نقش‌های «نقش»

محله بیدآباد نصف‌جهان در تاریخ هنر سرزمین ایران جایگاه خاصی دارد و بانقوشی از عشق، نام و رنگ یافته است. استاد محمود ماهرالنقش نیز مردی برخاسته از محله بیدآباد است که به‌عنوان چهره‌ای ماندگار در هنر و معماری ایران شناخته می‌شود. او مؤلف نخستین کتاب رشته ساختمان با نام «اصول عملی ساختمان» است. همچنین «اصول فنی ساختمان»، مجموعه پنج‌جلدی «طرح و اجرای نقش کاشی‌کاری ایران»، «نقش فیروزه»‌، «آجر و نقش»، «خط بنایی»، «میراث آجرکاری ایران»، «معماری مسجدحکیم اصفهان»، «مسجد سید اصفهان» و «نقش در نقش» از مهم‌ترین کتاب‌های محمود ماهرالنقش است.

تاریخ انتشار: 10:02 - دوشنبه 1400/08/17
مدت زمان مطالعه: 10 دقیقه

استاد ماهرالنقش علاوه بر تألیف و تدریس در دانشگاه علم و صنعت و برگزاری نمایشگاه از طرح‌های مختلف کاشی‌کاری، آجرکاری، آینه‌کاری و خطوط بنایی، پروژه‌های مختلفی در زمینه‌های معماری و آجرکاری در دانشگاه‌ها و بیمارستان‌های سراسر کشور را نیز طراحی و نظارت کرده و همچنین مدت هشت سال طراحی تزیینات صحن‌های مختلف حرم امام رضا را به عهده داشته است.
آنچه می‌خوانید گفت‌وگو با «حسن ماهرالنقش» درباره زندگی و آثار پدرش «شادروان استاد محمود ماهرالنقش» چهره ماندگار هنر و معماری و پژوهشگر کاشی‌کاری، آجرکاری و خطوط بنایی است.

مرحوم پدرتان در چه سالی و کجا متولد شدند؟

با توجه به آنچه در شناسنامه پدرم نوشته شده است، ایشان فروردین‌ 1301 خورشیدی در محله بید آباد اصفهان متولد شدند، اما آن‌طور که ما از اقوام و بزرگ‌ترهای فامیل شنیدیم پدرم متولد شهریور بودند.

ورود پدرتان به معماری و تزیینات وابسته به آن چطور اتفاق افتاد؟

پدرشان «حسن ماهرالنقش» معمار بود که در تخت فولاد اصفهان هم مدفون هستند و هنوز هم سنگ مزار پدربزرگم و خواهر پدرم در قسمتی از قبرستان تخت فولاد در کنار خانه ریاضیات اصفهان وجود دارد. پدرم در سه‌سالگی همراه با خانواده به تهران رفت و تا سال سوم دبستان را در مدرسه ایمان در خیابان بلورسازی تهران گذراند و کلاس چهارم مجددا به اصفهان بازگشت و تحصیلات خودش را تا سال اول متوسطه در مدرسه‌های اقدسیه و ادب اصفهان ادامه دادند، اما وقتی سیزده‌ساله بود برادر بزرگش «علی ماهرالنقش» سرپرستی خانواده را به عهده گرفت و همراه با پدرم برای کار معماری به تهران آمد. پدرم تحصیلاتش را تا دیپلم در مدرسه ادیب تهران ادامه داد و معماری را نیز نزد برادرش آموخت. بسیاری از ساختمان‌های آجری در تهران که بسیاری از آن‌ها را تخریب کرده‌اند توسط عموی بنده «استاد علی ماهرالنقش» ساخته شده است. عمویم سال‌ها پروژه‌های مهم دولتی را نیز اجرا می‌کرد؛ ازجمله ساختن بخشی از خیابان پهلوی که امروز ولیعصر نام دارد یا تعدادی از پل‌های جاده چالوس ازجمله پل گچسر توسط عموی من طراحی و ساخته شد.

