کتاب «پیامبر و شترهایش» به قلم هدا حشمتیان و تصویرگری اعظم واضحی مقدم را انتشارات کتاب جمکران برای گروه سنی 7 تا 10 منتشر کرده است. این اثر داستانی است و راویهای متفاوت و بامزهای دارد.
شترها برایمان در داستانهای این کتاب از خودشان و زندگی در عصر حضرتمحمد(ص)، آخرین پیامبر خدای بزرگ میگویند. آیا تابهحال شتری از نزدیک دیدهاید؟ موجودات جالبی هستند که حتما اگر مواجههای با آنها داشته باشید دوستشان خواهید داشت. / پیامبر و شترهایش
مثل پیامبر خدا(ص) که چند شتر داشته و خیلی هم آنها را دوست داشتند. آیا دوست دارید در قالب چند داستان خوشخوان و جالب با رفتار پیامبر(ص) با شترهایش آشنا شوید؟ به مناسبت مبعث حضرتمحمد(ص) با هدا حشمتیان، نویسنده کتاب «پیامبر و شترهایش»، گفتوگویی کردهایم که در این مطلب میخوانید. / پیامبر و شترهایش
کتاب «پیامبر و شترهایش» چطور تولید شد؟
من یکسری مطالعات راجعبــه پیامبر(ص) داشتم. تصور قبلی من و عموم مردم این بوده است که ایشان شخصیتی خیلی دستنیافتنی، ماورای طبیعی و غیرملموس برای مردم عادی هستند.
لابهلای این مطالعات به برخی از شوخیهای پیامبر و رفتارشان با حیوانات برخوردم. برایم خیلی جالب بود؛ اینکه پیامبر علاوه بر این شترها، حیوانات دیگری هم داشتند.
مثل دو کبوتر که لانهشان در ورودی منزل ایشان بود. موضوع برایم جالبتر هم شد وقتی دیدم پیامبر برای تمامی اینها اسامی درنظر گرفته و انگار برایشان شخصیتی قائل بودند.
با خودم فکر کردم که اینها حدود 1400 و خردهای سال پیش اتفاق افتاده است و پیامبر چقدر در آن زمان مترقی بودند و حقوق حیوانات را رعایت میکردند.
همانطور که میدانید امروزه موضوع حقوق حیوانات در دنیا حالت ترند دارد و خیلیها برای معرفی خود در صفحه اجتماعیشان مینویسند: «دوستدار حیوانات» یا «مدافع حقوق حیوانات» و من دیدهام که پیامبرمان در سالیان خیلی دور چنین رفتارهایی داشتهاند و حامی واقعی حیوانات بودهاند.
درنهایت پس از این مطالعات دیدم که این موضوع خیلی جای کار دارد و چنین کتابی را نوشتم.
چرا به سراغ ایده شترهای پیامبر رفتید؟
در بخشی از مطالبی که درباره پیامبر میخواندم، راجعبه حیواناتی نوشته بود که پیامبر از آنها نگهداری میکرد. چندتای آنها شتر بودند و نکته جالب این است که هرکدامشان نام مخصوص خود را داشتهاند.
از طرف دیگر، شتر در زندگی اعراب و همینطور پیامبر نقش مهمی داشته و مسئله دیگر شگفتیهای این حیوان آرام و سودمند است. خداوند در قرآن میفرماید: «آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟» شتر حیوانی شگفتانگیز با عواطف عجیب است.
منابع داستانها در کتاب درج نشده است که مخاطبان با آن آشنا شوند. بهطور کل چقدر در زمینه سوژههای این داستانها مطالعه داشتید؟
بله. منابع در کتاب آورده نشده است. ولی همه داستانها بر اساس منابعی بودهاند و مطالعاتی داشتهام؛ البته این هم مشکلی ندارد که منابع ذکر نشود؛ چون شخصا فکر میکنم بچهها احتمالا خیلی پیگیر این چیزها نیستند یا مشتاق این نباشند و بخواهند بیشتر از داستان و قصه لذت ببرند.
ولی اینکه منابع هم ذکر شود به نظرم میتواند انتخاب بهتری باشد.
نظرتان درباره تصویرگری کتاب چیست و چقدر توانسته است به محتوای داستانها کمک کند؟
حقیقتا خودم خیلی تصویرگری کتاب را دوست داشتم. مرحلهبهمرحله که آماده میشد، مثل یک بچه ذوق میکردم و وقتی هر صفحه را میدیدم، خیلی آن را دوست داشتم. در یکی از صفحات یکی از شترها روی چهارپایه کوچک نشسته است. برایم دیدن آن تصویر خیلی جالب بود؛ بنابراین از تصویرگر سپاسگزارم.
