دکتر الهیاری گذشته را در آیینه امروز تفسیر میکرد و در میانه تأملات جامعهشناسانهاش به تاریخ میکوشید از مرگ مفاهیم تاریخی که قدرت زایش و بازتعریف داشتند در زیر غبار فراموشی جلوگیری کند. به گمان او فهم تاریخ اجتماعی مردمان این سرزمین در چگونگی درک امروز ما از خود نقشی اساسی داشت. روایت او از تاریخ پیوندی ناگسستنی میان انسان ایرانی نشسته در دوران معاصر و انسان ایرانی تاریخی در عبور از سلسلهها و اعصار گوناگون میآفرید. تاریخ اجتماعی افقی بود که او در سپهر تفکر دانشجویانش میگشود و میکوشید آنان را به خود تاریخیشان معرفی کند. آن هنگام که روایتگر تاریخ مغولان و ایلخانان بود بازتاب اندیشه ایرانشهری ایران باستان را در حکومتداری آنان بازگو میکرد تا نشان دهد تاریخ ایران محصول یک پیوستگی مداوم است که هیچ هجوم و تاراجی نتوانست آن را تهی از ساحت اندیشگی کند.
وی در میانه اساتید تاریخ از پرچمداران رویکردی به شمار میرفت که نمیخواست اجازه دهد گذشته در کلمات و خاطرهها تدفین شود و به همین سبب فعالیت سیاسی را در پیش گرفت تا آنگونه که از معنای دقیق کلمه تاریخ مستفاد میشود با نگاه به گذشته، آینده را معنا بخشد. کتاب «مبانی تاریخ اجتماعی ایران» که بخش نخستین زاویه نگاه او به تاریخ را شامل میشود، آغازی بود که قرار بود در گذار زمان به کمال رسد اما درگیری اجرایی، بیماری و سرآخر دست مرگ اجازه نداد، آنچه ما از او در کلاسهای تاریخ دریافته بودیم برای آیندگان و دیگر رهپویان این دانش به میراث گذاشته شود اما برای آنان که روزگاری در میان کلمات و برگهای همان تاریخی که او حافظ و روایتگرش بود به جستجویش برخیزند شمار بسیاری مقاله به یادگار مانده است. بسیاری از پایاننامههایی که دانشجویانش نام او را به عنوان راهنما و مشاور بر روی جلدش درج کردهاند نیز میتوانند بازتابدهنده اندیشه و دریافت تاریخی او باشد و به راستی که راهنما و مشاور بود نه از آن دست که تنها نامی و نانی از درون پایاننامهها طلب میکنند.
شاکله فکری او در علم منسجم و در سیاست استوار بود. آنگونه که برای دانشجویانش نمونه تمام عیاری از یک استاد آگاه و دغدغهمند به شمار میرفت. فعالیت فرهنگی در دانشگاه اصفهان هنوز هم با دوران ریاست او بر امور فرهنگی در فاصله سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ مثال زده میشود. او محبوس دیوارهای آکادمی نبود و در ارتباطی تنگاتنگ با فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهر اصفهان قرار داشت. اتاقش در دانشگاه ملجا دانشجویان پرشور و مستعدی بود که علاوه بر علاقهمندی به تاریخ، دغدغه آینده ایران را داشتند و او معلمانه و امیدوارانه به هدایت و راهنمایی آنان میپرداخت. در شورای شهر خمینیشهر منشاء خدمات متعددی برای مردم شد و دید دانشگاهیاش به مسائل اجتماعی و فرهنگی را در گستره فعالیت شهری نیز پیاده میکرد. زمانیکه به عنوان مدیرکل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان منصوب شد، برای بسیاری از فرهنگ دوستان و فعالین میراث فرهنگی خبر خوبی بود. مردی از جنس تاریخ به خدمت تاریخ درآمده بود. هرچند انتقاداتی به فعالیت اجرایی او وارد است اما حضورش در این سمت منشا خدمات بسیاری شد و برای هیچکس تلاشهای او در این عرصه قابل انکار نیست.
او مردی بود که همواره میخندید، صبورانه راهنمایی میکرد، مجدانه کار میکرد، دغدغهمند بود و هرگز حتی در سخت-ترین تنگناها با ناامیدی نسبتی نداشت. تا واپسین روزهای حیات از کار و تلاش باز نایستاد و همزمان که به رسالتش در حوزههای آموزشی، پژوهشی و میراث فرهنگی ادامه میداد، چهره در چهره مرگ به نبرد برخواسته بود اما گویی اینبار لشگر غم قصد خون عالمان کرده بود. سلامت نفس دکتر الهیاری، دانایی و فضلش در حوزه تاریخ و چهرهاش که همواره لبخندی فناناپذیر بر آن نقش بسته بود، هرگز از خاطر دوستدارانش نخواهد رفت.