پدرتان معماری و کاشی‌کاری را به‌صورت تجربی کار کرد؟

پدرم تحصیلات دانشگاهی نداشت و آموزش‌هایش به‌صورت سینه‌به‌سینه و از طریق تحقیقات خودش انجام می‌شد. در آن زمان معمارها از طراحی تا ساخت و نظارت را انجام می‌دادند و پدر هم به همین شکل کار می‌کرد. اما درمورد کاشی‌کاری تا جایی که می‌دانم پدرم عاشق این کار بود و با آغاز دوره متوسطه و از روی علاقه ترسیم گره‌کشی و نقوش کاشی‌کاری را انجام می‌داد و در این مورد استادی نداشت.

چه شد که تدریس را شروع کردند؟

اواخر سال 1338 از ایشان دعوت شد که برای تدریس درس ساختمان به انستیتو تکنولوژی تهران برود و پدرم تا سال 1340 در آنجا تدریس کرد و از 1340 تدریس را در «تکنیکوم نفیسی» ادامه داد، تکنیکوم نفیسی پشت دبیرستان البرز تهران قرار داشت و بعدها و از دل آن دانشگاه پلی‌تکنیک ایجاد شد. پدر ضمن تدریس در تکنیکوم نفیسی کار معماری را انجام می‌دادتا اینکه دانش‌سرای عالی تأسیس شد و بعدها نام آن به دانشگاه علم و صنعت تغییر پیدا کرد. یکی از بخش‌های این دانش‌سرا دپارتمان معماری بود و «دکتر هنربخش» در سال 1340 از پدرم دعوت می‌کند که درس ساختمان را در دپارتمان معماری این دانش‌سرا تدریس کند و به‌این‌ترتیب، او مدت بیست سال هر دو بخش تئوری و عملی رشته ساختمان را در دانشگاه علم و صنعت تدریس می‌کرد.

اولین کتاب استاد ماهرالنقش چه بود؟

پدرم همواره مطالعات جنبی خود را افزایش می‌داد و جزوه‌های کوچکی می‌نوشت؛ اما چون در زمان تدریس پدرم در دانشگاه علم و صنعت هیچ کتابی در زمینه معماری به زبان فارسی وجود نداشت که دانشجوها بتوانند از آن استفاده کنند و کتاب‌های دیگر نیز به فارسی ترجمه نشده بودند، نوشتن کتاب «اصول عملی ساختمان» را شروع می‌کند که در سال 1344 توسط انتشارات «مک گرو هیل» چاپ شد و به‌عنوان اولین کتاب ساختمان به زبان فارسی در اختیار دانشجویان قرار می‌گیرد و حتی در هنرستان‌ها هم مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نگارش مجموعه پنج جلدی «طرح و اجرای نقش کاشی‌کاری ایران» چطور اتفاق افتاد؟

پدرم هم‌زمان با تدریس در دانشگاه علم و صنعت و تألیف کتاب اصول عملی ساختمان، پیاده‌کردن قواعد و نحوه ترسیم تعداد زیادی از نقش‌های کاشی‌کاری و آجرکاری ایران را شروع کرد. البته ایشان از دوران کودکی به نقوش کاشی‌کاری علاقه داشت و اتود می‌زد؛ اما به‌صورت جدی در دوران تدریس در دانشگاه به این فکر افتاد که کتاب کاشی‌کاری ایران را بنویسد.

محل کار پدرتان به موزه رضا عباسی منتقل شد؟

بله پدرم از سال 1353 به‌عنوان مأمور دانشگاه علم و صنعت به موزه رضا عباسی رفت یعنی حقوق او از طرف دانشگاه پرداخت می‌شد ولی کارش را در موزه انجام می‌داد و در آنجا مجموعه کتاب‌های «طرح و اجرای نقش کاشی‌کاری ایران» را می‌نوشت که نگارش پنج جلد این کتاب تا سال 1357 طول کشید و قرار بود این مجموعه به 10 جلد برسد که انقلاب و سپس جنگ شد و این کتاب چاپ نشد و درنهایت مجموعه کتاب پنج‌جلدی درباره کاشی‌کاری ایران در سال 1360 با عکس‌هایی از پدرم و کامران عدل توسط انتشارات موزه رضا عباسی منتشر شد.