به سراغ متن کتاب برویم. چرا رنگ کلمات «شتر» و «پیامبر» در کتاب متفاوت شده است؟ انتخاب خودتان بود؟
این انتخاب من نبود. فکر میکنم انتخاب صفحهآرا بود. ولی به نظرم متن، خلاقانه و جذاب شد. اینکه کلماتی با رنگ از دیگر کلمات متمایز شـــود، باعث جلبتوجه بچهها میشود.
رنگها بار معنایی هم دارند. آن بار معنایی سبب میشود فقط یک «کلمه» نباشد؛ چون ما در ادبیات میگوییم هر کلمهای یک بار معنایی دارد و جهانی را با خود بههمراه میآور.
مثلا دو کلمه «زیبا» و «دلربا» را ببینید. وقتی ما از «دلربا» استفاده میکنیم، جهان متفاوتی از جهان «زیبا» را به داستان میآوریم. فکر میکنم وقتی این کلمات در متن رنگ هم داشته باشند، بار آن کلمه بیشتر میشود. ادبیات چیزی نیست جز نشاندادن جهانهای متفاوت به آدمها.
در تمام داستانها نشانی از تعامل پیامبر با حیوانات میبینیم. چقدر مهم است که کودکان و نوجوانان از این موضوع به خوبی مطلع شوند؟
به نظر من این تعامل واقعی بوده است؛ یعنی پیامبر باوجوداینکه یک شخصیت معنوی بزرگ و رهبر امتی بودهاند، ولی در روایتها میبینیم که تمیزکردن حیوانات و دادن آب و غذا به آنها مستقیما کار خودشان بوده است.
هزاران نفر در آن شرایط حاضر بودند آن کارها را با عشق و جان برای پیامبر انجام دهند؛ ولی آن حضرت بههیچوجه قبول نمیکردند و خیلی با حیواناتی که بهحسب نیاز یا دلایل دیگر در اطرافشان بودند، تعامل داشتند.
ایشان خیلی به اینها توجه میکردند، برایشان اسم میگذاشتند و با آنها صحبت میکردند. در دنیای امروز، ما با ژستهای محیطزیستی زیادی مواجهایم؛ بنابراین به نظرم جذاب است که برای کودکان و نوجوانان، حمایت واقعی از حیوانات مثل رفتار پیامبر را بیان و تصویر کنیم.
در داستان «تکه نانی برای دیباج» میبینیم که پیامبر میخواهند حیوانات هم مانند انسانها، آزاد باشند. این چه پیامی برای مخاطبان کتاب دارد؟
شتری که در این داستان هست، آزاد است و مردم هم او را آزادشده پیامبر صدا میزدند، بهواسطه این آزادی به او احترام میگذاشتند و نیازهایش را تأمین میکردند.
به نظرم این مسئله مهمی است که علاوه بر اینکه حیوانات میتوانند در مقام تمثیل در داستان باشند و به حریّتی بپردازند که برای همه آفریدههای خداست، درباره خود حیوانات هم میتواند حاوی نکته مهمی باشد.
ما پدیدههای عجیبی را در اطرافمان میبینیم: مثل جراحی زیبایی حیوانات یا عمل حنجره سگها و گربهها. ما اینها را برای خودمان و زندگی چهاردیواری مختص انسان بهینه میکنیم. این ظلم بزرگی به حیوانات است.
طنز این روزها این است که اسم چنین کارهایی را طرفداری از حقوق حیوانات میگذاریم؛ درحالیکه اینها کاملا نقض حقوق آنهاست.
پیامبر با حیوانات رفتار مهربانانهای دارند؛ اما همانطور که گفتید رفتار امروز انسانها در کشور اصلا مطابق آن چیزی نیست که ما در کتاب شما میبینیم. نظر شما درباره این تناقض و تضاد در فکر و عمل چیست؟
امروزه شعار حمایت از حیوانات را زیاد میشنویم و کمپینهایشان را زیاد میبینیم. همانطور که قبلا گفتم کسی که خیلی میخواهد ادعای فرهیختگی کند، در شبکه اجتماعیاش مینویسد: «مدافع حقوق حیوانات».
ولی در عمل اینهمه کمپین و گروهها و عناوین نهتنها تأثیر مثبت نداشتهاند؛ بلکه تأثیر عکس هم داشتهاند. آنها از حرف تا عمل خیلی متفاوت کار کردهاند. به نظرم الان تنها راه نجات و حمایت از حیوانات کم مصرف کردن است.
این مصرف زیاد، خیلی افسارگسیخته، طبیعت را نابود و خانه و زیستبوم حیوانات را خراب میکند. نوعی فرهنگ لباسپوشیدن (پالتوی پوست حیوانات میپوشند) را ببینید. افرادی آن را میپوشند که شعار حمایت از حیوانات هم سرمیدهند.
یعنی ما ظاهر چشمگیری میبینیم. ولی در بطن عمل، چیز متناقضی مشاهده میکنیم. در گذشته و بهخصوص در رفتار پیامبر میبینیم که تعامل با حیوانات بر اساس این است که ما حداقل نیازمان را با استفاده از حیوان برطرف کنیم و شأن آن موجود زنده را که از آن استفاده میکنیم هم به جای بیاوریم.
یعنی در کمترین نیاز انسانی از حیوانات استفاده کنیم.
اما اکنون ما به اندازه زیادی از طبیعت بهره میبریم و تا جان دارد، عصارهاش را بیرون میکشیم. در رفتار پیامبر استفاده از حیوانات را میبینیم؛ ولی همزیستی مسالمتآمیز بین ایشان و موجودات نیز وجود دارد.
رفتار آن حضرت بر مبنای احترام و مهربانی بود؛ اما ما اکنون بر اساس «مصرف» با حیوانات تعامل داریم. حیواناتی که زیستبومشان در محیط خانه نیست. از مار و ایگوانا گرفته تا هر حیوانی که شما فکرش را کنید، دارد به حیوان خانگی تبدیل میشود.
شهوت مصرف ما انسانها به حیوانات آسیبزده است. باید به آن مسئله برگردیم که نباید انسان خیلی در طبیعت دست ببرد و از موجودات زنده بیگاری بکشد. باید سطح تعامل با حیوانات را کم کنیم و به اندازه نیاز از آنها استفاده کنیم. یعنی بگذاریم به حال خودشان باشند و روند طبیعی زندگیشان را بگذرانند.
در داستان «درست همینجا»، شتر که شخصیت اصلی داستان است به خود میگوید «یک شتر معمولی» و دلش میخواهد کار مهمی انجام دهد و میبینیم که درنهایت هم نظر خداوند بر همین است؛ اینکه همه موجودات برای خداوند مهم هستند و همه میتوانند باارزش باشند؛حتی یک شتر معمولی. کودکان و بهویژه نوجوانان همیشه در معرض این مسئله بودهاند که به دلیل سن کم نمیتوانند کارهای مهم انجام دهند. زندگی شتر این داستان چقدر به رشد ذهنی آنها کمک میکند؟
ما در زندگی امروزمان، در رقابت خیلی وحشتناکی برای بهترینبودن هستیم. برای مادرها مسئله این است که بهترین مادر باشند و این را میخواهند با فرستادن بچههایشان به کلاسهای مختلف و همیشه شاد و سرحال و خوشپوشبودن نشان دهند.
درباره بچهها نیز این مسئله وجود دارد که همزمان به کلی کلاس میروند و باید نفر اول رقابت علمی بوده و بلد باشند سازی بزنند و موارد دیگر. یعنی مدام از ما میخواهند که معمولی نباشیم.
معمولیبودن کابوس این روزهای آدمها شده است. آدمها حاضرند ضدارزش باشند. ولی معمولی نباشند تا نیاز به دیدهشدنشان تأمین شود. این فشار بر بچهها بهخصوص نوجوانان خیلی زیاد و طاقتفرساست.
آنها زیر بار این فشاری که هم از طرف اجتماع و هم خانواده است، خرد میشوند. ما مدام در همه رسانهها، از مکتوب گرفته تا شبکههای اجتماعی، میل به موفقیت، درجهیک و متفاوتبودن را تبلیغ میکنیم.
این مسائل فشار زیادی به نوجوانان وارد میکند. به نظرم راهحل این است که آنها بدانند معمولیبودن چیز بدی نبوده و لازم نیست که همه خاص باشند تا به چشم بیایند. یکسری کارها شاید در نگاه بقیه کوچک به نظر بیایند، ولی میتوانند کار مهمی باشند.
یک آدم معمولی، یک بچه معمولی و حتی شتر معمولی هم میتواند در فعالیتهای خودش کار شگفتانگیزی انجام دهد. لازم نیست که ما نابغه و ابرقهرمان باشیم. همینکه در جایگاه خودمان درست حرکت کنیم، به نظرم بهترین کار است و اینطور میتوانیم مؤثر باشیم.
این را هم بگویم که از نظر خداوند هر موجودی جایگاه ارزشمندی دارد. در کتابی خواندم که در نظام سرمایهداری شأن و ارزش انسانها با هم برابر نیست. آدمی که در فلان قاره به دنیا میآید، موقعیت اجتماعی و تحصیلات و درآمدش متفاوت است نسبت به کسی دیگر که در محیط توسعهنیافتهای به دنیا میآید.
این را بهطور مداوم هم به ما القا میکنند. ولی ما در منظومه الهی میبینیم که هر موجودی با هر جایگاهی، ارزش و احترام برابری در پیشگاه خداوند دارد و همه مهماند.
