پیش از آن نیز کتاب «آینده دموکراسی» را ترجمه کردم تا با انتشار این سهگانه، راهنمای کاربردی برای کنشگران سیاسی و مدنی فراهم بیاورم. از مجموعه این کتابها که بر پایه پژوهشهای تجربی و گفتوگو با رهبران سیاسی و مدنی در نقاط مختلف جهان است، باید درسهای مرتبط با وضعیت خودمان را بگیریم. در انتخابات امسال در جبهه اصلاحطلبان و جریانهای همسو با آنها، شکاف معنایی و هویتی درباره شرکت یا عدم مشارکت در انتخابات و چالشهای مشابه شکل گرفت که پیشینهای تاریخی دارد. تلاش میکنم بر پایه وجوه مشترکِ تحلیلهایی که نویسندگان و پژوهشگران در پاسخ به این ابهامها، چالشها و نگرانیها داشتهاند، گزارههایی را بیان کنم که چهارچوبی برای مطالعات و نقد و نظرهای آینده باشد.
اهمیت ثباتقدم در دموکراسی
آبراهام لونثال و سرجیو بیتار پس از گفتوگو با رهبران گذار در 9 کشوری که در گذار به دموکراسی پیروز بودند، در کتاب گذارهای دموکراتیک به این نتیجه رسیدند که اگرچه بازیگران بهسرعت تغییر میکنند، ولی ضرورتهای اراده و کنش سیاسی بسیار ماندگارتر هستند. بسیجشدن برای آزادی سیاسی، ایجاد فضاهای گفتوگو، ایجاد همگرایی و اجماعسازی، ایجاد توافق درباره رویهها و قواعدِ تعامل و اطمینان خاطر نیروهای مخالف و اصلاحطلب برای پاسداری از منافع مردم، از اولویتهای بنیادین باقی خواهد ماند؛ همچنین این دو خاطرنشان کردند که جنبشهای اجتماعی و سازمانهای جامعه مدنی چهبسا بتوانند حکومتها و دیگر نهادها را تحت فشار قرار دهند؛ اما گرچه این بازیگران و مهارتهای آنها میتواند مفید باشد، ولیکن آنها نمیتوانند جایگزین احزاب سیاسی، سازمانهای اجتماعی و رهبران سیاسی در کارهای دشواری همانند ایجاد ائتلافهای انتخاباتی و حکمرانی، جلب حمایت عمومی، تهیه سیاستهای عمومی مناسب و انگیزهدادن به مردم برای باورداشتن به دموکراسی و حکمرانی کارآمد شوند. بنابراین، اهمیت چشمانداز، شکیبایی، ایستادگی و ثابتقدمبودن در مسیر دموکراسی ادامه خواهد یافت. اما پرسش این است که برای دستیابی به هدفهای بالا و پیشگیری از انهدام جمهوریت و بازسازی آن، شهروندان، کنشگران، نهادهای سیاسی و مدنی و رهــبــران جــنبـــشهـــای شهروندی و اجتماعی چه باید بکنند؟ این پرسش و پاسخ به آن کمابیش مورد اجماع جریان اصلی پژوهشگران دموکراسی و حکمرانی بوده است. سام واندِر استاک و رائول کوردنیلو در کتاب آینده دموکراسی به شهروندان، جنبشهای اجتماعی و نهادهای جامعه مدنی توصیه میکنند که 1. از بیتفاوتی سیاسی پرهیز کنند: آنها بر این باورند که در یک دموکراسی ضعیف، بیتفاوتی سیاسی منجر به پایان دموکراسی خواهد شد؛ حتی در صورت احساس ناامیدی شهروندان در یک نظام سیاسی، آنها باید تعامل خود را به منظور حمایت از دموکراسی، اصلاحات و بهبود نظام سیاسیشان افزایش دهند.
2.به شعارهای ضددموکراتیک مجال ندهند: احزاب سیاسی برای روندهای دموکراتیک ضروری هستند؛ هرچند از آنها سرخورده بوده و ناکارآمد باشند، آنها باید اصلاح شوند و نباید کنار گذاشته شوند. جنبشهای شهروندی باید اخلاقی باقی بمانند و اقدامات خود را تحقق بخشند؛ نه فقط به خاطر اینکه اعتراضی کرده باشند، ناراضی باقی بمانند. 3.دموکراتیک باشند: آنها باید تمرین دموکراسی کرده و در درون جنبش و نهادهای خود از نگرش استبدادی پرهیز کنند. بخشی از انتقاد کنشگران جنبشهای شهروندی به احزاب سیاسی به دلیل وجود سلسلهمراتب آنها و نیز فقدان دموکراسی درونحزبی است؛ پس، خودشان نیز باید چنین موضوعی را رعایت کنند. آنها باید جامعنگر بر روی گروههای به حاشیه راندهشده در هر کجا که ممکن است، فکر و تمرکز کنند. 4.خود را متمرکز سازند: شهروندان و جنبشهای شهروندی باید برای مؤثر بودن، یک پیام قوی برای موضوعهای جامعه داشته باشند. آنها باید این کار را با استدلالهای دقیق و پیشنهادهای مناسب ترکیب کرده و ابتکار کنشهای لازم را به دست گیرند. 5.سیاسی باشند: شهروندان یا جنبشهای اعتراضیشان باید تأثیر سیاسی خود را به حداکثر برسانند و با تغییر شکل تقاضا برای اصلاحات در طرحهای سیاسی، بتوانند برنامههای خود را به قانون تبدیل کنند. در صورتی که بخواهند تأثیر سیاسی بلندمدت داشته باشند، آنها نباید گزینه گفتوگو با احزاب سیاسی را زمانی که از آنها دعوت به همکاری میکنند، کنار بگذارند. 6. از رسانههای اجتماعی استفاده کنند: رسانههای اجتماعی نه تنها به طور قابل توجهی ابزارهای مفید ارتباط با شهروندان را فراهم ساخته، بلکه برای شروع فعالیتهای جدید نیز سازندهاند.