این کتاب شامل چه مطالبی بود؟

در این مجموعه به بررسی آثار کاشی‌کاری به‌جای مانده از دوران مختلف تاریخی پرداخته‌شده و شامل پنج دفتر است که دفتر اول و دوم و سوم مربوط به گره کشی، دفتر چهارم مربوط به خط بنایی و دفتر پنجم مربوط به کاشی معقلی است. مهم‌ترین بخشی که در این کتاب‌ها می‌بینیم نقش‌های گره کشی و معقلی است که هرکدام بر اساس قواعد هندسی خاصی ترسیم می‌شود و بسیاری از قدما قواعد ترسیم آن را نمی‌دانستند؛ به همین دلیل ترسیم را روی شبکه شطرنجی انجام می‌دادند. درحالی‌که هرکدام قواعد خاص خودش را دارد و پدرم این قواعد را یکی‌یکی پیاده کرد؛ به‌طوری‌که الان هر دانشجویی با استفاده از این قواعد به‌راحتی می‌تواند یک نقش هندسی بکشد.

این نقوش را از بناهای خاصی به دست می‌آوردند؟

پدرم برای جمع‌آوری این طرح‌ها مجبور بود به شهرهای مختلف ایران برود؛ از کارهای مختلف عکس بگیرد و با استادان قدیمی صحبت کند و علاوه بر ایران به افغانستان، پاکستان، هندوستان، ترکیه و کشورهای بسیاری در اطراف ایران سفر کرد؛ چون کشورهای هم‌جوار ما نیز جزء ایران قدیم هستند. به‌این‌ترتیب، همه کاشی‌کاری‌ها و نقش‌ونگارها را جمع‌آوری و در کتاب خود آورده است. ممکن است طرح‌هایی باشد که ایشان پیدا نکرده باشد ولی بعد از ایشان هم چند نفر دفتر گره‌کشی منتشر کردند؛ اما هنوز هم کامل‌ترین مجموعه گره‌کشی و کاشی‌کاری مجموعه پنج‌جلدی پدر من است.

سایر تألیفات پدرتان چه بود؟

بعد از کتاب «اصول عملی ساختمان»، از دیگر کتاب‌های پدرم باید به کتاب‌های «اصول فنی ساختمان» و «تعمیرات ساختمان» اشاره‌کنم. همچنین کتاب «نقش فیروزه»‌ که آلبومی از کاشی‌کاری ایران از صفویه تا دوران معاصر است و پدرم این کتاب را در نمایشگاه برلین عرضه کرد. همچنین کتاب «آجر و نقش» که در آن نقوشی نشان داده‌شده که در آجرکاری استفاده می‌شد. کتاب «خط بنایی» که در آن بیش از 250 تصویر از 45 بنا در شهرهای مختلف گردآورده شده است، کتاب «میراث آجرکاری ایران» که ازنظر من یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در مورد آجرکاری سنتی ایران تألیف شده است و پدرم برای این کتاب از گوشه و کنار ایران تحقیق کرده و عکس گرفتند. کتاب «معماری مسجدحکیم اصفهان» و همچنین کتاب «مسجدسید اصفهان» نیز از دیگر آثار پدرم هستند. کتاب «نقش در نقش» نیز از دیگر آثار پدرم درباره نقوش قرآنی است. همچنین در سال 1358 همراه با نویسندگان دیگر هشت جلد کتاب ویژه دوره چهارساله هنرستان در رشته ساختمان را تألیف کردند. کتاب «کاشی و کاربرد آن» نیز یکی دیگر از کتاب‌هایی بود که برای هنرستان تألیف شد.

