زیستن در قرن جدید و آمیختگی با شاهنامه

«آوای شما نارساست! سپس به هنگام با شما، خود سخن خواهم گفت. اکنون ناشدنی است!» این جملات را در سال 367 هجری قمری نمی‌شنوم. کتابی جلویم باز نیست و این کلمات، عبارات آن کتاب نیست. وسط مردادماه 1400 است. تماسی برقرار شده که صدایی به گوش مخاطب آن طرف خط نمی‌رسد. مردی که این سخنان را می‌گوید، مخاطب گفت‌وگوی اصفهان زیبا آنلاین و به قول خودش شاهنامه گزار است. کسی که از کودکی با شاهنامه بزرگ شده، در 13 سالگی شاهنامه را خوانده و اکنون که نزدیک به 33 سال سن دارد، همچنان تمام زندگی‌اش را به شاهنامه گره زده است؛ از ادبیات حرف زدنش گرفته تا حتی لباس پوشیدن، خوردن و دیگر جزئیات سبک زندگی‌اش. با احسان نادعلی، معروف به توس نوذر در مورد شاهنامه و تاثیر آن بر روی تمام جنبه‌های زندگی‌اش گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه آن را می‌خوانید.

سلام.

شما را درود. روز خوش و تندرست باشید.

چرا شما را شاهنامه‌گزار می‌نامند؟

اگر در یک واژه چکیده و نقد چیستی خویشتن را فاش گفته باشم، شاهنامه گزار شناخته می‌شوم و به شمار می‌روم. گزارش‌گر شاهنامه و دیگر دیوان‌های باستانی که فرزندان شاهنامه هستند. همچون گرشاسب نامه‌ی اسدی، شاهنامه خواجوی کرمانی، گشتاسب‌نامه دقیقی، آبتین نامه و بهمن نامه‌ی ایران شاه‌ بن ‌ابالخیر، اقبال نامه و شرفنامه اسکندری نظامی، ساقی نامه حافظ و همه این دیوان‌های پراکنده، بدان روی که با هنجارهای شاهنامه و روش فردوسیایی سروده شده‌اند، به گونه‌ای فرزندان شاهنامه شناخته می‌شوند.

اسم اصلی شما چیست؟

ما به آوازه‌ی توس نوذر نامی شده‌ایم ولیکن نام بنیادی و شناسنامه نهاد، احسان نادعلی است.

تحصیلات شما چیست؟

ما به همان روش کهن، ملا مکتبی و میرزایی آموختیم.

یعنی فقط دیپلم دارید؟

آری.

از چه موقع به شاهنامه خوانی روی آوردید؟

آغازگر این کار 13 سالگی من می‌بود. ولیکن به دست من آغاز نگرفت. ما در خاندان، پدر بر پدر، پشتاپشت، آباده در آباده همه پیشینیان، از همان روزگاری که شاهنامه به دست فردوسی سروده شد، طرفدار و پاسدار شاهنامه بوده هستیم. به‌گونه‌ای میرزایان شاهنامه نویس، بودیم.

این کار شغل شماست؟ یعنی از آن درآمد کسب می‌کنید؟

کمابیش. نه چندان و چونان که چشم امید می‌داشته‌ایم و امیدوار می‌بوده‌ایم. ولیکن بسنده می‌کنیم و خرسندیم. دیگر نبایستی راه گزافه جویی و آز پیشه کرد.

پس شغل اصلی شما که منبع درآمدتان باشد، چیست؟

همین آموزگاری، سخنرانی، استادی. تا پیش از پیدایش بیماری در دانشگاه و آموزشگاه‌های پراکنده بیرون دستگاهی، چه بسا. گسترده و پخش در بزم‌های خانگی، همایش و کارشناسی و بررسی چکامه‌ها و سروده‌های انجمن فرزانگان و و و چه و چون و چند. کار و پیشه بنیادی و راستین من، بازسرایی فرزندان گم‌گشته شاهنامه است.

مثل چی؟ همان دیوان‌هایی که قبل‌تر اشاره کردید؟

آفرین بر شما. آن دیوان‌های دیگر اکنون در دم مرگ و در آستانه نابودی‌اند. به‌گونه‌ای اگر شما شاهنامه را پدرسالار فرهنگ پارسی بدانید، آن فرزندان دیگر پسران اویند که اکنون از دامان و آغوش پدرسالار پراکنده و دور گشته‌اند. گم شده‌اند. من یکی پس از دیگری آنان را در جایگاه و نهاد درست خود با پیش‌برد ویرایش شاهنامه در می‌نشانم و از نو به جای می‌آورم. نخستین کوشینه از کتاب من گرشاسب نامه اندر شاهنامه خواهد بود. که تا یکی، دوهفته دگر به پخش و گسترش خواهد رسید.

