عباسعلی پورصفا انسان و معماری را به زیبایی گره زد و مردم کوی و برزن را با همه احساساتی که در چهره داشتند، نقاشی کرد. زیبایی، عمق، رنگ و حرکت در نقاشیهای استاد عباسعلی پورصفا موج میزند، نقاشیهایی که برآمده از شیوههای زندگی، لباسهای فراموششده، مردم کوچنشین و آداب و رسوم رنگباخته است؛ یعنی هر آنچه امروز دنیای آهن و ماشین در خود فروبرده است.
آنچه میخوانید گفتوگوی اختصاصی اصفهان زیبا با «ثریا پورصفا» فرزند شادروان «استاد عباسعلی پورصفا» درباره زندگی و آثار پدرش است.
چه شد که پدرتان به هنرستان هنرهای زیبا وارد شدند؟
پدرم در سال 1300 خورشیدی در محلهنو اصفهان و در خانوادهای مذهبی متولد شد. دوران ابتدایی را در مدرسه علمیه گذرانده و در جستوجوی دبیرستان متوجه ساختمانی در خیابان سپه میشود که دارای سه رشته نقاشی، آهنگری و نجاری بوده است. ریاست این مدرسه با شخصی آلمانی به نام «ویلهلم مایر» بود. پدرم که در دوران ابتدایی نمرات نقاشی فوقالعاده داشته، رشته نقاشی را در این مدرسه انتخاب میکند. سال بعد محل هنرستان به ساختمان فعلی منتقل میشود و چند رشته دیگر به هنرستان اضافهشده و نقاشی نیز به دو رشته نقاشی طبیعت و مینیاتور تفکیک و هنرستان هم به دو بخش صنعتی و هنرهای زیبا تقسیم میشود. در این زمان مرحوم «استاد عیسی بهادری» رئیس هنرستان میشود.
چرا پدرتان نقاشی طبیعت را انتخاب کردند؟
در ابتدا هنرستان هنرهای زیبا تنها یکرشته نقاشی داشت که پدرم و استاد رستم شیرازی و مرحوم ابوعطا، همگی در این رشته کار میکردند و بعد از آنکه رشته نقاشی تفکیک شد، پدرم چون عاشق طبیعت اصفهان، مناظر و باغ و دشت بودند رشته طبیعت را انتخاب کردند و مرحوم رستم شیرازی و ابوعطا به رشته مینیاتور رفتند.
استادان ایشان چه کسانی بودند؟
از ابتدای تأسیس هنرستان هنرهای زیبا «استاد عیسی بهادری» نقاشی را آموزش میداد، بعد از تفکیک رشته نقاشی، «استاد محمد معیری» طبیعتسازی و «استاد محمدعلی صفا» صورتسازی را تعلیم میداد و مرحوم «حاج مصورالملکی» استاد رشته مینیاتور بود که در سالهای اول آن را تعلیم میداد؛ ولی پدرم کلاسهای زیادی با استاد مصور نداشت و همان سالهای اول در طراحی و نقاشی از ایشان آموزش میدید؛ اما عکسی از ایشان در آلبوم پدرم دیدم که فهمیدم موردعلاقه پدرم بودهاند.
بعد از فارغالتحصیلی در هنرستان استخدام شدند؟
پدرم در تمام سالهای هنرستان شاگرد اول رشته طبیعت بود و سال آخر با معدل 66/19 موفق به دریافت نشان درجه سه از شورای عالی فرهنگ شد که تا آن زمان هیچ هنرآموزی چنین نشانی دریافت نکرده بود. پدرم بعد از هنرستان برای ادامه تحصیل در رشته نقاشی به دانشسرای عالی تهران رفت؛ اما با درخواست استاد بهادری برای همکاری و از طرفی، علاقه خودشان به اصفهان، برای تدریس به هنرستان بازگشت و مدت 32 سال در هنرستان هنرهای زیبا طراحی، سیاهقلم، آبرنگ، رنگ و روغن و صورتسازی را تدریس کرد.
شما تدریس پدرتان را دیده بودید؟
من زمانی با پدرم به هنرستان میرفتم؛ چراکه خودم از کودکی نقاشی میکردم و کارهای کوچکی انجام میدادم و مایل بودم کار پدرم با هنرجویان را ببینم. کلاسها پر از سهپایه، چهارپایه و چندین مجسمه بود و هریک از هنرجویان یا به طراحی از مجسمهها مشغول بودند یا پرترهای را میکشیدند، تعدادی هم کار ناتمام خویش را به پدرم نشان میدادند. پدرم نیز تمام مدت در میان هنرجوها رفتوآمد کرده و اشکالات را گوشزد میکرد، بهاینترتیب علاقه من به نقاشی بیشتر شد؛ اما سالهای بعد به علت حجم درسهای سنگین دبیرستان وقفهای چندساله در کار نقاشی من ایجاد شد.
