شهر گلپایگان را به نوعی به تکمنار سلجوقی آن میشناسند که در دل بازار شهر سربر افراشته است. منار به بزرگی منارهای اصفهان که معمولا حدود 50 مترند، نیست؛ اما سنوسال آن با منارهای اصفهان یکسان است. این منار دارای دو در است و درون آن پلکانی وجود دارد که شخص را به بالا میبرد. قسمتهای پایین و بالای منار مرمت شده و دارای کتیبه آجری است که این کتیبه به خط کوفی نوشته شده و فاقد تاریخ است. مناره در ۱۳۱۵ با شماره ۲۵۰ جزو آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست. از دیگر یادگارهای سلجوقی در شهر گلپایگان مسجد جامع این شهر است. مسجد جامع گلپایگان در ۵۰۸ هجری قمری، در دوران حکومت ابوشجاع محمدبن ملکشاه سلجوقی بنا شدهاست.
ارگ تاریخی گوگد
گوگد یکی آبادیهای حاشیه شهر گلپایگان است؛ اما دارای گوهری است که بسیار ارزشمند و گرانبهاست؛ یک قلعه یا ارگ زیبا و بزرگ که در عظمت و بزرگی شاید کمتر نظیر آن را در ایران بتوان یافت. این ارگ با حیاط زیبا و چشماندازهای جالب، هم به درد عکاسان میخورد و هم به کار معماران و گردشدوستان. در این ارگ علاوه بر فروش محصولات و صنایعدستی، کارگاههای گلابگیری سنتی و نیز کافهای با اجرای موسیقی زنده وجود داشت؛ همچنین این ارگ دارای اتاقهایی برای اقامت و پذیرایی از میهمانان هم هست؛ یعنی آنجا در اصل یک هتل سنتی نیز محسوب مــیشــود. بــرای مــســافــری که به گلپایگان رفته، ضروری است که این ارگ زیبا و چشمگیر را هم ببیند.
گلپایگان از نگاه سیاحان خارجی
گلپایگان بر سر راههای اصلی کشور نبود. به همین خاطر سفرنامهنویسان و سیاحان زیادی در دوران قاجار به این شهر سر نزده و درباره آن مطلب ننوشتهاند؛ اما در میان سفرنامههای قاجاری چهار سیاح یا مسافر گذرشان به شهر گلپایگان افتاده و خوشبختانه مطالب ارزندهای درباره این شهر قلمی کردهاند. مسیو چریکف روسی که در دوره محمدشاه به ایران آمد، معتقد است: «ساکنان گلپایگان از پنجهزار الی ششهزار نفر هستند. وسعت شهر بهواسطه باغهای اطراف شهر به نظر خیلی میآید، ساخت و بنای عجیبغریب در گلپایگان نیست؛ جز یک منارهای که از قدیم مانده است و چندین مسجد و یک مدرسه و یک بازار که از ابنیه قدیم است» (چریکف،1357، ص 24). این سیاح روسی از صنایع فولادسازی و تفنگسازی منطقه سخن گفته است.
لیدی شیل در ا وایل دوران حکمرانی ناصری به گلپایگان وارد شد. او بر این ظرفیتهای کشاورزی منطقه گلپایگان انگشت گذاشته و دیدن مزارع گندم در اطراف شهر او را شگفتزده کرده است؛ اما متأسف است که چرا بهدلیل فقدان وسایل حملونقل، این تولیدات در عرصه «توزیع» گردش نمیکنند: «برای رساندن محصول غله به بازارهای دوردست آنقدر گران تمام میشود که اصلا مقرونبهصرفه نیست. گاهی با خود میاندیشم که اگر در ایران به جای راههای مالرو موجود، جاده یا راهآهن احداث میشد، واقعا مملکت چه چهره متفاوتی پیدا میکرد و چگونه راه ترقی را پیش میگرفت»(لیدی شیل، 1368،ص 186).
