پنج سال است که بهعنوان پزشک در اصفهان مشغول به کار هستم. علاقهام به سفر، گردشگری، عکاسی و غذا باعث شد صفحه اینستاگرامی (chashnibyniloo@) هم بزنم و حاصل تجربیاتم در حوزه گردشگری غذا را با مخاطبانم به اشتراک بگذارم. پس از شیوع کرونا با توجه به شرایط به وجود آمده، امکان سفر به سبک و سیاق قبل وجود نداشت، در حالی که من از سفر کردن انرژی میگیرم. سفر برای من که به دنبال چالش، تجربه و یادگیری تازهها هستم پر از هیجان و لذت وصفناپذیر است. سفر فقط رسیدن به مقصد نیست، برای من جمعآوری اطلاعات درباره مسیر و مقصد و چالشهای آن و انتخاب مسیر، کم از خود سفر ندارد.
از نگاه من سـفـر فـقـط دیدن مکانهای جدید نبوده و نیست، بلکه میتواند تجربه و لـمـس موقعیتهای جــدیــد، چـشـیـدن طعمهای جدید و آشنایی با آدمهای جدید و رویارویی با چالشهای جدید باشد.
چند ماه پس از بروز کرونا و عدم مهار این بیماری با توجه به محدودشدن روابط و فاصلهگذاری اجتماعی و نیاز به در اجتماع بودن، تصمیم گرفتم باز هم به سفر ادامه دهم. به علت حجم کاری بالا و نداشتن زمان کافی برای طی مسافت طولانی و محدودیتهای استانی ایدهای به ذهنم رسید.
یک فکر بکربرای گردشگری در دوران کرونا
با توجه به شرایط تصمیم گرفتم یک شب مهمان هتلی در شهر محل سکونتم باشم. از زدن جرقه این ایده تا عملیکردن آن کمتر از3-2 روز زمان برد. به تغییر و جابهجایی در برنامه کاری نیازی نبود؛ چون همیشه بین شیفتهای کاری 24ساعت زمان استراحت داشتم، پس همان زمان را به سفر اختصاص دادم. فرایند برنامهریزی سفر همواره برای من پر از هیجان و اشتیاق زیاد است. پس از انتخاب سبک سفرم جمعآوری اطلاعات از منابع مختلف را آغاز کردم. سبک سفرم را به گونهای انتخاب کردم که تمام آیتمهای تداعیکننده سفر اعم از اقامت در هتل تا گشتوگذار در شهر، خرید و حتی حمل چمدان را در بر داشته باشد. اقدام به جستوجوی جاهای جدید و نا آشنایی کردم که در طی مدت سکونتم در اصفهان ندیده بودم. از طریق اپلیکیشنهای مورد استفاده گردشگران خارجی مثل تریپ ادوایزر و مطالعه نظرات آنها انتخاب هتل و مسیر گردش را آغاز کردم. انتخاب هتل یکی از جذابترین بخشهای سفر برای من بوده و هست و من از مقایسه جزئیات و سبک سنگین کردن آنها لذت میبرم، به گونهای که گاهی وارد سایتهای خرید کالا شده و چند کالا را از برندهای مختلف با هم مقایسه میکنم.
وقتی ایوان هتل جاذبه گردشگری میشود
بعد از آشنا شدن کلی با هتلهای مناطق مختلف شهر که 3-2 روز زمان برد و در طی این مدت هیجان شیرینی برای من ایجاد کرد، دلم پیش هتل ایوانداری در جلفا ماند. علاقه من به این ایوان به قبل از مرمت این بنا و تبدیل آن به هتل باز میگشت. همیشه عاشق ایوانهای رو به کوچه بودم و هر زمان از کوچه جلفا عبور میکردم خانهای با ایوان رو به کوچه متصور میشدم و عصر به عصر برای صرف چای و عصرانه به ایوان میرفتم.
