از خــیـابــــان عبدالرزاق یک خـیـابـان پیچدرپیچ شما را به قلب این محله باستانی میبرد. اتفاقا اسم خیابان هم سنبلستان است. اما در فرهنگعامه مردم اصفهان این محله اسامی دیگری دارد. گاهی آن را چُنبَلان مینامند و گاهی با لهجه اصفهانی، چُلمون صدایش میزنند. بعضی هم اسم جمیلان را بر آن گذاشتهاند. در اسناد تاریخی اسم سنبلستان بیشتر ذکر شده مثلا در کتابهای «ذکر اخبار اصفهان» نوشته «حافظ ابونُعَیم» و «مَحاسن اصفهان» اثر «مافروخی اصفهانی»، از 10 تا 15 روستا در اصفهان قدیم نام برده شده که «سنبلان» (حرف ن و ب ساکن تلفظ میشود) یکی از آنهاست؛ درحالیکه اسمی از چملان یا چلمان آورده نشده و میتوان تصور کرد که چنبلان تغییریافته واژه سنبلان است. البته با توجه به اینکه حرف «چ» در زبان عربی تلفظ نمیشود، احتمالا اسم اولیه این روستا که بعدا به یکی از محلههای شهر تبدیل شده، همان چنبلان (به سکون ن و ب) بوده که به سنبلان تغییر شکل داده است. محمد مهریار معتقد است که چنبلان از واژه کنبران مشتق شده که اشاره به وجود چاه و قناتهای زیاد در این محله دارد.
سرگذشت سنبلستان
پیش از اسلام در حاشیه شهر یهودیه که محله جوباره بازماندهای از آن است، ظاهرا روستاهایی وجود داشته که پس از شکلگیری هستههای اولیه شهر اصفهان پس از اسلام، این روستاها برخی به محلههای شهر تبدیل میشوند و برخی دیگر خارج از حصار شهر قرار میگیرند. محله سنبلستان تا دوره صفوی خارج از محدوده شهر اصفهان بوده؛ اما در عصر صفوی با گسترش اصفهان، سنبلستان به یکی از محلههای شهر تبدیل میشود. وجود نامهایی نظیر پشت بارو یا دروازه نو به هویت محله پیش و پس از قرارگیری در حصار شهر اشاره دارد. نکته جالب درباره محله سنبلستان، محوریت گورستان تاریخی این محدوده است که شکلگیری فضاهای شهری را در آن صورتبندی کرده است. گورستانی که شوربختانه دیگر وجود ندارد و با ساختهشدن بیمارستان امین در زمینهای آن اسرار اصفهان عصر باستان برای همیشه فراموش شده است.
خانههای تاریخی بازارچههای قدیمی
در نقشههای قدیم اصفهان نام چند بازارچه در این محله به چشم میخورد: بازارچه قصر، بازارچه بابانوش، بازارچه دروازه نو. بازارچه قصر همین مسیری است که خیابان سنبلستان در آن ساخته شده؛ اما بعضی از این بازارچهها هنوز هم در خم و پیچ کوچههای محله قابل ردگیری هستند. کوچههایی که بافت فرسوده و خانههای تاریخی شاخصی هم دارد. از خیابان سنبلستان که وارد محله میشویم، خانه تاریخی بخردی اولین بنای چشمگیری است که دیده میشود. یک خانه صفوی که امروزه با الحاق بخش مدرن به آن، به هتل و کافه تبدیل شده و نشانگر هویت صفوی این محله قدیمی است. روبهروی خانه بخردی آنسوی میدانگاهی که مجسمه مادر وسط آن ایستاده، یکی دیگر از شاخصههای صفوی محله به چشم میخورد. مسجد سلیمانبیک که به مسجد دروازه نو هم مشهور است در عصر شاهعباس دوم توسط یکی از کارگزاران دربار صفوی به همین نو بنا شده است. کتیبه سردر مسجد با خط ثلث زیبا تاریخ ساخت این بنا را سال 1072 قمری نشان میدهد. چند کوچه پایینتر مسجد تل عاشقان در کنار بازارچه بابانوش واقع شده است. مشخص است که اینجا در قدیم مقبره یکی از باباهای اصفهان بوده که هنوز هم میشود ردپای آن را در بافت تخریبشده این کوچهها پیدا کرد. اما تل عاشقان داستانی جداگانه دارد.
