خوبی خدا مجموعهی نه داستان از ریموند کارور، شرمن الکسی، هاروکی موراکامی، جومپا لاهیری، الکساندر همن، گیب هادسون، الیزابت کمپر فرنچ، پرسیوال اورت و مارجوری کمپر است که نام کتاب نیز براساس داستان وی انتخاب شده است.
فضای هر یک از این آثار با یکدیگر متفاوت است. از همین حالا باید بگویم که توقع رویارویی با نه داستان با یک مضمون برای این مجموعه نداشته باشید. جمع شدن هریک از این داستانها که در نشریات ادبی ایالات متحده به چاپ رسیدهاند با یک وجه اشتراک همراه بوده است؛ همگی آنها بسیار سادهاند. گویی در یک نمایشگاه نقاشی با نه تابلو قدم میزنیم، فضای هریک را نگاه میکنیم و درمییابیم که در عین تفاوت چه قدر با هم آشنا هستند. همین است که سادگی و روانی هریک از این قصهها باعث میشود که به مفهوم داستان بیشتر بیندیشیم.
ریموند کارور که بسیاری از منتقدان او را مایهی حیات داستان کوتاه برمیشمارند با داستان «کارم داشتی زنگ بزن» از یک سفر، از یک جدایی و از یک زن و شوهر برایمان میگوید. این داستان در مجموعهی بهترین داستانهای کوتاه آمریکایی سال ۲۰۰۰ منتشر شده است.
جومپا لاهیری با داستان «جهنم-بهشت» که بعد از اولین رمانش به قلم درآورده از یک خانواده، رابطهی مادر و فرزندی و غروب نجاتبخشی میگوید که یکی از شخصیتها را از مرگ نجات داده است.
شرمن الکسی که کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پارهوقتش حول فردی سرخپوست میگذشت که چگونه از خانواده جدا میشود و به چه میزان مورد تبعیض قرار میگیرد در این کتاب هم با داستانی با محوریت فردی سرخپوست حضور دارد. «تو گرو بگذار من پس میگیرم» از جکسون میگوید که با یک دلار تخفیف دربهدر گرفتن لباس رقص مادربزرگش از پشت ویترین مغازهای است که از او ۱۰۰۰ دلار طلب کرده است. لحن طنازانهی شرمن الکسی در این داستان هم از ابتدا تا انتها همراه ماست. نوعی از روایت که باعث میشود یادمان بیاید که بدون شک تبعیض به خاطر رنگ پوست، نژاد و جنسیت باید از این دنیا برچیده شود.
گیب هادسون داستانش با نام «جناب آقای رئیس جمهور» به دلیل مضمون سیاسیاش سروصدای زیادی به پا کرد و به زبانهای مختلفی ترجمه، چاپ و همچنین نامزد جایزهی قلم همینگوی شد. داستان از زبان یکی از نیروهای نظامی آمریکا روایت میشود و با همان لحن تلخی که گاهی به خندهات میاندازد از سربازهای نظامی خارج از مرزهای آمریکا، ظلمهای جنگ و دلتنگی آنها برای خانوادهشان میگوید.
«شیرینی عسلی» نام داستان هاروکی موراکامی است که در سال ۲۰۰۱ در مجله نیویورکر چاپ شد. موراکامی ماجرای عشقی را تعریف میکند که همزمان به وصال و جدایی ختم میشود. موراکامی تبحر خاصی در برانگیختن احساسات مخاطب دارد. داستان سه دوست که حالا دارد برای کودکی تعریف میشود. کدام به وصال میرسند؟ کدام جدایی را تجربه میکند؟ لحن روایی بسیار شیرینی را برای این داستانش انتخاب کرده است. لحنی که همراهی با آن خیلی تلاش خاصی نمیخواهد.
امیرمهدی حقیقت از مترجمانی محسوب میشود که ما را به لحن واقعی نویسنده/نویسندگان نزدیک میکند. ذوق ادبی و قریحهی زیبایی شناسی او باعث میشود که از راه نویسنده جدا نشویم و به خوبی با شخصیتها، زمان و فضای قصه همراهی کنیم، دست در دست اثر اصلی. در این کتاب نیز با اینکه تمامی نه نویسنده آمریکایی هستند ولی حقیقت به درستی فضا و قصهگویی هر نویسنده را شناخته و برای مخاطب تفکیک دادهاست. اینطور بگویم که صدای نویسنده در هر داستان مشهود است و با خواندن هر یک از نه اثر تفاوت روایت منحصر به فرد هر نویسنده را متوجه میشویم.
خوبی خدا کتاب مهمی است. نه اثر به مثابه تابلوی نقاشی که در عین سادگی به لایههای عمیقی از مفاهیم جاری در زندگی، روابط انسانی، عواطف، جنگ و ظلم و غیره میپردازد اما خستگی به همراه نمیآورد. مخاطب هم با هر صبر و خواستهای میتواند از خواندن این کتاب لذت ببرد چرا که ما را با ذات داستان و قصه روبهرو میکند. لحظههایی از زندگی که در یک آن متوقف شدهاند.