هتل آرمنیا در محله جلفا و به فاصله اندکی از کلیسا وانک واقع شده است. در حین بررسیها در سایت هتل ذکر شده بود که قسمت ایواندار هتل بخش قدیمی ساختمان است و یک اتاق یک تخته به نام ایروان دارد. از طریق سایت اسنپ تریپ که تخفیف مناسبی برای یک شب اقامت در هتل گذاشته بود، این اتاق را رزرو کردم. تا جایی که به یاد دارم برای یک شب اقامت اتاق ایروان به همراه صبحانه حدود 275 هزار تومان هزینه کردم. در طی تماس با هتل با ذکر اینکه در اصفهان حضور دارم با درخواست تحویل زودهنگام اتاقم موافقت کردند.
صبح روز موعود بعد از پایان شیفت کاری به منزل رفتم و اندکی لباس و وسیلههای شخصی داخل چمدان کوچکم گذاشتم و راهی سفر یکروزهام شدم. انقدر شوق و ذوقم برای سفر زیاد بود که زودتر از موعد به نزدیکی هتل رسیدم. تصمیم گرفتم از کلیسای وانک دیدن کنم، قریب به 17 سال قبل طی اردوی اصفهان از کلیسا بازدید کرده بودم و بعد از آن همیشه از جلوی در کلیسا گذشته بودم. بازدید از کلیسا حدود یک ساعتی زمان برد و برای من که از عکاسی لذت میبرم پر از سوژههای جذاب بود. صدای ناقوس کلیسا که به گوش رسید متوجه زمان شدم و به سمت هتل راهی شدم. از صدای چرخهای چمدان روی سنگفرشهای کوچه لذت میبردم. وارد هتل شدم. طراحی مینیمال و تزیینات قشنگ آنجا من را جذب خود کرد. پس از تحویل کلید به سمت طبقه بالا که اتاقها واقع شده بود رفتم و به بالای پلهها که رسیدم، در ایوان را باز کردم که از منظره حیاط و ساختمان هتل نفسم حبس شد. نگاهم به کمی آن طرفتر یعنی کلیسا و کوه صفه افتاد که باز صدای ناقوس کلیسا به گوش رسید. حس این فضا برای من از هر چیزی با ارزشتر و دلنشینتر بود. به اتاقم رفتم و گوشه به گوشه اتاق را سرک کشیدم. نگاهم به منوی غذای روی میز افتاد. دنبال یک طعم متفاوت میگشتم تا اینکه به پارینج ارمنی رسیدم. چون آمادهسازی غذا زمانبر بود برای ناهار روز بعد سفارش دادم. ظهر شده بود و گرسنه بودم. با خودم فکر کردم هر مسافری که به اصفهان میآید چه غذایی را حتما امتحان میکند؟ جواب دادم بریون! برای خوردن بریون به شعبه هتل کوثر بریونی حاج محمود شفاعت رفتم که به من نزدیک بود و تا به حال نرفته بودم. بریون به همراه آبگوشت سفارش دادم و از موسیقی زنده لذت بردم.
بعد از ناهار به هتل برگشتم و در خنکای اتاق استراحت کوتاهی کردم. گرمای مرداد و ماسکهایی که عادت نداشتیم توانم را برده بود.
از شدت آفتاب که کمتر شد راهی خانه مشیرالملک شدم. وصفش را زیاد شنیده بودم. سعی میکردم از مسیرهای جدید عبور کنم. خانه باشکوه و زیبای مشیرالملک که روزگاری محل حکومت حاکم اصفهان بوده در خیابان یخچال واقع شده است. تنها بخشهایی از خانه برای بازدید عموم آزاد است. بازدید از این خانه برای علاقهمندان به آثار تاریخی، معماری و عکاسی ممکن است بین 3 تا 4 ساعت زمان ببرد. جزء به جزء خانه شامل تزیینات نفیس و زیبا مانند آینهکاری و نقاشیهای پشت شیشه است. از جمله بخشهای قابل بازدید، شاهنشین، حوضخانه، اتاق مادر شاه، بهار خواب و پشت بام و زیر زمین این بناست. شاهنشین به علت داشتن بزرگترین 9دری و بازی نور و شیشههای رنگی یکی از جذابترین لوکیشن های عکاسی است.
