قنادیای که نامش در اصفهان ماندگار شد!
زمانی که در دوران رضاشاه تصمیم گرفتند خیابان چهارباغ خواجو را به میدان کهنه متصل کنند، دو خیابان در طول هم کشیده شد که یکی خیابان هاتف بود و دیگری خیابان نشاط. از آنسو هم خیابان حافظ دل میدان نقشجهان را شکافت و به سمت شرق آمد. وقتی خیابان حافظ به این دو خیابان رسید، چهارراهی ساخته شد که آن را به نام «چهارراه شکرشکن» نامیدند. وجهتسمیهاش هم آن بود که یک قنادی معروف به همین نام در این چهارراه قرار داشت که علامت آن دو طوطی بود. او در زمان خود نام و آوازهای داشت. «کنون از شکرشکن تنها یک نام باقیمانده نه اثری از قنادی وجود دارد و نه تابلویی با دو طوطی قدیمیاش. تنها یک نام باقیمانده و بس! نامی که نسلهای جدید از پیشینه و تاریخچه آن اطلاعی ندارند. شاید اگر این خیابان به نام این قنادی ثبت نمیشد، این میراث معنوی که در خاطره اصفهانیهای قدیم خوش کرده نیز به فنا میرفت.» در نقشههای دهه بیست و سی خیابان احمدآباد را «سعدی» میگفتند؛ اما دقیق نمیدانم از چه زمانی به مناسبت محلهای که از دل آن میگذشت، آنجا خیابان «احمدآباد» نام گرفت. این خیابان درنهایت پس از طی چند کیلومتر به میدانی میرسد به نام میدان احمدآباد که مرکز فروش و تعمیر گوشیهای همراه در اصفهان است. اجزا و عناصر شاخص در خیابان احمدآباد، هم متعلق به دنیای کهن بوده و هم به دنیای مدرن وابسته هستند. ما در اینجا چهارعنصر اصلی این خیابان که یک کتابخانه، یک بیمارستان، یک مسجد و یک مدرسه علمیه باشند را معرفی میکنیم:
کتابخانه و بیمارستان امیرالمؤمنین(ع)
درست یکسوی چهارراه شکرشکن، سمت چپ شما عمارتی با معماری زیبا و کاشیکاریهایی که آیات الهی در خود دارد چشم شما را به سمت خویش میکشاند. کتیبهای با کاشی زیبا و به خط نستعلیق به شما میگوید این عمارت که در حیاط مشجری است «کتابخانه عمومی امام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام» است. سال 1359 که در کنار این تابلو وجود دارد، احتمالا تاریخ ساخت بنا یا بنیانگذاری این مؤسسه است. اینیک کتابخانه با چهارچوبهای مذهبی است و چنانکه شنیدهام مطالعه کتاب در آنجا طبق مقررات خاصی بوده و کتاب جهت امانت به بیرون داده نمیشود. آن روز کتابخانه بسته بود؛ اما در دنیای نت هرچقدر که دنبال وبسایت یا سامانه این مؤسسه گشتم تا بیشتر از آن بنویسم، چیزی دستگیرم نشد. شاید مسئولان کتابخانه هنوز به داشتن وبسایت و ارائه خدمات الکترونیکی اعتقاد نداشته باشند.