پدرتان کتاب دیگری دارند که هنوز منتشرنشده باشد؟

بله پدرم تصمیم گرفتند کتاب «فرهنگ ساختمان» که در دل آن فرهنگ‌عامه کاشی‌کاری نیز وجود داشت و هفت هزار لغت را برای آن جمع‌آوری کرده بودند و همچنین کتاب «اصطلاحات معماری و فرهنگ‌عامه» را به‌صورت دایره المعارفی کوچک منتشر کنند که بیمار شدند و هنوز هم فیش‌برداری‌هایشان درباره این کتاب‌ها موجود است؛ ولی شرایط برای انتشار آن‌ها فراهم نشده است. همچنین پدرم در ادامه مجموعه پنج‌جلدی «طرح و اجرای نقش کاشی‌کاری ایران» چهار جلد دیگر را آماده کردند که هنوز منتشر نشده‌اند.

از دو کتاب «معماری مسجد حکیم» و «مسجد سید اصفهان» بگویید.

در تألیفات معماری ایران کمتر موردهایی را داشتیم که مؤلفی یک کتاب درباره بنایی خاص بنویسد؛ ولی مسجد حکیم و مسجد سید اصفهان این قابلیت را داشتند که هرکدام صاحب یک کتاب باشند؛ یعنی نقش‌ها و معماری و نوع کارهایی که در این دو بنا انجام شده آن‌قدر قابلیت داشته که هریک به‌صورت یک کتاب درآید. کتاب «معماری مسجد حکیم» توسط انتشارات سروش چاپ شد و من نیز کتاب «مسجدسید اصفهان» را چاپ کردم.

پدرتان علاوه بر تألیف، کار اجرایی هم داشتند؟

بله، پدر من طراحی و نظارت بر اجرا هم انجام می‌دادند و بعد از سال 1360 مدت زیادی به‌عنوان مشاور و عضو هیئت‌مدیره مهندسین مشاور شرکت ماهر و همکاران کار می‌کردند؛ ضمن اینکه بسیاری از فعالیت‌های این شرکت به تزیینات کاشی‌کاری و آجرکاری نیاز داشت و همگی زیر نظر پدرم انجام می‌شد که از آن جمله می‌توانم به طرح‌های بیمارستان دانشگاه فردوسی مشهد، بیمارستان دانشگاه ارومیه، تالار فردوسی دانشگاه زاهدان و یا مرکز توان‌بخشی دانشگاه اصفهان اشاره‌کنم. همچنین آثار زیادی از پدرم در آمفی‌تئاتر دانشکده پزشکی ارومیه، آمفی‌تئاترهای دانشگاه الزهرا و چابهار و بسیاری از مجموعه‌های دانشگاهی وجود دارد. پدرم در بسیاری از شهرها نه به‌طور مستقیم، بلکه به‌عنوان مشاور کار می‌کردند؛ مثلا در دهه 1370 به دلیل ترک‌خوردن گنبد شاه‌چراغ از پدرم دعوت کرده و نظرات ایشان را اعمال کردند و حدود 30 سال است که این گنبد سالم است، چندین بار نیز سازمان میراث فرهنگی در مورد عتبات عالیات از پدرم دعوت و نظرخواهی کردند و در آن سال‌هایی که رفتن به عراق کار هرکسی نبود پدر به کربلا و نجف رفتند. در قسمت ورودی مصلای تبریز نیز یک مجموعه رواق وجود دارد که پدرم طراحی آن‌ها را انجام دادند؛ اما کاشی‌کاری‌های آن متعلق به فرد دیگری است. ضمن اینکه ایشان علاوه بر تألیفات و فعالیت‌های اجرایی بسیار، استاد راهنمای بسیاری از پایان‌نامه‌ها در مقاطع مختلف دانشگاهی بوده‌اند.