هانریش بروگش اهل پروس آلمان بود که در اواسط دوره ناصرالدین شاه به ایران آمد (1273 هجری قمری). او تصاویری از شهر گلپایگان ارائه میدهد که ویرانه و خراب است: «گلپایگان برخلاف آنکه از دور، شهر بزرگ و آبادی به نظر میرسید، ولی از نزدیک منظرهای غمانگیز داشت؛ خانهها و ساختمانهای آن گلی و اکثر آنها خراب یا در حال فرو ریختن بود. تمام شهر را گردوغبار تیرهای فراگرفته بود و یک ورقه خاک نرم روی در و دیوار ساختمانها و حتی تنه و شاخههای درختان وجود داشت»(هینریش بروگش، 1367، ص 245).
شهری که اوژن اوبن در اوان مشروطیت دیده، شهری است که دوازده تا پانزده هزار نفر جمعیت دارد؛ البته سیر نزولی را طی کرده و آثار خرابی در جای جای شهر نمودار است: «گلپایگان در حدود دوازده تا پانزدههزار نفر جمعیت دارد. منظره شهر ملالانگیز و ویران است: خرابههای قلعه شهر، گنبد مسجد جامع، منار تک نزدیک بازار، «امامزاده» هفدهتن، از اعقاب امامموسیکاظم(ع)، از وسط دیوارهای فروریخته و تل خاکها، سردرآورده بودند. میگفتند دو سال پیش نیز بیماری وبا به جان مردم افتاده و جمعیت گلپایگان را درو کرده بود» (اوژن اوبن، 1362، ص 323).
جمعیت این شهر در پایان حکومت قاجار چیزی حدود چهل هزار نفر بود. در این زوالی که یک قرن ادامه داشت، وقوع انقلاب مشروطیت نور امیدی برای آبادی و سازندگی در دلها ایجاد کرد؛ اما با کمال تأسف بیسروسامانی سیاسی و عدم ثبات مدیریتی پس از آن، باعث سر بر آوردن دزدان و راهزنانی شد که در هر یک با جمعآوری عدهای تفنگچی و سواره برای خود دستهای ترتیب داده و به غارت منطقه مشغول شدند. درباره حوادث و آشوبهای منطقه دکتر کثیری به ما یادآور میشود:
«چندبار شهر گلپایگان از طرف توابع نــایــب حســیــن کاشــی و همچنین دو نفر راهزن به نامهای علیقلی و رجبعلی زلقی غارت شد و هربار ضمن غارت اموال مردم و تخریب قناتها و تأسیسات، تعدادی از مردم هم به قتل رسیدند. حدود ده سال شهر گلپایگان و اطراف مورد تاختوتاز این دستههای راهزن قرار داشت و هر بار به تحریک شخص ذینفوذی، یکی از این دستهها قدرت گرفته، و جان و مال مردم را مورد تهدید قرار میدادند» (کثیری، 1390، ص 25). در 1316 کل کشور به ده استان تقسیم شد و در این تقسیمبندی استان اصفهان در کنار شهر یزد، استان دهم نامیده شد. در این تقسیمبندی شهرستان گلپایگان جزو استان شش، یعنی خوزستان و لرستان، شد. به همین خاطر در اوایل دهه سی خورشیدی که کتاب «فرهنگ جغرافیایی» ایران نوشته میشد، این شهرستان در جلد ششم آمد. در همین جلد جمعیت هر دو شهر گلپایگان و خوانسار مجموعا 66800 نفر درج شده است که از دو بخش مرکزی گلپایگان و خوانسار تشکیل شده و محصولات عمده آن هم غلات، پنبه، تریاک، حبوبات و میوهها هستند (فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 6، ص 317). الحاق شهرستان گلپایگان به استان اصفهان در 1340 اتفاق افتاد. در «سرگذشت تقسیمات کشوری» آمده است: در تاریخ 17/11/1340 بر اساس تصویب نامه هیئت دولت شهرستان گلپایگان از استان ششم جدا و جزئی از استان اصفهان شد (سرگذشت تقسیمات کشوری، 1388، ج 1، ص 335). از این پس سرنوشت این شهرستان با استان اصفهان عجین شد.
مدارس و فرهنگ جدید در گلپایگان
گلپایگان همواره خاستگاه و زادگاه فـرهنــگ و اندیشــه بوده است. در سالنامه فرهنگ گلپایگان (مربوط به 1343)، آقای غیاثی، دبیر انگلیسی، در مقالهای به نام «تاریخچه گلپایگان و فرهنگ آن» از سالهای آغازین ورود مدارس جدید به شهر گلپایگان سخن گفته است.
