با وجود شرایط فعلی در افغانستان آیا باید این کشور را در هفتههای آینده تسلیم طالبان بدانیم؟
در افغانستان شاهد یک جابهجایی بین موقعیت نیروهای دولت و طالبان هستیم؛ یعنی خلأ ناشی از خروج شتابزده و غیرمسئولانه آمریکا در مناطق مختلف که شهرستان هستند نوعی از خلأ قدرت را شکل داده است که این خلأ توسط طالبان مورد استفاده قرار میگیرد. قبلا نیروهای دولتی به صورت عادی از پشتیبانی نیروهای آمریکایی برای تأمین امنیت استفاده میکردند و الان که این خلأ به وجود آمده این نیروها قدرت لجستیکی را از دست دادهاند و مناطق را رها میکنند. این پیشروی ناشی از تقویت طالبان نیست، ناشی از خلأ امنیتی است که به وجود آمده است. نکته دوم اینکه در افغانستان پیشروی مهم نیست، مهم نگهداشتن موقعیت است. اتحاد جماهیر شوروی کل افغانستان را تصرف کرد، اما نتوانست آن را نگه دارد، آمریکا 20 سال در افغانستان حضور داشت، اما باز هم نتوانستند کاری از پیش ببرند، طالبان و حامی اصلیاش پاکستان با حمایت عربستان سعودی، خیلی کوچکتر از این هستند که بتوانند افغانستان را نگه دارند. مردمان امروز افغانستان از جنبه تغییرات سیاسی، فرهنگی و هویتی به مراتب از سطح ادراک و اشتراک مفهومی بالاتری نسبت به گذشته در مورد موضوع وطن، حکومتداری، مفهوم ملیت و… برخوردارند. بحث قومیت در افغانستان تقریبا حل شده است، یعنی ازبک، تاجیک، پشتون با هم انسجام بهتری پیدا کردهاند و این مؤلفه یک مؤلفه کلیدی است که به شکلدهی هویت ملی در افغانستان مربوط میشود. پیشرفتهای اخیر طالبان ناشی از وادادگی نظام سیاسی و ارگ ریاست جمهوری افغانستان است؛ یعنی اگر افغانستان امروز در سطح دولت از انسجام برخوردار میبود، این اتفاقات نمیافتاد. اشرف غنی در تسلیح گروههای جهادی و مردم در تردید است. یعنی اگر همین الان هم فرماندهان جهادی تحرکاتی داشته باشند،اولویت دولت این فرماندهان هستند تا سرکوب طالبان؛ که این مسئله نیز یکی از نکات گرفتاری افغانستان است. رهبران سیاسی افغان وادادگی دارند و مردم و اقوام وقتی به وضعیت افغانستان نگاه میکنند به این نتیجه میرسند که فاقد رهبری با کفایت هستند. مردم افغانستان امروز نمیدانند چه باید بکنند. عدم شکلگیری شورای عالی رهبران جهادی یکی از مشکلات در این زمینه است و حتی برخی رهبران جهادی نیز آلوده شدهاند. طالبان در یک سرزمین بدون مقاومت پیشروی میکنند اما با همه این شرایط افغانها این پتانسیل را دارند که متحد شوند و به راحتی طالبان را شکست دهند و با انسجام و یک رهبری درست میتوانند در کمتر از یک هفته معادله را به نفع مردم تغییر دهند. اما اگر این وضعیت ادامه پیدا کند باید منتظر شنیدن خبر سقوط هرات و سپس کابل باشیم و امکان سقوط زودهنگام هرات وجود دارد.
به هرات اشاره کردید؛ یکی از راههای ایران برای دور زدن تحریمها بازار هرات و مرز دوغارون است. با سقوط هرات، ایران در چه موقعیتی قرار میگیرد؟
تا الان که مرز اسلامقلعه بسته است. البته گفتهاند تا حدودی بازگشایی شده است، اما اگر کاملا هم باز شود تجار حاضر نیستند کالاهایشان را از آنجا جابهجا کنند؛ چون در قندهار هم درگیری وجود دارد، لذا تجار تجارت را متوقف میکنند. طالبان برای دریافت مشروعیت از همسایهها از جمله ایران سعی میکند مرزهای تجاری را باز نگه دارد. هرات روی روابط تجاری ما با افغانستان تأثیر دارد و تا زمان استقرار کامل طالبان شش ماه تا یک سال زمان لازم است؛ بنابراین تجارت ما با افغانستان اگر قرار باشد به وضعیت قبل از تحولات یک ماه اخیر برگردد، احتمالا یک سال طول میکشد؛ چون برخی تجار هم به هر حال منطقه را به کلی ترک میکنند. الان در بازارهای افغانستان هم دلار گران شده و هم افغانی در حال سقوط است و در آنجا خیلیها به دنبال تبدیل پولهایشان به ارز های خارجی هستند. در مجموع ایران بهعنوان یک کشور همسایه و قدرتمند بر روند تحولات نظارت دارد و باید دید که در آینده چه پیش خواهد آمد.
