سفر یکروزه ما از اصفهان آغاز شد و مقصد اولمان، خانه مدیرعامل انجمن دوستداران میراث طبیعی ورزنه بود؛ جایی که به گفتوگو نشستیم، درباره یک عمر فعالیتهای ارزنده در حوزه میراث و گردشگری و نکات مهمی هم درباره خطر هولناکی شنیدیم که همه چشمهایشان را به رویش بستهاند؛ اما به زودی گریبان خیلیها را خواهد گرفت!
«قهرمان تالابها»، «چشم گاوخونی» را نجات داد
مقصد اول ما ورزنه است. جایی که رضا خلیلی ورزنه، این آموزگار 52 ساله از مسیر پرفرازونشیب فعالیتهای بیوقفه خود در راستای حفاظت از دیار خویش میگوید و البته توضیح میدهد که موقعیتهای شغلی برای او در شهرهای دیگر ایران به وجود آمد (حتی شغلی در وزارت نیرو) تا مسیر زندگی او را به سوی دیگری تغییر دهند؛ اما او کوتاه نیامد چون رسالتش را در آبادانی زادگاهش یافته بود. او در این گزارش از تحصیلات کارآمد خویش در زمینه کارشناسی زمینشناسی و کارشناسی ارشد جغرافیای طبیعی و اقلیمشناسی گفت و تأثیر این تحصیلات در زندگی شخصیاش را بسیار زیاد توصیف کرد. «سختکوشی» او را در خلال گفتوگو درک کردم و با خود گفتم چقدر این سبک زندگی و این خصوصیت میتواند الگوی ما جوانها باشد. از صحبت با او این نکته در ذهنم ماند که تلاش هدفمند و به جان خریدن برخی سختیها خود، مسیر موفقیت است. از او درباره جرقه آغاز فعالیتهایش در ورزنه پرسیدم. خلیلی ورزنه توضیح داد: «فعالیتهای گردشگریام را از بهمن سال 1383 طی برنامهای به عنوان معرفی جاذبههای کویر ورزنه آغاز کردم. من مسئول معرفی جاذبههای کویر ورزنه شدم و این موضوع، تأثیر بهسزایی در من برای برداشتن گامهای ابتدایی به سمت گردشگری داشت.
مرحله بعد، یافتن افرادی علاقهمند برای ایجاد تشکلی مردم نهاد بود، با هدف حفظ و حراست از طبیعت روستا و جاذبههای کویر اعم از آثار تاریخی موجود در منطقه و پیرامون آن. چرا که آثاری مهم نظیر محوطه پیش از تاریخ کفرود، تپههای ماسهای، تالاب گاوخونی و کوهسیاه در این منطقه وجود داشته که هر کدام به نوبه خود در زمره جاذبههای بسیار ارزشمند و مهم تاریخی و طبیعی قرار میگیرند.»
از مؤسس و مدیر اقامتگاه سنتی چاپاکر ورزنه درباره یکی از مهمترین فعالیتهای اخیرش در راستای حفاظت از میراث ورزنه جویا شدم و او پاسخ داد: «مدتها همراه مردم محلی تلاش کردیم تا بالاخره توانستیم از فعالیتهای معدنکاوی در محدوده کوهسیاه ورزنه جلوگیری کنیم. این کار با تشکیل زنجیره انسانی مانع تخریب بخشهای عظیمی از این کوه توسط ماشینآلات غولپیکر معدنی شد.»
زمانی که تلاشها را پیگیری میکنم، متوجه میشوم که با تلاشها و پیگیریهای بیوقفه خلیلی ورزنه و مردم روستا، کوهسیاه که به عنوان «چشم تالاب گاوخونی» از آن یاد میشود، از دست کامیونها و ماشینآلات سنگین معدن جان سالم به در برده و تا به امروز در امان مانده است. جالب اینکه به منزله تقدیر از او، در سال 1387 اداره محیط زیست، لقب «قهرمان تالابها» را به رضا خلیلی ورزنه اعطا کرده است. بهخاطر همین موضوع در سال 1394 به نمایندگی از تشکلهای تالابهای کشور از طرف سازمان محیط ایران به کاپ 12 تالابها در آمریکای جنوبی در کشور اروگوئه دعوت شد.