سپاهان، قصرشیرینی دگر شد
داستان عشق خــســـروپــــرویــز و شکر اصفهانی یکی از شیرینترین روایتهای عامیانه و افسانههای تاریخ اصفهان است. برای شنیدن این داستان شیرین، رکابزنان وارد کوچه درب امام میشویم و نرسیده به امامزاده درب امام با یک بنای صفوی به شکل کاروانسرا روبهرو میشویم. هیچ معلوم نیست که چرا این سرای فرسوده در فرهنگ محلی مردم شهر به قصر باشکوه ساسانی تعبیر شده است. آیا اینجا در گذشتههای دور قصری بوده و بعدا در عصر صفوی این بناهای صفوی روی ویرانههایش بنا شده است؟ متأسفانه اسناد تاریخی دراینباره سکوت میکنند. فقط نظامی گنجوی است که با آن نوای خوشش افسانه شکر اصفهان را اینطور سروده:
«شکرنامی که شکر ریزد او بود / نباتی کز سپاهان خیزد او بود»
«چو خسرو بر سر کوی شکر شد / سپاهان، قصر شیرینی دگر شد»
قصه ازاینقرار است کـــه در زمان خسروپــرویــــز بـــانـــویـــــی زیباروی، شیرینزبان و زیرک به نام «شکر» در اصفهان مهمانخانهای داشته است. وقتی آوازه شکر به خسرو پرویز میرسد، او که در سوگ همسرش مریم بوده و از بهدست آوردن دل شیرین هم ناامید شده بوده دل به شکر اصفهانی میبندد و او را به همسری برمیگزیند. خسرو برای عشقش قصری در این مکان برپا میکند. میگویند تپهای نزدیک این قصر بوده که عشاق پرتعداد شکر برای تماشای روی یار روی آن جمع میشدهاند. جالب است که بخشی از این محله هنوز هم به تل عاشقان مشهور است؛ اما کاروانسرایی که امروزه در محل قصر افسانهای قرار دارد تقریبا هیچ شباهتی به یک قصر مجلل ندارد، بلکه بنایی است ویرانه و حزنانگیز نشانه بیتوجهی ما به آثار تاریخی گذشتگان. این سرای صفوی به مرور به کارگاههای چوب و انبار تبدیل شده و مثل سرای ملک در تخت فولاد هویت صفویاش روبهزوال است.
ردپای اشکانیان در سنبلستان!
از همین کوچه درب امام رکابزنان تا امامزادهای به همین نام پیش میرانیم. امامزادهای که باقیمانده قبرستان تاریخی محله است. در حیاط دلگشای امامزاده اندکی میآرامیم و داستان این قبرستان عجیب را به یاد میآوریم. قبرستان چنبلان یا چلمون بر اساس شیوه دفن اجساد در آن یکی از قدیمیترین قبرستانهای اصفهان بوده است که در دوره پهلوی تخریب شد و بیمارستان امین روی زمینهای آن بنا شد. استاد جلال همایی که در دوره جوانی در مدرسه قدسیه درس میخوانده هر روز از کنار این قبرستان عبور میکرده و تصویر جالبی از آن به دست میدهد: «این محله در سابق قبرستان بسیار قدیمی داشت که چهارپنج طبقه قبر روی یکدیگر و الواح و سنگنبشتههای قرون چهارم و پنجم به بعد در آن فراوان دیده میشد، و مقبره درب امام نیز از متعلقات همان قبرستان بود که در حوالی سنه 1312 شمسی تبدیل به مریضخانه سنبلستان (بیمارستان امین) گردید». سایر اسناد تاریخی نیز به شیوه دفن عجیب اجساد در این قبرستان اشاره کردهاند. یکی از این شیوهها گورخمرهها بوده است. میرزا حسنخان جابری انصاری نوشته: «قبرستان در سنبلستان، به محله دردشت که آن نیز بیش از پنجاه هزار متر زمین بود. سابقا جای قبورش نمایان بود… سه طبقه قبور مهم پیدا شد که طبقه زیرین قبور هم از صابئین و قبل از اسلام بوده که مردگان را در خمره میگذارند… .» با توجه به اکتشافهای امروزی در حاشیه زایندهرود و تپهاشرف که به کشف قبرستانی از دوره اشکانی منجر شد و شیوه دفن اجساد در گورخمرهها در این قبرستان مورد بررسی قرار گرفت، میتوان به این نتیجه رسید که قدمت قبرستان چنبلان هم به دوره اشکانی بازمیگشته و این خود نشاندهنده پیشینه سکونت انسان در این محله با قدمتی حدود دو هزار سال است. شاید همین قدمت زیاد باعث رواج داستانهای عجیبغریب درباره این قبرستان شده است. میرزا حسینخان، تحویلدار در سال 1294 هجری قمری، توضیحاتی درباره راههای تودرتوی زیرزمینی در این محل ارائه داده است که تا آن زمان (دوره ناصرالدینشاه) و شاید هنوز در دل خاک پنهان باشد: «… از قدیم درب زیر نقبی در قبرستان پیدا شده که همه ولایت معروف است؛ نقب هولناکی بوده که آخرش را کسی ندیده و درش الان معلوم است. برخی الواط رشید با دل هر عصری با شمع و چراغ قدری از آن را رفته، دیدهاند. از بعضی آنها شنیده شد که هر چهارصدپانصد قدم که رفتهاند، چارتاقی پیدا شده، به چهار سمت راه داشته و باز به همین قِسم از هر راهی که رفتهاند، به چهارتاقی دیگر رسیدهاند و غالب آنها بیش از دو چهارتاقی پیش نرفتهاند و هواش دم پیدا کرده و نفسهایشان را تنگ نموده… .»
بیمارستان روی قبرستان
بـســیـاری از بـیـمـارستانهای قدیمی اصفهان روی قبرستانهای تاریخی بنا شدهاند. بیمارستان امین هم یکی از آنهاست که به وسیله حاجمیرزا حبیبالله امینالتجار روی قبرستان چنبلان بنا شد. روزنامه اخگر در سال 1311 خورشیدی به مشکلات ساخت این بنا در قبرستان تاریخی اشاره کرده: «… شاید خیال کنید که قبرستان چنبلان جای هموار و زمین مستعدی بود که ممکن بود فورا آن را صاف و به باغ و بوستان و مریضخانهاش تبدیل نمود. خیر این قبرستان که یکی از قدیمیترین قبرستانهای اصفهان بود، و کلیه مساحت آن را شصتوچند جریب زمین تشکیل میداد به قدر پستیوبلندی و بهعبارتدیگر دره و ماهور داشت که راستی عقل باور نمیکرد احدی به تسطیح آن موفقیت حاصل نماید. وانگهی بر فرض موفقیت تازه آبی نداشت که بتوان از یک چنین زمین وسیعی استفاده کرد… با پرداخت مبلغ سنگینی از نهر بیدآباد جویی به طرف قبرستان کشیده (توسط برادران امین) …در فاصله چندین ماه آن پستیوبلندیهای مهیب را که عموما تا چند سال قبل مکمن دزدان و پناهگاه اشرار بود همواره و سپس اراضی حاصله را به سه قسمت منقسم نمودند… امروز شما وقتی وارد این قبرستان مخوف و مهیب دیروزی میشوید دفعتا چشم شما به یک باغ و بوستان مصفایی میافتد که حقا رشک روضه رضوان است». افسوس که با نابودی قبرستان بخش بزرگی از پیشینه پیش از اسلام این محله از شهر هم نابود شد.