این دیوان‌هایی که می‌گویید سروده کیست؟

سراینده این دیوان‌ها شاگردان استاد فردوسی بوده‌اند. مثل خواجوی کرمانی که گرچه خود استاد سعدی، حافظ و جامی می‌شود.

از کی پارسی‌گو شدید؟

من خود از 13 سالگی پارسی‌گویی آغازیده‌ام. تا پیش از آن پدر از بن شیرخوارگی و زایش من بر گوشم تا 7 سالگی شاهنامه زمزمه کرد. هموار در خانه و کاشانه پارسی  سخن گفتن و آموختم. ولیکن رفته‌رفته خود در این کار دست و پا زدم و بالنده شدم.

یعنی الان در خانواده همه مثل شما این‌گونه پارسی حرف می‌زنند؟

نه. تا فرااندازه‌ای از دست رفته است. یک منم، دیگری مادرم بوده است و اکنون کمابیش مهربانویم نیز روی آورده است.

خودتان فرزندی دارید؟

فرزند ما دختری است که اکنون به 8 ماهگی رسیده است. ولیکن نشانه‌هایی که در رفتار این کودک می‌بینم، مژده و نوید سخن‌وری‌اش را پیشاپیش می‌دهند. چراکه بسیار بی‌تاب و ناشکیبای زبان گشایی است.

دخترتان که بزرگ شود، ترجیحتان این است که مثل خودتان شاهنامه‌خوان شود؟

از هر نگاه، چه در گویش، چه در پویش، کوشش، پوشش ، منش و کنش باید رفتار و خوی نیک فراگیرد. نه با زورگویی. باید آزادکامه هرچه نیکو می‌پسند، برگزیند. هرچه با داد ایزدی برابر می‌بیند، توشه راهش باشد.

اگر خودش دوست نداشت و مثلا ترجیح داد زبان فرانسه بخواند، چی؟

بنگرید، از نگاه من افسارداری و سالاری مادر و پدر تا بدان اندازه رواست، که نخست آنچه چشم امید می‌دارند فرزندشان شود، خود شده باشند. خود آن روش را به کار بربندند و فرزند چو دید ناخودآگاه شیفته خواهد گشت. اکنون بدان روی آنچه بر سر فرزندان از سوی پدر و مادر بیداد وستم می‌رود که خود نمی‌انجامند و از فرزند امید می‌دارند. فرزند هم چون ندیده است به جای نمی‌آورد. ولیکن من با این همه زورگویی نمی‌پسندم. وقتی به رسش رسید می‌گویم که این راه از نگاه من، نیکو است.

پس یعنی اگر دخترتان دلش نخواست راهی را برود که شما به آن راه رفته‌اید، از او عصبانی نمی‌شوید؟

نه. می‌دانید از چه روی؟ بدان روی که ما شاهنانه خوانانِ شاهنامه بینش بر این باوریم که هرگز بخت و سرنوشت کسی را جز خداوند، دیگر کسی ننگاشته است. آنچه فرمان روزگار و زمان باشد روای باشد برهرکسی. اگر اختر و بخت راه فرزند ما را بدان سوی که من می‌دانم روشن نمود، ایشان هم به پیروی خواهد درآمد. وگرنه دیگر جایگاه فرزندی خود را به نزد من از دست خواهد داد.

یعنی شما از او ناراحت می‌شوید؟

اگر بگوید راه پدری خود را نمی‌پسندم، از آن پس آزاده هستند و از مهر پدر بی‌بهره خواهد شد. مهر می‌دانید چیست؟

نه.

مهر از نگاه ما فروغ  و تابش خورشید است. یا به گفته دیگر روشنگری است. پدر روشنگری می‌کند. وگر از این پرتوی مهر بیرون شدی از مهر من بی‌بهره‌ای دیگر.

شما پوشش خاصی دارید؟

من در پیروی از هنجارهایی که فردوسی فرموده و شاهنامه نهاد، سراپا به رخت پدران و پیشینیان خود آراسته هستم. یعنی بخت بختیاری. ولیکن دیوان و دستگاه دلشکسته نمی‌شد چه بسا می‌پسندیدم رخت بختیاری را از تن خود برگرفت و آراسته شوم به زرجامه‌ امیرکبیر. چرا؟ که رخت امیرکبیر پارسی است و دربرگیرنده همه نژادهای ایرانی می‌شود.

یعنی اگر الان لباستان را عوض کنید و به قول خودتان لباس امیرکبیر را بپوشید، پدرانتان ناراحت می‌شوند؟

قوم گذشتگان خشنود نخواهند شد و بر ما آفرین نمی‌فرستند. شما می‌دانید هنگامی که آفرین نمی‌فرستند، چه می‌کنند؟ نه آفرین. یا به گفته‌ای نفرین. از همین روی هنگامی‌که روان پیشینیان را از خویشتن چنین خشنود نگه داشتم، آشکارا و هویدا در زندگانی خود فراوانی و روزی و گشایش می‌بینم. بانوی خوب که به‌ویژه در این زمانه کمتر دوشیزه‌ای توانسته است منش ایرانی خود را نگه داشته باشد، یافت کرده‌ام.