البته آثار خطی و هنری نفیسی نیز در این مکان نگهداری میشود . حوضخانه یکی از مجللترین بخشهای این خانه است که با سنگ مرمر مرغوب به رنگ سبز بسیار روشن تزیین شده است. پژواک صدای فواره آب حوض مرمر، آرامش وصفناپذیری را در انسان ایجاد میکند. در زیر زمین نمونههای زیبایی از درهای ارسی از دورههای زندیه تا قاجار به نمایش گذاشته شده است. پس از دلکندن از این عمارت باشکوه با پای پیاده از کوچهپسکوچههای اطراف خیابان
حافظ خودم را به میدان نقشجهان رساندم. همیشه از طرف خیابان سپه به میدان میرفتم و از بازارهای همان سمت و بازار قیصریه دیدن میکردم. این بار مسیرم را تغییر دادم و بازارهای سمت دیگر میدان را گشتم. با خودم فکر کردم مگر مسافرت بدون خرید هم میشود؟! پس به دنبال خرید یادگاری سفرم رفتم. از یک نقرهفروشی گردنبند کوچکی خریدم. خسته از گرما و پیادهروی خودم را به کافهای در همان نزدیکی که تا به حال نرفته بودم، رساندم. کافه میدون واقع در کوچه پشت مطبخ که منظرهای بینظیر به گنبد مسجد عباسی دارد. در فضای باز کافه روبهروی گنبد نشستم و غروب آفتاب و تلألؤ گنبد را نظاره کردم و از نوشیدنیهای سرد و خنک کافه لذت بردم. در منوی کافه آیتم قهوه ایرانی به چشمم خورد، تقریبا انواع قهوهها از ترک تا عربی و یزدی و… را امتحان کرده بودم؛ ولی نوع ایرانی برایم جدید بود. قهوه ایرانی به روشی مشابه قهوه ترک تهیه شده بود و با شیر زعفرانی و ادویههای معطری چون هل سرو میشد. تجربه متفاوتی از قهوه بود. هوا که تاریک شد به سمت هتل برگشتم. گشتی در حیاط هتل زدم و بعد از تعویض لباس مجددا از هتل بیرون زدم.
کوچهها و مغازههای اطراف هتل را سر زدم و در نهایت برای شام از ساندویچی معروف جلفا، آرابو، برگر سفارش دادم. خیلی وقت بود برگر نخورده بودم؛ آن هم برگر آرابو. شاید چهار سالی میشد. در حالی که از موسیقی خیابانی لذت میبردم راهی هتل شدم. با توجه به شرایط کرونا و ترسی که از این بیماری بود هنوز هتلها خالی از مسافر بودند و من تنها مشتری هتل بودم. هتل مملو از سکوت و آرامش بود. بعد از مدتها خواب عمیق و راحتی داشتم. نمیدانم این خاصیت سفر است یا من اینگونه ام که به محض شروع سفر تمام فکرها و خیالاتم را در خانه جا میگذارم. صبح روز بعد با صدای پرندههای داخل حیاط از خواب بیدار شدم، به روی ایوان رفتم و از منظره روبه رو لذت بردم. برای صبحانه به طبقه پایین رفتم و وارد حیاط شدم. کنار حوض فیروزهای میز صبحانه گذاشته شده بود.