شرکت مهندسین مشاور ماهر و همکاران چه فعالیتی داشت؟

شرکت مهندسین مشاور ماهر در سال 1346 توسط آقای «مهندس محمود ماهرالنقش» تأسیس شد. ایشان یکی دیگر از اساتید بخش معماری دانشگاه علم و صنعت و هم‌اسم پدر من و درواقع نوه عمه پدری من هستند که از آمریکا آمده بودند و حدود دو سال در همین دانشگاه تدریس کردند. شرکت مهندسین مشاور ماهر تا زمان انقلاب جزء مشاورین درجه‌یک در ایران بود و طراحی بسیاری از هنرستان‌ها و دانشکده‌ها و بیمارستان‌ها در ایران توسط این شرکت انجام‌شده و پدرم نیز عضو هیئت‌مدیره این شرکت بودند. این شرکت در ابتدا شرکت مهندسین مشاور ماهر نام داشت و پس از اینکه مهندس ماهرالنقش در سال 1360 به آمریکا رفت، با نام شرکت مهندسین مشاور ماهر و همکاران به فعالیت خود ادامه داد و شخصی به نام مهندس کوشافر مدیریت مهندسین مشاور و همکاران را به عهده گرفتند که ایشان نیز فردی خوش‌نام و اهل اصفهان و فارغ‌التحصیل دانشگاه فنی تهران است که در دهه های اخیر کار خصوصی انجام دادند و شرکت ماهر را در اختیار داشتند و سال گذشته فوت کردند و الان ظاهرا این شرکت دست دخترشان است.

مرحوم پدرتان به‌عنوان مشاور هنری آستان قدس رضوی چه فعالیتی داشتند؟

آن زمان هنوز صحن‌های جدید مجموعه آستان قدس رضوی را نساخته بودند که از پدرم همراه با بسیاری از هنرمندان دیگر دعوت کردند که تزیینات ادامه حریم حرم را انجام دهند. به‌این‌ترتیب پدرم از سال 1379 حدود هشت سال در آستان قدس فعالیت داشتند و هر هفته و یا هردو هفته چند روزی را در مشهد بودند و بر کارهای آنجا نظارت می‌کردند تا اینکه بیمار شدند و ادامه ندادند. پدرم تزیینات مختلف صحن جامع رضوی، صحن غدیر، صحن کوثر، رواق امام، شبستان دارالحجه در صحن انقلاب و همچنین آرامگاه شیخ طبرسی و همچنین طرح‌های مرقد پیر پینه‌دوز را انجام دادند. همچنین زمانی که ضریح نصب می‌شد همراه با استاد محمود فرشچیان مطالعه دقیقی روی نقوش آن انجام دادند؛ ضمن اینکه نقوش جدیدی در صحن آستان قدس رضوی کار کردند و نقوش کاشی را به گچ‌بری طاق‌نماهای این صحن وارد کردند.