یک امامزاده و هزار داستان
تنها بازمانده قبرستان افسانهای چنبلان، امامزاده درب امام است. یکی از معتبرترین امامزادههای اصفهان از نظر شجرهنامه مذهبی و درعینحال یکی از تاریخیترین و پررمزورازترین آنها. در امامزاده درب امام، دو تن از نوادگان امامان دفن شدهاند. یکی از آنها که مربوط به قرن سوم هجری است، ابراهیم بطحانی است که پنج پشت تا امام حسن (ع) فاصله دارد. او جزو سادات زیدی و حسنی محسوب میشود که همواره با دستگاه خلافت اموی در کشوقوسهای فراوان بودهاند. اگرچه فرزند ابراهیم بطحانی در کنار مقبره پدرش مدفون است؛ اما امامزاده معتبر دوم، سید ابوالحسن زینالعابدین علی است که سرسلسله سادات امامی اصفهان است و نسبش به امام جعفر صادق (ع) میرسد. برخلاف تصور عموم، این دو قرنها با هم فاصله دارند و برادر یکدیگر نیستند. در کنار ارزشهای مذهبی و میراث ناملموس این مجموعه، میراث تاریخی درب امام هم بسیار ارزشمند است. ظاهرا این مکان مقدس در دورههای مختلف تاریخی مورد توجه بوده است. شاید بتوان قدیمیترین مسجد فعال اصفهان را در ضلع غربی حیاط شمالی امامزاده جستوجو کرد. جایی که به نام مسجد سعیدبنجبیر مشهور است و در سالهای ابتدایی ورود اعراب به اصفهان ساخته شده است. اما ساختمان فعلی امامزاده ظاهرا مربوط به اواخر قرن نهم قمری و دوره حاکمیت ترکمانان در اصفهان است. مقبره مادرجهانشاه قراقویونلو که با گنبدی کوچکتر از گنبد اصلی امامزاده بنا شده از آثار این دوره تاریخی است. هرچند اثری از مزار ملکه ترکمان نیست؛ اما بنای مقبره سلطنتی، گچبریها و کتیبههای بسیار نفیسی دارد. یک جفت پنجره بسیار زیبا هم که شاهکار گچبری و مشبکسازی ویژه این دوره بوده، در قدیم در امامزاده وجود داشته است. استاد همایی این پنجرهها را از نزدیک دیده: «… یک روز به وسیله یکی از کسبه مجاور نردبانی تهیه کرده پنجره را از نزدیک دیدم و آزمودم که این هنر عجیب به وسیله گچبری انجام گرفته است». همایی در ادامه مینویسد: «… یکی از پنجرههای طاوسی معرق گچبری… در محل خود نصب بود که بعدها در سال 1320 آن را به چهلستون منتقل کردند و هماکنون (در زمان پهلوی دوم) آنجا در پنجره اتاق بزرگ جنوبی تالار آیینه نصب شده است و در تابش آفتاب از شیشههای رنگارنگ سرو و طاوس معرق جلوه دلفریبی به خود میگیرد که موجب بهت و حیرت است». یکی از این پنجرههای بینظیر امروزه در موزه چهلستون پشت درهای بسته نگهداری میشود؛ اما از جفت آن خبری در دست نیست!
راز مزار شاهطهماسب در درب امام
از آنجا که این امامزاده در دوره صفوی بسیار مورد توجه بوده از قدیم بهعنوان مکان دفن برخی از شاهان صفوی و همچنین محمود افغان معرفی میشده است. اما ظاهرا ابعاد شگفتانگیز و رازآلود این تالار فراتر از اینهاست. استاد همایی مینویسد: «… یکی از سادات معمم اهل محل بهنام میرسیددرب امامی… چون مرا مشغول تحقیق… دید پیش آمد و بعضی نکات … که از قلم افتاده بود از جمله سردابه قبور آلمظفر و شاه طهماسب را با محل دریچه و راه دخول و خروج آن که همیشه مسدود و از انظار ناپدید است نشان داد». تالار شرقی امامزاده هنوز هم به نام تالار شاه طهماسبی شناخته میشود و معروف است که سردابه زیر این تالار محل دفن شاه طهماسب صفوی است که محل مزارش تا امروز نامعلوم است. اگر این نقلقول درست باشد، گنجی عظیم در سردابه درب امام خفته است. جسد