سوار تاب شدم و سرم را به آسمان گرفتم. نگاهم به کاجهای بلند حیاط افتاد و یاد داستان دو کاج افتادم. در افکار خودم بودم که برای صبحانه فراخوانده شدم. بعد از صبحانه برای کافهگردی و کوچهگردی به سمت دیگر جلفا و منطقه سنگتراشها رفتم. کوچهها، کافهها و کلیساهای جلفا را گشتم و درنهایت برای صرف آخرین قهوه روزم به عمارت ارمنی و قدیمی سیمون رفتم. یکی از میزهای وسط حیاط را انتخاب کردم و در انتظار قهوه نشستم. سرو تنومندی توجهم را جلب کرد، همان کافی بود که در تصوراتم داستانهای اهالی خانه را که سرو شاهد آن بوده، مرور کنم. نزدیک ظهر بود به هتل که در چند قدیمی سیمون بود برگشتم. دوش آب سردی گرفتم و مشغول جمعکردن وسایلم شدم. اتاق را تحویل دادم و به سمت رستوران هتل که در سرداب خانه واقع شده بود رفتم. عطر غذا در فضا پیچیده بود. موسیقی ارمنی شادی پخش میشد. میز پر از ترشی، ماست، نوشیدنی و … بود. بشقاب غذا که آمد تازه متوجه شدم پارینج همان دانههای گندمگونه است که طریقه پختش را از یکی همسایههای ارمنی اقواممان در تهران یاد گرفته بودم. پارینج با آب گوشت یا ماهیچه و قلم پخته شده و در نهایت با گوشت ماهیچه سرو میشود. پس از صرف غذا، هتل را به مقصد بیمارستان ترک کردم. هزینه کافهها و شام و ناهار در حدود ۲۲۰-۲۵۰ هزار تومان شد. در نهایت برای ۲۴ ساعت اقامت در هتل و وعدههای غذایی و کافهگردی و خرید ۵۰۰-۵۵۰ هزار تومان هزینه شد. در طی این سفر از طریق پیج شخصی اینستاگرامم تجربیات و حال و هوای فضاها را با دوستانم به اشتراک میگذاشتم که بازخوردهای بسیار خوبی داشت و خیلی دوستانم تمایل داشتند چنین تجربهای را داشته باشند.
اقامت در گامار با عطر دلمه ارمنی
در این مدت مـشـغــول فعالیتهای مختلف ورزشی مثل دوچرخهسواری، دویدن و… بودم و به کافهگردی و رستورانگردی میپرداختم. دوستان جدیدی پیدا کردم و فعالیتم در رسانههای اجتماعی را گسترش دادم. همه اینها نیاز من به سفر را کمرنگ کرده بود؛ با اینکه همچنان دلتنگ سفر بودم. با شروع اردیبهشت و تعطیلی دو هفتهای مشاغل و محدودیتهای حاکم واقعا شرایط سخت شده بود که باز دلم هوای سفر کرد. جمعه بود و مشغول گشتزدن در اینستاگرام بودم که استوری بوتیک هتل میدان کوچک را دیدم و عنان از کف دادم. یاد تجربه چند ماه قبلم افتاد و شروع به مرور خاطرات و عکسها کردم. همان موقع با هتل تماس گرفتم و اتاق گامار را رزرو کردم. گامار اتاق دو تختهای با پنجرههای نورگیر در گوشه ایوان بود. هزینه یک شب اقامت در اتاق دو تخته با صبحانه و تخفیفهای دوران کرونا 300 هزار تومان شد. انقدر خسته از کار و محدودیتها بودم که میخواستم در یک هتل قشنگ و آرام استراحت کنم. بوتیک هتل میدان کوچک یک خانه قدیمی بازسازی شده در کوچه میدان کوچک جلفا بود. چند باری از این کوچه گذشته بودم؛ ولی نه نام کوچه را میدانستم و نه هتل را دیده بودم. باز چمدان به دست راهی هتل شدم. از میزبانم در هتل درخواست کرده بودم زودتر از موعد اتاق را تحویل بگیرم و برای ناهار در صورت امکان غذای ارمنی فراهم کنند. در بدو ورود با یک آیسکافی خنک و شیرینیهای خوشمزه از من استقبال شد که در هوای به ناگاه گرمشده اردیبهشت بسیار مطبوع بود.
در حال لذتبردن از فضای حیاط و صدای کوکوی فاختهها بودم که عطر دلمه ارمنی در کل حیاط پیچید و من با میزی پر از دورچین، سالاد و دلمه روبهرو شدم. دلمهها، عطر دلمههای مادرم را داشتند؛ ولی ترکیبات بافت متفاوت بود. انقدر نرم و لطیف بودند که به راحتی در دهان آب میشدند. بعد از ناهار با خانم میانسالی روبهرو شدم که از میزان رضایتم درباره دلمه سؤال کرد. طولی نکشید که متوجه شدم این هتل توسط خانواده چهار نفرهای اداره میشود. بعد از ناهار در اتاق گوشه ایوان با پنجرهای نورگیر و سقفهای ضربی که به سادگی و زیبایی تزیین شده بود، دلچسبترین خواب نیمروزیام را داشتم.
