
در کشورهایی که بــه اصــطــلاح درحال‌توسعه خوانده می‌شوند، این گذار براثر تغییر ساختاری (بعضا تحمیلی) و استقرارِ دولت‌هایی با سیاست ضعیف اقتصادی به‌وجود می‌آیند؛ وضعیتی که در این جوامع که بیش‌ازپیش در حال شهرنشین شدن هستند، به ایجاد حاشیه‌ها کمک می‌کند.

شهری شدن بی‌قاعده مهاجران حاشیه‌نشین

صنعتی شدن در ایران، بسیاری از جامعه شهری را با کارگری در  صنایع آشنا کرد؛ برای مثال، هنوز هم پیرمردان و پیرزنان زیادی در همین اصفهان هستند که اگرچه ما به مشاغل مختلف می‌شناسیمشان، اما در سنین کم کارگر کارخانه‌های عمدتا نساجی شهر بوده‌اند؛ اما این سنخ از کارگری با دسته‌ای که از روستاها به شهر می‌آمد، متفاوت بود.
در میان این قشر از کارگران، عموما دسته‌های مختلف شهری (از فرزندان بازاریان تا اقشار فرودست) دیده می‌شدند؛ اما با افزایش تعداد کارخانه‌ها در شهرها، حقوق ماهیانه چیزی بود که بسیاری از کارگران کشاورزی و دامداری روستایی را به‌سمت خود کشاند؛ حقوقی که به‌تنهایی کفاف زندگی را نمی‌داد و اسناد گویای آن هستند که مردان، زنان و کودکان در محیط‌هایی با شیفت‌های طولانی‌مدت و سخت در کارخانه‌ها کار می‌کردند.
اما زیستن در شهر و دریافت حقوق ماهیانه، بسیاری را به شهرهایی کشاند که وسعت و گنجایش همه را در خود نداشت؛ ضمن این‌که تفاوت سبک زندگی، تحصیلات، پوشش و جز آن، عملا در قشربندی اجتماعی شهرها، لایه جدیدی به وجود آورد. لایه‌ای که انگار شهر، شهرنشینان و حتی مدیریت شهری سعی داشت از خود براندش. این شد که اینان به لبه‌های شهر روی نقشه پرتاب شدند؛ وضعیتی که به‌خوبی تلاششان برای پیوند خوردن با شهر و عدم پذیرا بودن شهر نسبت به آن‌ها را نشان می‌داد.

سیاست‌های بالاشهری و ایجاد محرومیت

هرچه در زمان پیش رفتیم، با افزایش نابرابری اقتصادی و سیطره بیشتر منطق بازار بر سیاست‌گذاری شهری، به‌سمت ایجاد دوگانه‌ای جدید سوق داده شدیم: دوگانه شهر/حاشیه. وضعیتی که داغ ننگ برای ساکنان حاشیه‌ها به‌همراه داشت و البته تفاوت نگرش مدیران شهری به مناطق اصطلاحا بالاشهری، پایین‌شهری و حاشیه‌ای را نشان می‌داد.
تغییر در الگوی اقتصادی غالب کشور و سیاست‌گذاری‌های شهری، مشخصا محله‌ها را به‌سمتی برد که دیگر کمتر جایی را پیدا می‌کنید که در آن از همه اقشار اقتصادی بتوانید ببینید. در عوض امروزه بالای شهر و محله‌های متوسط فربهی داریم؛ پایین‌شهری رنجور و حاشیه‌هایی دردمند. کافی است تفاوت امکانات معمولی شهری (مثل جدول‌های کنار خیابان یا چراغ‌های راهنمایی) را در هرکدام از این مناطق ازنظر بگذرانید. ایجاد محرومیت و بازتولید آن تنها از رهرو سیاست‌های اقتصادی و معیشت نیست که دامن زده می‌شود. سیاست‌های شهری که غالبا در کشور و شهر ما بالاشهری است، اگر مورد تجدیدنظر جدید قرار نگیرد، حاشیه‌ها هرروز بیشتر می‌شوند.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط