مسئولین اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی دلیل مخالفت با این موضوع را آیین نامهای اعلام کرده بودند که شروطی مثل داشتن ۳۰ سال سابقه کار، دارا بودن دکتری یا درجهیک هنری و نشان ملی لازمه آن بود و هنرمند دانستن متوفی از سوی جامعه هنری دلیل کافی و قانع کنندهای برای خاک سپاری او در قطعه هنرمندان اعلام نشده بود. اما در مواجهه با این مصوبه و نگرش موجود توجه به چند مورد ضروری است.
اول اینکه اگر شرط دارا بودن حداقل 30 سال سن را برای هنرمندان متوفی در قطعه هنرمندان در کنار شروط دیگر بپذیریم بنابراین کمتر هنرمندی در سنین جوانی در این قطعه به خاک سپرده خواهد شد و قطعه هنرمندان یا نام آوران بیشتر محل تدفین هنرمندان پیشکسوت، با سابقه و هنرمندان 60 سال به بالا خواهد بود که در این صورت باید به تقسیم بندی سنی قطعه هنرمندان برای دفن افراد پرداخت که خود جای پرسشگری دارد.
نکته بعدی هم اینجاست که به جز نادرست بودن این شرط و توجه به این مهم که هنرمندی سن و سال نمیشناسد دفن برخی هنرمندان دیگر در این قطعه بدون رعایت این شرط جای پرسش و تأمل دارد و ما با دفن بعضی هنرمندان سفارش شده از سوی برخی نهادها روبه رو میشویم که خود جای بررسی دارد. از طرفی پیش شرط داشتن درجه یک هنری، دکتری یا معروفیت هنرمند بین عوام نیز از جمله شروطی است که با توجه به فضای خاص هنری شهرستانها و البته کمتر فراهم بودن زمینه بروز و ظهور برای رشتههای مختلف هنری کمتر امکان تحقق دارد.
جای طرح این پرسش وجود دارد که سیاستگذاران آیین نامه موجود با توجه به نبود نهادهای قدرتمند صنفی هنری، جای خالی جشنوارههای بزرگ و نداشتن راهکارهایی برای معرفی و رشد هنرمندان جوان در سطح کشور بر چه مبنا و اساسی انتظار دارند چنین مواردی در کارنامه هنرمندان جوان لحاظ شود؟
بنابراین اعمال چنین شروطی در جامعهای که حداقل مقدمات لازم را برای رشد یک هنرمند فراهم نمیکند در زمان مرگش کمی عجیب به نظر میرسد و باید از تنظیم کنندگان این آیین نامه پرسید بر چه اساسی به این خواست رسیدهاند؟ به این موارد باید این نکته را هم اضافه کرد که این حداقل و کمترین کاری است که میتوان برای هنرمندی کرد که در دوران حیات نیز آنطور که باید ارج ندیده و حالا این شاید کمترین کار برای پاسخ به درخواست خود و خانوادهاش باشد؛ هر چند که از نگاهی دیگر تحقق این خواسته در برابر نبود دریافت و درک هنرمند در زمان حیات، هیچ و حتی خنده دار است!