شنیده میشود آمریکاییها در پشت صحنه تمایل بیشتری به قدرتگیری طالبان در افغانستان دارند. این گروه تروریستی چه منافعی برای آمریکا به همراه خواهد داشت؟
بالاخره اولین منفعت آمریکا برای طالبان تغییر درمعادلات قدرت بوده است. طالبان به هر حال توسط آمریکا به رسمیت شناخته شدهاند و آمریکاییها تاکنون هیچ موضع جدی علیه طالبان نگرفتهاند و انتظار دارند نظام سیاسی، توسط طالبان سقوط کند و سعی میکنند روابطشان را با طالبان تقویت کنند. آمریکا آرامش را در منطقه نمیخواهد و بیست سال سرمایهگذاری آنها در افغانستان برای ثبات و پیشرفت این منطقه نبود، بلکه برای مدیریت بحران به منطقه آمدند. هرچند الان شکستخورده از افغانستان میروند و این شکست را باید در سطح منطقه تحلیل کنیم. آمریکا از طالبان شکست نخورد، بلکه از مقاومت منطقه شکست خورد و بنابراین سههزار کشته برای خودشان و چندین هزار کشته از مردم افغانستان و در کنار آن 1.5 تریلیون دلار هزینه کردند. بنابراین مسئله آمریکا ژئوپلوتیک منطقه بود؛ وگرنه میتوانستند مردم و دولت و زیرساختهای افغانستان را تقویت کنند که تنها با 400 میلیارد دلار این مشکلات حل میشد؛ اما 1.5 تریلیون دلار هزینه کردند و شکست خوردند.
دستاورد این مداخله نظامی در منطقه برای آمریکاییها چه بوده است؟
در منطقه هزینه کردند؛ چون میدانند این منطقه قلب زمین است. اینجا نقطه پیوند بین رگهای اصلی قدرتهای بزرگ مثل ایران و روسیه و چین است؛ 40 درصد انرژی جهان در خاورمیانه جمع شده است؛ خاورمیانه محل عبور شمال و جنوب کره زمین است. مهمترین تنگه تجاری جهان در این منطقه واقع شده است و معادلات قدرت در این نقطه تعیین میشود. با این وجود شاهد از دست رفتن رهبری جهانی آمریکا هستیم. هر چند هزینههایی که در این کشور کرده است اهمیتی برایش ندارد و کل منطقه را بیثبات کرده است. ریال ایران از هزار تومان در مقیاس دلار به 24 هزار تومان رسیده و پولهای ملی را تضعیف کرده است؛ بنابراین دستاورد آمریکا در منطقه تلاش برای بازگرداندن رهبری جهانی آمریکا به منطقه است و ادامه این روند ایجاد فروپاشی در داخل مرزهای آمریکاست و آنها با تمام وجود تلاش میکنند رهبریشان را به منطقه بازگردانند که مفهومش ایجاد دورهای جدید از بحران است. ثبات در منطقه شکل نمیگیرد مگر با اخراج آمریکا که در آن صورت میتوان روی آرامش را دید.
مشکل اصلی افغانستان در این بی ثباتی چند دههای را چگونه ارزیابی میکنید؟
افغانستان فقط مشکل هویت دارد و آمریکا نیز بر روی این مسئله دست گذاشته است. اما روندها به خوبی پیش میرود و افغانستان امروز با 20 سال پیش اصلا قابل مقایسه نیست. طالبان را میتوان به راحتی جمع کرد؛ اما این نگاه را تحلیلگران منطقهای ندارند. افغانستان نیاز به رهبری نظری و عملی دارد و متأسفانه درگیر رهبران خراب و فاسد در دولت شده است. با این عملکرد دولت افغانستان، هر کشوری باشد فرو میپاشد. الان در چین یک رهبر وجود دارد که به حق و باطل آن کاری نداریم؛ اما بالاخره همه مردم به حرف یک نفر گوش میدهند و کشور پیش میرود و این راز پایایی هر جامعهای بهخصوص جوامع توسعهنیافته است.در نتیجه افغانستان نیز به یک رهبری منسجم و سالم نیاز دارد.
آیا امکان وقوع دوباره حادثه مزارشریف برای ایرانیهای افغانستان وجود دارد؟
نه این اتفاق در این دوره نمیافتد. داستان مزارشریف هم یک پروژه بود و من خودم در دور اول حملات در افغانستان بودم که نتیجه اشتباهات داخلی خود ما بود و من آن زمان این مسئله را پیش بینی کرده بودم و به آقای خرازی و امینزاده گفته بودم که دیپلماتهای ما کشته میشوند؛ به بچههای شهید هم گفتم که این اتفاق میافتد. آقای محسن امینزاده هم به آقای خرازی گفت که چه اتفاقی ممکن است بیفتد .