رضا خلیلی از نحوه حفظ و نگهداری بافت قدیمی روستا، خانههای سنتی و خاطره اولین بازدیدکنندگانی که او به خانه پیرزنی در ورزنه دعوت کرده بود تا پارچهبافی سنتی را از نزدیک نظارهگر باشند اما تحت تأثیر فضای آن خانه قدیمی قرار گرفته بودند بازگو کرد. در این راستا او برای ما از انگیزهبخشی به اهالی روستا برای احیای بافت های قدیمی با کمک اساتید معماری سنتی چون استاد زهیری هاشمآبادی در منطقه ورزنه تعریف کرد.
اثرات مهیب خشکی گاوخونی فرامنطقهای است
صحبتهایمان با رضا خلیلی ورزنه به بحث درباره «زیستبوم منطقه» کشیده شد و ماجراهای مربوط به بحران آب که گریبان گاوخونی را گرفته است. او نگران بود، بسیار نگران گاوخونی و منطقه شرق اصفهان. خلیلی ورزنه در این باره تصریح کرد: «در صورت نبود آب و تحویلدادن پسابهای سمی و صنعتی به تالاب گاوخونی، باید از آن ذرات فلزات سنگین و سمی همراه با گرد و غبارها و ریزگردهایی خطرناک در مقیاس منطقهای و فرامنطقهای تحویل بگیریم! سمومی همراه با بادهای فصلی که قابلیت جابهجایی در محدودهای وسیع دارند. با ادامه این سوءمدیریتها و عدم احساس مسئولیتها، بیشک باید به انتظار فجایع زیست محیطی و حتی ضربات جبرانناپذیر در سطح کلان به تاریخ این مرزوبوم باشیم.»
بازدید از هاشمآباد، روستایی که خیرین میراثش را احیا کردند
صحبتهایمان با رضا خلیلی ورزنه که تمام میشود، با هم به سمت مقصد بعدی میرویم؛ روستای هاشمآباد، جایی که قرار است یکی از معماران سنتی شرق اصفهان را ملاقات کنیم. در حین ورودمان به روستای هاشمآباد با استقبال گرم اهالی روستا مواجه شدیم؛ مردمانی مهربان و مهماننواز از دیار آفتاب که دوستداران آثار تاریخی منطقه خود بوده ودر این راستا نیز تلاش های بسیار کرده بودند. نکته بسیار جالب این بود که آنها با دیدن تخریب آرام برخی از بناها شروع به جمعآوری هزینه کرده و مصالح خریداری نموده و استاد نیز به خاطر نیتی که از جوانی در دل داشته، برخی از این بناها را بدون دستمزد و به رایگان، مرمت و بازسازی کرده است. یکی از این بناها که مصاحبهمان را در ورودی آن آغاز کردیم، بنای «آب انبار هاشمآباد» بود.
از محضر لرزاده تا شعرهای حسینیه هاشمآباد
با استاد معمار به گفتوگو ایــستـــادیم. اســــدالله زهـــیری هاشمآبادی فرزند سیفالله، متولد دهم شهریور سال 1331 در روستای هاشمآباد است. برحسب علاقه به معماری سنتی در سن 17 سالگی به تهران میرود تا دوران شاگردی و فنورزی خود را در کنار دست استادی چیرهدست آغاز کند. برایمان از اولین استادش میگوید که در سنین نوجوانی دست او را میگیرد و فوتوفن کار را به او میآموزد؛ «استاد حسن بنا» (مرمتگر کاخ گلستان و کاخ سعدآباد که یکی از معماران سنتی مشغولبهکار در حرم امام حسین(ع) هم بوده است). زهیری نوجوان در آن زمان، کار معماری را در مسجد آیینه تهران کنار دست این استاد آغاز کرد. با پیشرفت روزافزون اسدالله، استاد حسن متوجه انگیزه و استعداد بیاندازه او در زمینه معماری میشود.
