تفکر ماندلا اما در مرزهای آفریقای جنوبی باقی نماند و فریاد عدالتطلبیاش به گوش همه جهان رسید. قصه پرفراز و نشیب زندگی ماندلا که برای مردم کشورش همانند پدری دلسوز و مهربان بود برای همیشه در تاریخ باقی خواهد ماند. اما بعد از گذشت چندین سال از درگذشت او آیا ما در جهانی بدون تبعیض نژادی زندگی میکنیم؟ آیا نلسون ماندلا به آرمانش و به هدفی که برای آن رنج ٢٧ سال زندان را به جان خرید، رسیده است؟ ورق زدن روزنامهها و تماشای اخبار گوشه و کنار جهان شاید پاسخ این سوال را در دل خود جای داده باشد.
25 ماه می سال 2020 در ایالت مینیاپولیس آمریکا افسر پلیس سفید پوست زانوی خود را حدود 9 دقیقه بر گردن یک شهروند سیاهپوست غیرمسلح قرار داد و او مرتب تکرار میکرد: «نمیتوانم نفس بکشم» و سرانجام درگذشت. داستان مرگ جرج فلوید به سرعت در رسانهها پخش شد و ایالتهای مختلف آمریکا را صحنه درگیری و تظاهرات گسترده علیه تبعیض نژادی کرد. مرگ جرج فلوید تنها یکی از موارد خشونت و تبعیض علیه طیفی از جامعه بشری است؛ اما آنچه در آمریکا گذشت و معترضان را به خیابانها کشاند میتوان همان آرمانی قلمداد کرد که ماندلا در یکی از سخنرانیهایش با صراحت از آن سخن گفت. او در تاریخ ۱۶ دسامبر ۱۹۶۱ به منظور افشای شکست سیاست کنگره ملی آفریقا پس از امتناع بیگانگان از سرمایهگذاری در این کشور با این عبارات به اظهارات خود خاتمه داد: «در طول زندگیام خود را وقف مردم آفریقا کردهام. با استیلای سفدپوستان مبارزه کردهام و با استیلای سیاهان نیز مبارزه کردهام. به دنبال آرمان جامعهای آزاد و دموکراتیک که همه بتوانند در آن در توازن و با فرصتهایی برابر زندگی کنند بودهام. این آرمان من است که امیدوارم با آن زندگی کرده و بدان دست یابم. اما اگر نیاز باشد آمادهام برای این آرمان بمیرم». اما پیام نلسون ماندلا تنها برای سیاهان و سفیدپوستان نبود. تبعیض نژادی و جنسیتی همین حوالی ما، در گفتار و کلاممان جریان دارد. وقتی میان کودک خود و کودک مهاجر از کشور همسایه برای تحصیل و حقوق اولیهشان تفاوت قائل میشویم، وقتی برای کوچک شمردن دیگران آنها را با ملیت کشور دیگر به سخره میگیریم، وقتی حتی به قومیتهای سرزمین خودمان هم رحم نمیکنیم و هر گوشهای از این سرزمین را به نام و صفتی ناپسند لقب میدهیم. اگر کشته شدن جرج فلوید و موارد مشابه آن در آمریکا را محکوم میکنیم و ساعتها برنامه تلویزیونی و … برایش اختصاص میدهیم به همان اندازه باید برای تبعیض در مرزهای جغرافیایی خودمان هم حساس و مطالبهگر باشیم. آنچه در خوزستان و سیستان و بلوچستان میگذرد و بحرانهای زیست محیطی که کل کشور را تهدید میکند حاصل نگاه تبعیض آمیز به طبیعت و خلاصه کردن زندگی تنها برای درصدی از ساکنان این کشور است. بیشک ماندلا تبعیض را تنها در سیاه و سفید خلاصه نمیکرد و از زاویه نگاه او احترام تنها برای سیاهان نبود چراکه اگر چنین میپنداشت دیگر مظهر آزادیخواهی لقب نمیگرفت بلکه خود سمبل آپارتایدی دیگر و دیکتاتوری این بار به سود سیاهپوستان میشد. اگر از مکتب ماندلا و مبارزه بیامان او با تبعیض نژادی سخن میگوییم باید افق دیدمان را گسترش دهیم و تبعیض را در هر شکل و شمایلی محکوم کنیم. باید باور کنیم «راه دشوار آزادی» همچنان برای نسلهای بعد از ما هموار نشده است. آیا جهان در انتظار تولد ماندلایی دیگر خواهد ماند؟
*«راه دشوار آزادی» نام کتاب خاطرات نلسون ماندلاست