از آثار پدرتان نمایشگاهی هم برگزارشده است؟

بله، پدرم علاوه بر تألیف، اجرا و پژوهش، مجموعه کارهای نمایشگاهی داشتند که شامل تابلوهای کاشی‌کاری، آینه‌کاری و آجرکاری و خطوط بنایی بود که در نمایشگاه‌هایی ازجمله در اصفهان و تهران و آلمان و کشورهای مختلف ارائه شد. ایشان یک مجموعه شامل بیش از هفتاد تابلو دارد که طرح‌های کاشی‌کاری، آجرکاری، آینه‌کاری و زمینه‌های خط بنایی و نقش معقلی جزء آن است و همه آن‌ها در اختیار کاخ‌موزه سعدآباد قرار دارد؛ یعنی پدرم این مجموعه را به‌صورت امانی در اختیار موزه سعدآباد گذاشتند و به دلیل ارادت خاصی که به امام علی (ع) داشتند، از آن‌ها خواسته بودند که هرسال در روز میلاد حضرت علی از این آثار یک نمایشگاه عمومی برگزار شود که این نمایشگاه شش سال برگزار شد تا اینکه پدر فوت کردند و ما با توجه به اینکه جایی برای نگهداری این مجموعه نداشتیم، تصمیم گرفتیم که آن‌ها فعلا در موزه باقی بمانند تا جایی برای آن‌ها پیدا کنیم.
یک روز مدیرعامل باغ‌موزه الهیه به من زنگ زدند و قراری گذاشتند و ساختمان قدیمی را به من نشان دادند و گفتند می‌خواهیم اینجا را به موزه تبدیل کنیم و آثار پدرتان را به‌صورت دائمی در اینجا بگذاریم. ایشان تمام نوارها، فیلم‌ها و عکس‌هایی را که از پدرم باقی‌مانده از من گرفتند تا از آن‌ها فیلم تهیه کنند و رسید هم دادند و ظاهرا از آن‌ها فیلم هم درست کردند؛ اما نه فیلم را به ما دادند و نه عکس‌ها و نوارها را و معلوم نشد چه بر سر عکس‌ها و نوارها و فیلم‌ها آمد! ضمن اینکه من به موزه سعدآباد هم نامه نوشتم که تابلوهای پدرم را هم از آنجا منتقل کنم و یک روز به خانمی که می‌گفت سرپرست اموال پدرم در کاخ‌موزه سعدآباد است، گفتم که می‌خواهم تابلوهای پدرم را بگیرم، گفت چه‌بهتر! برای اینکه این‌ها اینجا خراب می‌شوند. آن‌ها تابلوهای پدرم را در انبار طبقه دوم زیرشیروانی کاخ‌موزه سعدآباد گذاشته بودند و آثار باید تمیزکاری می‌شدند، اما بازهم تابلوها را به من ندادند و گفتند این‌ها مال ماست! و من می‌دانم که مثل آثار بسیاری از نقاشان، تابلوهای پدرم نیز در آنجا از بین خواهند رفت.

کدام تابلوهای پدرتان از طرف اوقاف چاپ شد؟

آن تابلوها حدود 25 اثر از طرح‌های قرآنی پدرم بود که بعدها من آن‌ها را در کتابی بانام «نقش در نقش» منتشر کردم. البته بخش زیادی از آن تابلوها در کاخ سعدآباد است و پدرم به خاطر همین آثارشان به‌عنوان خادم قرآن شناخته شدند. پدرم فردی با اعتقادات مذهبی بودند و شخصا به امام علی (ع) ارادت خاصی داشتند؛ به همین دلیل هم با موزه سعدآباد قرار گذاشتند که هرسال در روز تولد حضرت علی آثار پدر را نمایش دهند.

پدرتان شاگرد خاصی هم داشتند؟

پدرم در زمینه معماری و کاشی‌کاری شاگرد خصوصی نداشت و افرادی که آمدند همگی دانشجویانی بودند که از پدر به‌عنوان استاد راهنما در پایان‌نامه‌شان استفاده می‌کردند. البته در زمینـــــه کاشی‌کاری مطلقا کسی را نمی‌شناسم که شاگردم پدرم باشد و کاشی‌کاری را پیگیری کرده باشند.

شما از چه زمانی به شغل پدر علاقه‌مند شدید؟

من از دوران دبیرستان نقاشی می‌کردم و عشق اولم نقاشی بود و بیشتر در زمینه تذهیب و مینیاتور کار می‌کردم. در خانه‌ای هم بزرگ‌شده بودیم که در آن هنر وجود داشت و من هم علاقه‌مند بودم، تا اینکه در دانشگاه هنر تهران طراحی صحنه خواندم؛ اما چون از همان دوران دانشگاه در زمینه معماری در شرکت مهندسین مشاور ماهر و همکاران کار می‌کردم، کارهای معماری من بر تحصیلات دانشگاهی‌ام برتری دارد و علاوه بر اینکه مسئولیت انتشار کتاب‌های پدرم را به عهده داشتم، کار اجرایی هم می‌گرفتم و ازجمله کارهایم طراحی تزیینات و کاشی‌کاری و آجرکاری آمفی‌تئاترهای دانشگاه‌های زاهدان و الزهرا و مصلای شهریار و طراحی حرم‌الشهدا دانشگاه اصفهان است که اجرای آن به عهده آقای محمدتقی قنبری بود.