علاقه اسدالله به معماری تا جایی بوده که پس از اتمام ساعات کار به بالا رفتن از چوببستهای ساختمان مسجد پرداخته و بالای آنجا برای خود مشغول فراهمکردن ملات و طاقزنی میشده است.
استاد حسن بنا با دیدن این انگیزه در اسدالله، او را همراه با خود به مسجد سپهسالار و کار در محضر استاد «حسین بن محمد معمار» معروف به «لرزاده» میبرد؛ همان معمار لرزاده معروف که طراح و مجری آرامگاه فردوسی، معمار بخشهایی از مسجد سپهسالار بوده و کاشیکاری گنبد کاخ مرمر را انجام داده است.
ماجرا همینطور پیش رفت تا اینکه اسدالله با تلاشهای بی وقفه خویش توانست بین تعداد زیادی معمار در کارگاه معماری آن روزگار به رتبه سرپرستی گروه ارتقا یابد و بر خلاف سن پایینی که داشته مدیریت گروهی از معماران بزرگتر از خودش را بر عهده بگیرد تا جایی که پایش به حسینیه ارشاد تهران باز شد و در آنجا هم بیوقفه به یادگیری و هنر آموزی ادامه داد. اسدالله زهیری برایم توضیح داد: «در سال 1350 در سن 19 سالگی، اولین پروژه کاریام را زمانی که به روستای پدری بازگشتم، با عملیات مرمتی و گچکاری بخشهایی از حسینیه هاشم آباد آغاز کردم. مردم منطقه هم استقبال گرمی از من کردند و حتی برایم شعر هم سرودند. این اشعار را در دیوار بناهایی که مرمت میکنم، مینویسم. مثلا یکی از اشعار که در حسینیه هاشمآباد نوشتم، این است: نوشته است در این طاق پورسیفالله/ هزار و سیصد و پنجاه سنه اسدالله»
ذهنی با توان محاسبات ریاضی و شبیهسازی سهبعدی!
از اسدالله زهیری درباره کلاس درس و مدرسه پرسیدم و او پاسخ داد: «من تا به حال به مدرسه نرفتهام و فقط در زمان کودکی یک بار تصمیم به رفتن به اکابر گرفتم که نشد!»
از او پرسیدم: «شما چگونه بدون آموختن ریاضیات، هندسه یا ورود به مدرسه و دانشگاه یا آشنایی با نرم افزار پیشرفته طراحی مخصوص عملیات ساختمانی قادر به ترسیم خطوط یا ساخت سازههایی در ابعادی این چنین وسیع هستید؟»
و او با طمأنینه روند کارش را برایم شرح داد. به روایت او، روند کارش این گونه است که پیش از ساخت یک بنا یا گنبدی عظیم یا حتی مرمت آن، بهطور کامل جزئیات سازه را در ذهن مجسم میکند. سند صحبتهایش گنبد امامزاده علیبن محمد(ع) «جُندان» در 14کیلومتری ورزنه است که ساختمانی به ارتفاعی حدود 6 متر با دهانهای تقریبا 12 متر دارد و ارتفاع گنبد ساختهشده توسط استاد (از روی سقف ساختمان تا نوک این گنبد) نزدیک به 22 متر است.
آفتاب به میان آسمان آمده بود و استاد برای رفع خستگی ما را به منزل خویش دعوت کرد. در این میان، از خاطرات کاری خویش در سالهای دور هم برایمان تعریف کرد؛ خاطرات روزگاری که مجبور بود تکتک آجرها را برای رسیدن به اندازهای مشخص با اره چوببری بریده و با سنگپا (سنگ آذرین) یا سنگی زبر ساییده و در بناها به کار بگیرد که هنوز هم در برخی کارگاههای سنتی کار به روش مشابه توضیحات استاد انجام میپذیرد؛ اما امروز با ســاخت دســتگاههای مــــدرن صنــعــتــی به راحــتی ایـــن عملیات درکوتاهترین زمان انجام میگیرند.