او به ما یادآور میشود که ریشههای مدارس نوین را در این شهر باید به 1290 خورشیدی، یعنی در زمان احمدشاه، برگردانیم؛ زمانی که شخصی به نام «معظمالسلطان» در گلپایگان مدرسهای به نام «معظم» را بنیاد نهاد: «مدرسه مذکور از نظر سازمان چندان توسعه نداشته و فقط دارای سه کلاس بوده است. علومی که تدریس میشده دو قسمت بوده است؛ یکی، صرف و نحو عربی و علوم قدیمه که خود به نام کلاس علمی نامیده میشد و دیگری، علوم جدید مانند زبان خارجه، ریاضیات و غیره. باید دانست که مدرسه جنبه ملی داشت؛ به این معنی که از شاگردان ماهیانه مبلغی بهعنوان شهریه دریافت میشد و به مصرف مخارج لازم و حقوق بعضی معلمان میرسید. مردم به این سازمان فرهنگی ابراز علاقه میکردند. تقریبا در حدود هفت سال به این صورت باقی بود تا این که به عللی برای مدت کوتاهی تعطیل شد. در 1298 مجددا این مدرسه سازمان یافت و این بار با کمک دولت و مساعدت مردم رونق بیشتری پیدا کرد»(سالنامه فرهنگ گلپایگان، 1342، ص 18).
در کتاب «گلپایگان در آیینه تاریخ» اطلاعات بیشتری در خصوص این مدرسه درج شده است: «در 1330ق به همت شادروان دکتر محمود اشراقی و کمکهای شایان مرحوم معظمالسلطان مدرسهای به سبک جدید در منزل شخصی مشارالیه ایجاد شد که در آن معلمان معروف زمان: مرحوم میرزا غلامحسین پریشان، بزرگ علی خوشنویسان، افتخار (پدر آقایان سعیدیها) وعدهای دیگر به تدریس پرداختند و بسیاری از رجال گلپایگان ازجمله دکتر عبدالله معظمی، میرزا حسین خان معظمی، دکتر حبیبالله معظمی، امیرقلی خان معظمی و دیگران در این مدرسه تحصیل کردند. اولین مدیر مدرسه رسمی به حکم وزارتی دکتر محمود اشراقی بود» (اشراقی، 1382، ص 842). ده سال بعد، یعنی در 1300 خورشیدی، وزارت معارف و اوقاف، شخصی به نام «شیخ عبدالحسین نوری» را مسئول اداره معارف این شهرستان کرد.
او توانست فرهنگ نوین را در این شهرستان پایهگذاری کند. بعد از او روسا و مدیران زیادی آمدند و رفتند و هر کدام هم قدمی رو به جلو برای فرهنگ این شهرستان برداشتند تا در 1342 که شخصی به نام احمد اکبری به ریاست اداره فرهنگ رسید. از خوشفکریهای او، سالنامهای به نام «سالنامه فرهنگ گلپایگان» بود که در زمان او تدوین شد و به چاپ رسید.
این سالنامه اوضاع آموزشوپرورش شهرستان گلپایگان را تا 1343 عرضه میدارد. به موجب این سالنامه در سال مذکور (1343) در گلپایگان چهار دبیرستان تأسیس شده بود که در این سالنامه اطلاعات بیشتری درباره هر یک از آنها و مدیرانشان مییابید؛ همچنین در این سال 27 باب دبستان ششکلاسه پسرانه، پنج باب دبستان ششکلاسه دخترانه و نیز 13 باب دبستان چهارکلاسه پسرانه و سه باب دبستان دخترانه چهارکلاسه دایر بود (سالنامه فرهنگ گلپایگان، 1342، ص 26). در آن مقطع زمانی در شهر خوانسار هم دو دبیرستان به نامهای دریانی و دوشیزگان تأسیس شده بود. در این شهر 16 باب دبستان نیز دایر بوده است (سالنامه فرهنگ گلپایگان، 1342، ص 27).