هـمـیـنطـــور کـــه بـــه ســـمـت شـــرق میروید، در سمت راست شما، درست سر خیابان، تابلویی به این شکل دیده میشود «مرکز پزشکی حضرت امیرالمؤمنین (ع) ویژه جانبازان انقلاب اسلامی»؛ آرم بنیاد شهید نیز در این تابلو حکشده است. به تاریخچه بیمارستان که بنگرید، از شخصی به نام رحیمزاده بهعنوان بانی آنجا برمیخوریم. رحیمزاده از کسانی بود که در دوران رضاشاه با تأسیس یک کارخانه نخریسی، اصفهان را یکقدم به سمت صنعتی شدن پیش برد. او در سال 1328 ش به تأسیس بیمارستانی در اصفهان در محله احمدآباد دست زد که ابتدا «بیمارستان رحیمزاده» نامیده میشد و بعدها «بیمارستان حضرت امیرالمؤمنین(ع)» خوانده شد. این بیمارستان در سال 1361 به دلیل مشکلات مالی تعطیل شد و در سال 1362 به دانشگاه علوم پزشکی اصفهان تحویل گردید، ولیکن در سال 1368 با مستـهلکشدن تأسیسات و امکـانات زیربنایی و تخریب ساختمان و ابنیه، دوباره در آستانه تعطیلی قرار گرفت. در این زمان بنیاد جانبازان و مستضعفان استان پس از اخذ موافقت متولی وقف، بهمنظور راهاندازی مرکز درمانی ویژه جانبازان و ایثارگران انقلاب اسلامی با دانشگاه علوم پزشکی وارد مذاکره شده و پس از توافق بهموجب انعقاد توافقنامه رسمی، بیمارستان را تحویل گرفت، سپس به بازسازی و گسترش فضای فیزیکی آن اقدام کرد و درنهایت در سال 1369 بیمارستان با مدیریت بنیاد جانبازان افتتاح شد. در حال حاضر این بیمارستان بهصورت خصوصی، وابسته به بنیاد شهید و امور ایثارگران بوده و با درجهیک اعتباربخشی مشغول ارائه خدمات ویژه درمانی به خانواده شهدا و جانبازان و ایثارگران انقلاب اسلامی و سایر اقشار جامعه است.
مسجد ایلچی
خیابان را که سمت شرق برویم در اواسط خیابان سردر یک مسجد دیده میشود. معماری سردر ساده است. شاید آن روز که خیابان را میکشیدند، بخشی از سردر رفته باشد. اما کاشیکاری آن کامل است و حکایت از آن دارد که مسجد تاریخی بوده و متعلق به حدود سیصد سال قبل است. کتیبه سردر مسجد حاکی است که این مسجد در دوره سلطنت «شاه سلیمان صفوی» بهوسیله صاحب سلطان بیگم، دختر حکیم نظامالدین محمد ملقب به حکیمالملک ایلچی و به سرکاری خواجه سعادت از خواجگان او به اتمام رسیده است. کتیبه سردر به خط محسن امامی و مورخ به سال 1097 ق است.
در بالای سکوها و در داخل مقرنسهای سردر مسجد ایلچی خطوط بنایی بسیاری نقش بسته و در یکی از آنها نام استاد مسجد آمده است : «عمل العبد محمدعلی بن استاد علی بیک»؛ گویا مسجد حکیم را هم همین استاد ساخته است. آنطرفتر این دو بیت زیبا بر زمینه زرد و در دو شکل مربع دیده میشود «اگر هست مرد از هنر بهرهور/ هنر خود بگوید، نه صاحبهنر» معلوم است که معماران یا کاشیکاران آن دوران هم با رقیبان خود اینگونه «کری»خوانی میکردهاند. در اطراف محراب مسجد نیز چندین کتیبه وجود دارد که آیاتی از قرآن را شامل میشوند. این کتیبهها نیز تاریخهای 1093 و 1094 را دارند. در کتیبه آخر این کلمه دیده میشود «کتیبه محمد محسن الامامی فی 1094». در قسمت فوقانی محراب کتیبهای است که بهروشنی نشان میدهد بانی مسجد خانمی است به نام «صاحب سلطان بیگم» دختر حکیم نظامالدین ایلچی و میشود گفت به همین خاطر نام مسجد به ایلچی مشهور گشته است. ازآنجاکه این مسجد در درون بافت قدیم شهر و هنوز هم مورداستفاده نمازگزاران و «هیئت فاطمیه احمدآباد» قرار دارد که تابلوی بزرگ خود را روی سردر مسجد زده، بیگمان باید مواظبت و نظارت بیشتری بر این مسجد تاریخی اعمال شود. دیوارهای مسجد به خاطر آویزان کردن تابلو، پارچه و بیلبورد، آسیبدیده است. هویت تاریخی مسجد در میان این تابلوها و پوسترها رنگباخته است. این مسجد نگینی است که مواظبت بیشتری میخواهد.
