دیار نخلستانهای صبور و مردمانی با چهرههای آفتاب سوخته در گرمای بالای 50 درجه که آوای لهجه اهالیاش قند در دل آدم آب میکند. اگر گوش بسپاریم به صدای چاوشی وقتی از نخلهای بی سر شهرش میخواند، خرمشهر را ندیده میتوانیم ببینیم. رد خشمِ جنگ از در و دیوار سوراخ سوراخ و گه گاه مخروبه نَه، متروکه شهر حسابی به چشم میآید. رنج 578 روز اسارت خرمشهری که ایرانم در مرزهای خاکی با آن تمام میشود، از سیمای شهر پیداست. اگر برای وفاداری میشد عمقی رقم زد، این سرزمین بی گمان ژرفترین نقطه به حساب میآمد. اهالی با غیرت این دیار با دستان خالی در میان آوارهایی که روزگاری نه چندان دور پناهشان بود، آوارگی را دیدند و سایه مرگ را هر لحظه در چند قدمیشان حس کردند و درسکوتی پر از بهت برای عزیزانشان بر سر و سینه زدند. باید آخر معرفت بود که در نزدیکترین نقطه به بی رحمترین دشمن سینه سپر کرد و خون دل را بخشید. در تماشای گذر ایام به یک سوم خرداد دیگر رسیدیم. به افتخار این روز شمع سی و نهمین سال آزادشدن خرمشهر که جانمان است را خاموش و در دل آرزو میکنیم تا همتی شود که خرمشهرِ آزاد، آبادتر شود.
تو باید خرم شهر شوی، خرمشهر زیبا. به احترام ایستادن مردمانت در ایثاری که پایان ندارد، ایستاده تشویقت میکنیم.