 همسرتان هم پوشش خاصی دارند؟

ایشان هم به راه شوی، درآمده و رخت بانوان بختیاری پوشیده است.

به نظرتان استفاده از چنین پوششی در شهری مثل تهران، نژادپرستی محسوب نمی‌شود؟

اگر از سرخیره سری و خودکامگی، بی دانش و بینش چنین کنند نام نژادپرستی می‌گیرد. ولیکن هنگامی‌که شما به هر رهگذری برخوردید، رهگذری پرسشگر، این پرسمان را برآورد و توانستی با گشاده دلی و شکیبایی و دل‌نوازی پاسخ دهی، این دیگر نژادپرستی نیست. بیشتر کسانی که با من سر ستیزه درمی‌آورند، خود بختیاری هستند.

چرا؟

می‌پرسند از چه روی چنین می‌پوشی ولیکن به گفتار فردوسیایی و خراسانی درآمده‌ای. من پاسخ می‌دهم آنچه رخت نیاکانی بر تن من پاسداری کرده است همین فرهنگ پارسی است. وگر همچون شما به گویش خود پافشاری می‌کردم خیره دلانه و خودکامه رخت هم از دست می‌رفت. وگر همین که شما می‌پوشید نه به آیین و آراسته و پاکیزه است. پریشان و نابه‌سامان است.

منظورتان این است که لباس پوشیدن آنها اصالت ندارد ولی شما چون به آیین گذشتگان پایبند بودید لباس پوشیدن و رفتارتان اصالت دارد؟

از نگاه من و دیدگاه ویژه من، همه نژادهای ایرانی، اگر در گفتار، رفتار، خوی و منش و هنجارهایی به پیروی از فرمایش و آیین فردوسی درآیند، شاهنامه و فردوسی میانجی می‌شود و آشتی سراسر نژادها بایکدیگر. اکنون شما ایران را در فروپاشیدگی از هم می‌بینید. یک نژاد می‌گوید من برترم. دیگری می‌گوید من. شاهنامه به وساطت می‌آید. شما اگر شاهنامه را برنهادید، آنگاه با همه دیگر ایرانیان با آشتی خواهید بود. من می‌توانم نمونه بیاورم. اکنون به هرکجای ایران گام نهم، بر سر مرا کاشانه خود مهمان می‌دارند. می‌توان گفت برای اینکه فرهنگ یگان پارسی را همراه خود دارم.

شما در همه سبک زندگی خود، حتی مثلا در غذا خوردن از فرهنگ شاهنامه تبعیت می‌کنید؟

بر این می‌کوشیم. پایبند این هستیم. نمی‌توان از یاد برد که شاهنامه چه فرموده است. ولیکن به‌گونه‌ای گاهی از دست داده‌ایم.

مثلا شما پیتزا و فست فود می‌خورید؟

به هیچ روی.

چرا؟

بدان روی که از زیان‌هایش آگاهم. بنگرید شما پیش نام فردوسی را حکیم می‌خوانید. حکیم آگاه از حکمت خداوند است. حاکمیت حکیم دربرگیرنده همه رشته‌های پدید و ناپدید است. از همین روی شما درمی‌یابید که شاهنامه روزآمد و نو است. از هر نگاه آموزه‌هایش امروزی است.

شما همه جا این‌طور صحبت می‌کنید؟ چون همه آدم‌ها با این ادبیات ارتباط نمی‌گیرند.

خب نیازی نیست شما میدان دهید و گوش بگشایید به پذیره همه مردمان.

به فرض شما سوار تاکسی می‌شوید یا برای خرید خانه به مغازه‌ای می‌روید. همین‌طور صحبت می‌کنید؟

همان‌گونه که سعدی فرموده هرسخن جایی و مکانی دارد. می‌نگرم که اکنون روی سخن من با کیست؟ از مایه درباری به زیر می‌آورم و بازاری صحبت می‌کنم.

خب می‌شود الان با من بازاری صحبت کنید؟

نه اکنون نمی‌توانم.

شما در نوجوانی هم با چنین ادبیات و پوششی بودید؟

همیشه به گونه‌ای بیزار و کنج نشین از دیگران بودم.

چرا؟

به پاسداشت از این فرهنگ.

به ذهنتان نرسید که همرنگ جماعت شوید و از این پوشش و بیان دست بکشید؟

خیر. ترجیح مردمان در کژروی است. من ترجیحم خرد بود.