عصر با صدای چند نفر که داخل حیاط در حال صحبت بودند از خواب بیدار شدم. مهمان جدید برای هتل رسیده و دیگر من در هتل تنها نبودم. مهمانان برای استراحت به اتاقشان رفتند و از سوی مادر خانواده به چای و عصرانه دعوت شدم. صحبتها از آشپزی و نحوه پخت دلمه و پارینج شروع شد تا به داستان راهاندازی هتل و چالشهایش رسید. یک ساعتی صحبت میکردیم که دوستم تماس گرفت و از حس و حال قشنگ هتل که در استوریهای من بود گفت. من هم برای صرف قهوه به هتل دعوتش کردم.
نیمساعتی گذشت که دوستم به هتل رسید. باهم در حیاط نشستیم و قهوهای سفارش دادیم. به جرئت خوش عطرترین و خوشطعمترین قهوهای بود که امتحان کرده بودم؛ بدون شکر با طعمی ملایم بدون ذرهای تلخی. در حال صحبت بودیم که با هندوانه سرخ و شیرینی پذیرایی شدیم.
کمکم پدر خانواده هم به جمع ما پیوست و چهار نفری شروع به صحبت کردیم. هوا تاریک شده بود که دوستم هتل را ترک کرد. در حیاط قدم میزدم و مشغول فیلمبرداری بودم. ساعت نزدیکهای ده شب بود که گرسنه شدم. یاد یک برگرفروشی سر کوچه هتل افتادم که مدتها بود میخواستم امتحانش کنم. از اسنپفود برگر سفارش دادم و خیلی سریع سفارشم رسید. بعد از شام به اتاقم برگشتم و آماده خواب شدم. صبح زود با نوری که روی دیوار اتاق منعکس شده بود، بیدار شدم. به حیاط آمدم و روی صندلیهای ایوان نشستم. پدر خانواده در حال رسیدگی به باغچهها بود و دختر در حال آمادهسازی صبحانه. بوی تخممرغ و کره در حیاط پیچیده بود. برای من میزی روی ایوان آماده کردند. صبحانه فرنچ تست و اشترودل پنیر و کره و مربا و بشقاب میوه به همراه چای و شیر و قهوه سرو شد.
یکی دو ساعتی در آرامش و نور آفتاب مشغول صبحانه شدم و از بازی فاختهها بر بالای ستونهای ایوان لذت بردم. خانمی که در همسایگی هتل بود و دیروز عصر موقع صرف چای با وی همصحبت شده بودم به هتل آمد و من را به منزل خود که در جوار کلیسای 400 ساله بود دعوت کرد. کلیسای گریگور منور مقدس قبلا در کنار میدان کوچک واقع شده بود و از طریق خیابان خاقانی کنونی و کوچه جلفا به میدان جلفا مرتبط میشده است.
به گفته ساکنان، صدای ساعت کلیسا وانک صدای ضبطشده ناقوس همین کلیساست. برای تحویل اتاق به هتل بازگشتم و آخرین قهوه ارمنی روزم را سفارش دادم. در نهایت بابت ناهار، قهوه و شام 280 هزار تومان پرداخت کردم. با دختر خانواده که مدیریت هتل را به عهده داشت همصحبت شدم و درباره ایدههای جدیدی با هم صحبت کردیم. قرار بر این شد باهم در ارتباط باشیم. از اعضای خانواده خداحافظی کردم و راهی بیمارستان شدم. در طی این اقامت 24 ساعته آرامش وصفناپذیری را تجربه کردم که به دستهبندی افکار و ایدههای من بسیار کمک کرد.
به نظر من در شرایط کنونی به علت محدودیتهای اجتماعی، اقامتهای کوتاهمدت در هتلهای شهر محل سکونت و گردش در شهر و بازدید از بناهای تاریخی و… میتواند تأثیر بسزایی در حفظ روحیه فردی داشته باشد. علاوه بر آن هزینههای چنین برنامههایی با توجه به شرایط موجود بسیار بهصرفه و اقتصادی است.