پدرتان چهره ماندگار ایران هستند. چه سالی این عنوان را دریافت کردند؟

پدرم در سال 1385 به‌عنوان چهره ماندگار هنر و معماری ایران شناخته شد. علاوه بر آن، تندیس اولین همایش اماکن مقدس (توسعه حرم امام رضا)، تندیس نخستین همایش ملی هنرهای شیعی (از عصر صفویه تا به امروز)، تندیس انتخابیه دوره پنجم چهره‌های ماندگار، نشان یادبود افتتاح طلاکاری گنبد امام جواد و همچنین نشان‌ها و تندیس‌های مختلفی از طرف سازمان میراث فرهنگی و ایکوموس را دریافت کرد.

پدرتان چند فرزند داشتند؟

سه پسر و یک دختر. خواهر کوچکم در دانشگاه پرات نیویورک طراحی لباس و مد خواند و نقاش خوبی است، من پسر بزرگ هستم و برادرم کمال در برلین طراحی ماشین‌آلات خوانده است و دستی قوی در طراحی اسلیمی دارد. من یک برادر دیگر نیز داشتم به نام جلال که دو سال از من کوچک‌تر بود و در دانشگاه پرات نیویورک درس خواند و برای تدریس به ایران آمد اما متأسفانه ازدنیا رفته است.

مادرتان در موفقیت پدر چه نقشی داشتند؟

مادرم مهرانگیز اصلانی زن ساده، خانه‌دار، بی‌تکلف و بسیار صبور بود. پدرم برای کارشان زیاد مسافرت می‌کرد و شب‌ها تا نیمه‌شب کار می‌کرد و مادرم صبوری می‌کرد. بزرگ‌کردن چهار فرزند درحالی‌که پدر دائم گرفتار بودند خیلی مشکل است و صبر و تحمل و بردباری و رنج و مشقت دارد. مادر سال 1375 فوت شد و من و همسرم کنار پدر ماندیم.

علت فوت مرحوم پدرتان چه بود؟

پدر من مشکل بدنی نداشت و به لحاظ قلبی خیلی سالم بود و بیماری زمینه‌ای حتی قند و چربی هم نداشت و خیلی سرحال بود تا اینکه مدتی زیر فکشان ورم می‌کرد. پدرم را دکتر بردم و گفتند سرطان مجرای بزاقی دارد. با دکترها صحبت کردیم اما پدر در سنی بود که نمی‌شد او را عمل کرد و درنتیجه یک دوره‌ای در یکی از بیمارستان‌های اصفهان پرتودرمانی شد و بعد به تهران آمد؛ اما متأسفانه بیماری‌اش پیشرفت کرد و درنهایت به ریه‌هایشان زد و ایشان 24 اسفندماه 1389 فوت کرد و در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا به خاک سپرده شد.

پدرتان را چطور توصیف می‌کنید؟

پدر من عاشق کارش بود، یعنی کاری که انجام می‌داد عشق اولش بود. یک‌بار پسر بزرگم همراه با پدرم به مشهد رفت و پسرم تعریف می‌کرد که وقتی از صحن‌ها عبور می‌کردیم من با بیست‌وچهار سال سن به گردپای او نمی‌رسیدم، یعنی آن‌قدر که عاشق کارش بود. پسرم می‌گفت من خسته می‌شدم ولی او خسته نمی‌شد! درحالی‌که دو نسل تفاوت داشتند و یکی پدربزرگ و دیگری نوه بود. پدرم عاشق کارش بود و در این مسیر خیلی کار، صبوری و استقامت و تلاش کرد و با خیلی‌ها صحبت کرد تا کارهایش بماند.

برچسب‌های خبر