داستان «من از جایم تکان نمیخوردم» حاوی اطلاعات تاریخیای است که به راحتی به مخاطب منتقل میشود؛ مثل مسئله عازم شدن پیامبر به مکه برای زیارت خانه خدا بعد از چندسال هجرت ایشان به مدینه. داستانها میتوانند راه خیلی خوبی برای انتقال تاریخ به نسل بعد باشند. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
اطلاعات تاریخی اگر در قالب خودش و با همان فرم «داده» به بچهها گفته شود، دافعه ایجاد میکند. اگر ما آن اطلاعات و مفهوم تاریخی را که میخواهیم به بچهها بگوییم، بهصورت مستند انتقال دهیم، ممکن است در ذهنشان ماندگار نشود و برایشان جذاب نباشد.
اما وقتی به شکل داستان و قصه ارائه دهیم، در خاطرشان ثبت میشود. حوادث تاریخی در ظرف داستان، هم درک راحتی دارند و هم در ذهن میمانند. داستان محمل مناسبی است برای انتقال تاریخ؛ چه تاریخی درباره مسائل مذهبی و چه غیرمذهبی.
شما در داستان «دست بالای دست» در قالب رفتار شتر تیزروی پیامبر به مسئله غرور و فروتنی اشاره کردید و ما از طریق خواندن داستانِ یک مسابقه ساده، درس مهمی از حضرت محمد (ص) میگیریم. پیامبر همیشه به دنبال پرورش اخلاق حسنه در انسانها بودند. آیا امروزه، داستانهای کودک و نوجوان این ظرفیت و قدرت هنری را دارند که ابزاری برای ترویج اخلاق نیکوی پیامبر خدا باشند؟
بله، قطعا. وقتی خودم این روایت را میخواندم، خیلی برایم جالب بود. پیامبر صبر کردند تا همه آن اتفاقها بیفتد. همان موقع تصویری در ذهنم آمد که یکسری آدم مثل مسابقه فوتبال یا والیبال که طرفدار زیادی دارد، جمع شدهاند و همه هم طرفدار شتری هستند که مال پیامبر است.
اینکه شعار میدهند و بازی را از پیشبرده میدانند، موضوع جالبی است. پیامبر تبسم داشتند و ماجراها را نگاه میکردند تا شور و هیجان مردم تخلیه شود و بعد درس و نکته آن باخت را به مردم منتقل میکردند.
برای من این نکته مهم بود که پیامبر در جایگاه معلم، چقدر صبور و نکتهسنج بودند. اگر در ابتدا آن قضیه را میگفتند و مردم را نصیحت میکردند این اندازه از تأثیر را نداشت. این مسئله در بحث آموزش خیلی مهم است.
اینکه به جای بیان مفهوم در زمان کوتاه با حالت نصیحتگونه، در تجربه میدانی چیزی را به بچهها یاد دهیم و صبر کنیم؛ زیرا با صبر و بهطور تدریجی میتوانیم مسئله را عمیقتر بیان کنیم.
برای خودِ شما به عنوان نویسنده این اثر، کدام ویژگی یا خلقِ پسندیده پیامبر دوستداشتنیتر است؟ دوست دارید اولین ویژگیای که کودکان و نوجوانان کشور
از حضرت محمد (ص) یاد میگیرند چه باشد؟
پیامبر دارای مکارم اخلاق بودند. خداوند در قرآن میفرماید که «اگر تندخو بودی، مردم از گِرد تو پراکنده میشدند. خداوند هزاران قلب را بهسمت تو متمایل کرد؛ قلبهایی که اگر تمام ثروت جهان را داشتی، نمیتوانستی بهسمت خود بیاوری.»
این جذبشدن مردم، اول کار خداوند و در وهله بعد، نتیجه حس خلق پیامبر بوده است. این حسن خلق و بهطور ویژه شوخطبعی پیامبر برای من جذاب و دوستداشتنی بود.
در ذهن ما کلیشههایی درباره شخصیتهای معنوی وجود دارد؛ اینکه شخصیتهایی مثل پیامبر(ص) خیلی خشک و رسمی رفتار میکردند و همیشه غرق در عبادت و مطالعه بودند.
ولی وقتی بیشتر میخوانیم، میبینیم که چقدر ایشان با یاران و اصحابشان شوخی میکردند. در کنار این، روحیه جوانمردیشان هم برایم مهم است. ایشان در سنین جوانی قبل از مبعثشان با جوانان مکه پیمانی را امضا میکنند به نام پیمان «حلفالفضول» که بر مبنای آن، بدون بهره مالی امنیت مسافران مکه را تأمین میکنند.
یعنی ایشان جزو جوانمردان مکه بودند. دوست دارم این ویژگیها را به کودکان و نوجوانان بگویم تا آنها نیز یاد بگیرند.