مدرسه جلالیه
به سمت شرق خیابان احمدآباد که بروید، به یک مدرسه علمیه قدیمی مربوط به عصر شاه سلطان حسین صفوی برخورد میکنید. این مدرسه بهوسیله شخصی به نام «جلالالدین محمد حکیم» ساخته شده است. این بنا بر اساس کتیبه سردر، در سال 1114 ساخته شده است. همچنین در سردر مدرسه دو بیت زیر به چشم میخورد «اجر و تاریخ این بنای رفیع / خواستم از خدا و خیر انام / بشنیدم ندا ز عالم غیب / بدهد ذوالجلالوالاکرام» (1114) جالب است بدانیم مقبره بانی مدرسه یـعـنـی جـــلالالــدیـن محمد حکیم در خود مدرسه جلالیه و در یکی از حجرات آن قرار دارد. کتیبه سر قبر نشان میدهد که وی در سال 1131 فوت کرده و یک پزشک بوده است. این امر بهصراحت در شعری که بر کتیبه سنگقبر او وجود دارد، ابراز شده است: «میرزا جلال منبع فضل و کمال بود / بار سفر به بست سوی خلد رو نمود / آن رتبه نیستم که کنم وصف او بیان / چون او طبیب حاذقی اندر جهان نبود…» (هنرفر، گنجینه آثار تاریخی، ص 662). ساختن این مدرسه بهوسیله یک طبیب خیلی سریع آدمی زاد را به یاد مسجد حکیم میاندازد که آنهم به دست یک طبیب ساخته شد. در مدرسه بسته بود و مجال نشد که داخل مدرسه را نگاهی بیندازیم؛ اما میتوان تصور کرد مانند همقطاران، این مدرسه نیز دارای یک حیاط مشجر و سرسبز باشد با حجراتی در اطراف و اتاق بزرگتری برای مدرس که ترکیب معماری مدارس قدیمه چنین است. نکته دیگر اینکه در سردر مدرسه کتیبهای وجود دارد که خود تاریخی را پشت خویش نهان دارد که البته برای من هم مجهول است. کتیبهای که با کاشیهای آبیرنگ نوشته شده به ما میگوید «به امر مبارک حضرت آیهالله العظمی آقای گلپایگانی و همت عالی حضرت حجهالاسلام آقای (در کتیبه مخدوش شده و غیرقابلخواندن است) مدرسه جلالیه در تاریخ آذرماه 1344 به تصرف وقف و طلاب علوم دینیه درآمد» حالا چه کسانی مدرسه را از حالت وقفیت خارج کرده بودند که در سال 1344 درست شد، نمیدانم. یا اینکه چرا نام آن شخص از کتیبه تراشخورده است، آن را هم نمیدانم.
از چهارراه شکرشکن به سمت میدان احمدآباد میرسیم. خیابان احمدآباد را به انتها میرسانیم. اینجا میدانی است که چند سال پیش به دلیل ازدحام و شلوغی، آن را به شکل زیرگذر درست کردند تا آنهایی که از شمال به جنوب شهر میروند، از همان زیر بگذرند و بالا را شلوغ نکنند. اما خود میدان هم همیشه پر از جمعیت است. افراد بسیاری در حال گـشـتوگـذار در مـــغــازههـــای اطـــراف مــیــدان و خیابانهای دوروبر هستند، تا برای خود یک گوشی موبایل تهیه کنند یا گوشی خراب خود را به دست دارند و به دنبال تعمیرکار میگردند. اینجا حالوهوای موبایل است. نمیدانم تا قبل از آمدن موبایل اینهمه مغازه چه میفروختهاند یا چه میکردهاند؟ بههرحال این میدان یکمرتبه ما را به دنیای مدرن ارتباطات بدون سیم پرتاب میکند. از خود میپرسم آیا طلبهای که سیصد سال پیش در مدرسه جلالیه درس میخواند میتوانست تصور کند که سیصد سال بعد در کنار مدرسهاش وسیلهای بفروشند که بدون سیم، تصویر و صدای طرف مقابل را به ما بنمایاند!