توصیه به نهادهای جامعه مدنی
این نویسندگان همچنین به نهادهای جامعه مدنی توصیه کردهاند که 1.با احزاب سیاسی همکاری کنند: برای مؤثربودن در سطح قانونگذاری، تعامل با احزاب سیاسی درباره موضوعهای مهم و مشترک که بر کشور تأثیر میگذارد، لازم است. چنانچه هدف این است که شاهد بهبودیِ اوضاع کشور باشیم، پس، اغلب همکاری با کسانی که در داخل احزاب سیاسی هستند، موثرتر از کار با غیرحزبیهاست. 2.نقش خود را بدانند: سرمایهگذاری در هر دو روابط رسمی و شخصی با احزاب سیاسی (مانند کمیتههای مشترک) لازم است؛ اما باید نقش جداگانه خود را (به عنوان یک نهاد جامعه مدنی) حفظ کنند. 3.در تشکیلات داخلی سرمایهگذاری کنند: نهادهای جامعه مدنی نیز با همان خطرهای فساد و معامله پنهانی به مانند احزاب سیاسی روبهرو هستند. نهادهای جامعه مدنی باید اطمینان حاصل کنند که از هر دو عاملِ تشکیلاتِ داخلی کارآمد و دموکراتیک برخوردارند. 4. «صدایی قوی» با «دانش سیاست» را ترکیب کنند: سرمایهگذاری در تواناییهای فنی در زمینههای سیاسی اجازه میدهد تعامل با احزاب سیاسی و دولت در شرایطی برابر قرار گیرد. 5. قابلتشخیص بمانند: به موضوعهایی توجه کنید که به روند اصلاحات در اموری که مربوط به زندگی روزمره شهروندان است، یاری میرساند؛ نه لزوما به مسائل سیاسی. 6. از رسانههای اجتماعی استفاده کنند: سرمایهگذاری در رسانههای اجتماعی برای شرکت در گفتوگو با شهروندان و احزاب سیاسی ضروری است. در همین راستا، نویسندگان کتاب پسرفت دموکراسی که درباره نگرانی از رکود دموکراسی و جمهوریت است، ضمن راهنمایی درباره چگونگی بازگشت به دموکراسی بر محور انتخابات توجه کردند. آنها معتقدند که انتخابات، این پتانسیل را دارد که منجر به پیامدهای آزادیخواهانه شود و فرصتهای واقعی را برای تغییر سیاسی دگرگونساز فراهم کند. نورم ایزن و همکارانش مینویسند: انتخابات بهعنوان یک روش مهم گسترش دموکراسی در خدمتِ گروههای مخالف سیاسی است که با پشتکار حرکت میکنند؛ حتی زمانی که به نظر میرسد همه چیز در برابر آنهاست. اینها با اشاره به نتایج برخی پژوهشهای دانشمندان سیاسی آوردهاند: ارزیابیها از 11 انتخابات در 9 کشور حاکی از آن است که پراکندگی راهبرد انتخاباتی، مهمترین عامل ناکامی گروههای مخالف بود. گروههای مخالفِ بلندپرواز و نوآور کارکرد خوبی در انتخابات به نمایش گذاشتند و به نوبه خود دموکراسی را بهبود بخشیدند.
اهمیت نقش انتخابهای روزمره بر روند دموکراسی
ایزن و همکارانش بر این باورند که هرچند چیرهشدن بر اختلافها چالشبرانگیز است، ولیکن تشکیل جبهه متحد مخالفان، مزایای زیادی دارد. آشکارا پیداست که ائتلافها میتوانند شمارِ آرای تحریمی را برای گروههای مختلف هوادارِ دموکراسی کاهش دهند؛ همچنین همکاری میتواند پایبندی به قدرت رقابتی را برجسته ساخته و نشان میدهد گروههای مخالف، مهارتهای سیاسی لازم برای اداره کارآمد کشور را دارند. این نکته میتواند شهروندانِ دیرباور، گروههای جامعه مدنی و هوادارانِ سرخورده دموکراسی را به پیوستن به جبهه هوادارانِ دموکراسی دلگرم سازد. نویسندگان با نگرانی از پسرفت دموکراسی حتی در نظامهای اقتدارگرا به این موضوع باور دارند که دموکراسی به توانایی و اراده رأیدهندگانی بستگی دارد که بتوانند قضاوتهای سیاسی خود را بر پایه واقعیتها یا دستِ کم نهادهای واسطهای قدرتمند انجام دهند، تا قادر شوند به عنوان نگهبانانی برای جمهوریت و دامنه گستردهای از گزینههای دموکراتیک عمل کنند. دموکراسی بیانگر اراده مردم است و انتخابهای مردم عادی، روحِ نظم حاکم را شکل میدهد. همه شهروندان نقش فعالی در زندگی سیاسی برای رأی آوردن در مقامی، تبدیلشدن به کارمند دولت، پیوستن به یک سازمان جامعه مدنی یا حتی شرکت در تظاهرات ندارند. با این حال، انتخابهای روزمره میتواند تأثیر مهمی بر روند دموکراتیک داشته باشد. در پایان این کتاب به پیشنهادهای «تیموتی اسنایدر» در کتاب «استبداد؛ درسهای قرن بیستم» اشاره شده؛ اینکه شهروندان تا میتوانند باید رأی داده و در انتخابات محلی و ملی شرکت کنند.