شاه طهماسب صفوی بر اساس مستندات تاریخی پس از اینکه توسط نیروهای مهاجم ازبک در مشهد نبش قبر شد به اصفهان منتقل شد و به صورت امانت درسردابه همین امامزاده دفن شد. اینکه آیا این قبر هنوز هم در سردابه امامزاده هست یا نه، رازی است که شوربختانه هیچ ارادهای برای گشودن آن دیده نمیشود. این درحالی است که در صورت یافتن نشانههایی از مزار شاه طهماسب صفوی، امامزاده درب امام میتواند با توجه به ظرفیتهای زیادی که دارد به یکی از نقاط اصلی گردشگری اصفهان و حتی ایران بدل شود. اما فعلا این بنای تاریخی بیشتر با نذری مخصوصش که نان و ماست نذری است در میان مردم شناخته میشود تا قبر شاه طهماسب. فارغ از جنبه نیکوکارانه نذری نان و ماست، افسانههای محلی به زمانی اشاره میکنند که مأموران خلیفه در پی امامزادههای مدفون در این مکان بودهاند و درحالیکه آنها بهصرف نان و ماست مشغول بودهاند آنان را دستگیر و شهید میسازند. جلالالدین همایی از رواج این رسم در قدیم نوشته: «مابین عوام اصفهان مخصوصا جماعت نسوان رسم است که برای برآمدن حاجات خود بعدازظهرهای پنجشنبه و لیالی جمعه آنجا رفته، نان و ماست به فقرا میدهند وبدین سبب نانِ ماستفروشان آن محل در روغن است». امامزاده امروز از نظر فرسودگی بنا وضعیت ناگواری دارد. کاشیهای گنبدش یکییکی فرومیریزد و درحالیکه نیازش به مرمت را فریاد میزند گوش شنوایی برای توجه به این مکان تاریخی وجود ندارد. وضعیت امروزی امامزاده متأسفانه بیشباهت به اوضاع آن در سال 1325 قمری نیست که همایی دربارهاش نوشته: «اول بار که برای وارسی دقیق… به این بقعه و در جوار او به مسجد سعیدبنجبیر و قبرستان چملان رفتم، سنه 1325 قمری اواسط جنگ بینالملل اول و اوایل قحط و غلای عجیب اصفهان بود. در آن موقع بقعه درب امام مخروبهای بیسرپرست افتاده و وضعی رقتبار به خود گرفته بود».
مدرسه قدسیه تکمیلکننده هویت محله
حالا که حرف از استاد جلال همایی شد بد نیست یادی کنیم از یکی از مدارس قدیمی اصفهان که روزی روزگاری زیر سایه امامزاده درب امام قرار داشته و استاد همایی هم زمانی شاگرد آن بوده است. رکابزنان از در شرقی امامزاده که خارج شویم به محل قدیمی این مدرسه میرسیم. جایی که میرزاعبدالحسین قدسیه و برادرانش خانه پدری را در اواخر دوره قاجار به مدرسه قدسیه تبدیل کردند؛ یعنی یکی از اولین مدارس سبک جدید تاریخ اصفهان. هرچند با گسترش فعالیتهای مدرسه و نیاز به فضای بزرگتر، مدرسه به حوالی بازارچه حاجمحمدجعفر منتقل شد؛ اما نام و یاد مدرسه قدسیه همیشه در همسایگی درب امام در حافظه تاریخی مردم اصفهان باقی میماند. این مدرسه در ابتدا با سه اتاق (کلاس) کار خود را آغاز کرد. اتاق ابتدایی، اتاق فارسی و اتاق عربی. رویکرد قدسیه، آشتیدادن طبقه سنتی و روحانی اصفهان با علوم جدیده بود و در این کار بهتر از هرکس دیگری موفق شد. استاد همایی که یکی از دانشآموختگان مکتب قدسیه است شرح موفقیت این مدرسه را در محله سنبلستان به خوبی بیان کرده: «مدرسه قدسیه در حقیقت راه فرهنگ جدید را در اصفهان هموار و همه مخالفتها و معاندتها را مبدل به موافقت و مشارکت ساخت و تشکیلات و اسلوب تازه معارف را که مولود عهد مشروطیت بود از بدنامی و هجوم و حمله مخالفان نجات داد و از این رهگذر بزرگترین خدمت را به فرهنگ تازه اصفهان کرد و دو نسل مردم این شهر را تربیت نمود.»