فعالیتهای استاد زهیری در این چند دهه
با اسدالله زهیری درباره کارنامه کاریاش صحبت کردم و او از «سردر ورودی آبانبار هاشمآباد» به سبک خفته راسته و کار در شیب تند این طاق برایم گفت، کاری که حدود یک ماه زمان برده است. فعالیتهای مرمتی در صحن و ایوان ضریح امام حسین(ع)، صحن حضرت فاطمه(س) در نجف اشرف، خودِ حرم حضرت علی (ع)، سردر شرقی مسجدجامع ورزنه و ساخت و عمران گنبد بسیاری از امامزادههای موجود در نواحی بنرود و ورزنه و حدود 200 بنا، همه از جمله کارهایی هستند که اسدالله زهیری انجام داده است.
در بین صحبتها استاد به خاطرهای از همکاریهایشان با دکتر جبلعاملی در عملیات مرمت بر بخشی از پشتبام مسجد عتیق در سالهای گذشته اشاره کردند. دکتر به ایشان گفته بود نباید دانشت را با خود به گور ببری و بایستی آن را تا جایی که توانایی داری انتقال بدهی تا این هنر ونبوغ به اشکال مختلف در نسلهای دیگر جریان بیابد. او صحبت میکند و من به عمر بابرکت او میاندیشم؛ عمری که به تفکر و فعالیت بر اساس جهانبینی عمیق گذشته است.
به این موضوع میاندیشیدم که معمار تنها یک بنا یا یک سازنده نبوده است؛ بلکه به واسطه مکاشفه و تفکر در پدیدههای نجومی شناخته و ناشناخته در هستی، کیهان و پیچیدگیهای موجود در ذات هستی به مقام تفکری والاتر از آنچه کالبد به او اجازه میداده، نائل میشود. به طوری که با دیدن آن اثر نهایی از معمار چیرهدست و متفکر، احساس، جهان بینی و دیگر احتمالات موجود در تفکر معمار به گونهای بدون هیچ دورریزی به ذهن و جان بیننده اثر نفوذ یافته و این همان نقطهای است که در آن نمیتوان برای هنر مرزی قائل بود. اینها شاید مسائلی باشند که بتوان در حوزه فلسفه معماری و زیباییشناسی طبقهبندیشان کنیم.
تنها انتظار معمار شرق: آب را به زایندهرود برگردانید!
حیاط باغچه کوچک استاد اسدالله زهیری در هاشم آباد، جایی است که پس از گپ و گفتمان در آن، دیدار را به پایان رساندیم؛ جایی که به برکت دست و تلاش استاد از یک «خرابه» به «باغچهای آباد با نباتات و درختان پربار» تبدیل شده است. بیشک، همین تلاش و تکاپو برای آبیاری درختان، شنیدن صدای ماکیان و گوسفندان و جمعآوری محصولات غذایی طبیعی عامل این انگیزه و وجود انرژی بی انتها در دل کویر با اقلیمی گرم و خشک بوده است.
و صحبتهای پایانی… تنها انتظار استاد از مسئولان و دست اندرکاران، مدیریت تأمین آب و بازگشت آب به زایندهرود و منطقه شرق اصفهان بود؛ به این امید که جوانان منطقه به سراغ کسبوکار خود بروند و در روستا بمانند و به آبادانی روستا کمک کنند. از اسدالله زهیری درباره ادامه فعالیتهایش پرسیدم و او از ترجیحش برای سروساماندادن به همین باغچه گفت و تأکید کرد: «تا جایی که بشود تلاش میکنم در تحرک بمانم و با علاقهام به جلو بروم.»