شاگردان پدرتان در هنرستان چه کسانی بودند؟
طی سی سال کار پدرم در هنرستان هنرهای زیبا، تعداد بسیار زیادی هنرمند شدند و تعدادی همان رشته نقاشی را ادامه دادند و بعضی به رشته معماری رفتند که من همه آنها را نمیشناسم؛ اما عدهای را که هنرمندان شاخصی شدند و ما آنها را از همان دوران میشناسیم نام میبرم: ازجمله استاد محمدعلی حدت، آقای مهندس مهدی ابراهیمیان که طراحی داخلی هتلعباسی را به عهده داشتند، استاد مرتضی رزاقی، آقای عباس عقیلی، آقای مهندس شادزی و رضا کریمی و آقای شیردره که در آمریکا ساکن هستند و بسیاری دیگر که متأسفانه نامشان را نمیدانم و امیدوارم همه در کارهای خود موفق باشند.
رابطه پدرتان با عیسی بهادری چگونه بود؟
مرحوم استاد بهادری پس از ویلهلم مایر نزدیک به سی سال رئیس هنرستان هنرهای زیبای اصفهان و هنرمندی بزرگ و بینظیر در طراحی، نقشه فرش و فردی دلسوز برای هنر و هنرمندان بود. از خصوصیات اخلاقی ایشان در محل کار این بود که فردی جدی و با درایت بود، اما چون از سالهای اول با پدرم و مرحوم رستم شیرازی و مرحوم آقای ابوعطا در هنرستان کار میکردند رفتاری پدرانه داشت. ایشان چون در اصفهان تنها بود گاهی شبها پدرم را به منزلشان در چهارباغ دعوت میکرد.
پدرتان با آقای ابوعطا و آقای رستم شیرازی نیز ارتباط داشتند؟
بله، پدرم از دوران ابتدایی با مرحوم رستم شیرازی و نمیدانم از چه زمانی اما با مرحوم ابوعطا آشنا شده بود؛ اما دوستی آنها تا پایان عمر ادامه داشت. ما با خانوادههای ابوعطا رفتوآمد خانوادگی داشتیم. خدا رحمت کند همه آنها را.
استاد فرشچیان به پدرتان علاقه زیادی داشتند. چرا؟
دقیقا نمیدانم پدرم و استاد فرشچیان از چه زمانی یکدیگر را شناختند؛ اما میدانم که استاد فرشچیان مدتی در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بود و مدتی هم نزد استاد حاج مصورالملکی کارکرده است. در سالهای اخیر هر زمان که استاد فرشچیان از آمریکا به ایران میآمد حتما با پدرم در منزل دیدار میکرد، همچنین در افتتاح مجدد موزه هنرستان هنرهای زیبا در سال 1385 و هفتادمین سال تأسیس این هنرستان به ایران تشریف آورد و موزه بهاتفاق پدرم افتتاح شد. خداوند ایشان را سلامت نگه دارد که تنها بازمانده اساتید قدیم هستند و تکرارنشدنی.
پدرتان چند فرزند داشتند؟ آنها هم نقاشی میکنند؟
پنج فرزند؛ چهار دختر و یک پسر. من و خواهرم مینا به نقاشی گرایش داریم و خواهرم بهصورت حرفهای کار میکند و آموزشگاه دارد و شاگردانی هم تعلیم میدهد. البته سبک او امپرسیونیسم است و آبرنگ کار میکند؛ اما من سالها به دلیل درس و کار و زندگی نتوانستم نقاشی را دنبال کنم، اما زمانی که اعتصابات در شروع انقلاب اتفاق افتاد و مدرسهها تعطیل شد، من در این برهه زمانی مجددا توانستم از فرصت استفاده کرده و نقاشی را دوباره شروع کنم؛ اما کار من با پدر و خواهرم متفاوت است و باید موضوعی من را تحت تأثیر قرار دهد تا بتوانم کاری را شروع کنم و خلاصه اینکه بهصورت تفریحی نقاشی میکنم، اما پدرم عاشق نقاشی بودند.
از مادرتان بگویید.
مادرم فرشتهای روی زمین بود که دست تقدیر بسیار زود او را به آسمان برد. این نهتنها احساس من بلکه احساس تمام کسانی است که مادرم را میشناختند. مظهر محبت و صفا و صبوری و گذشت بود. شاید رکن اصلی موفقیت پدرم وجود مادرم بود. در تمام مدت مراقب غذا و لباس و چای و میوه پدرم سر ساعت معین بود؛ درحالیکه پنج فرزند و مادربزرگم را هم رسیدگی میکرد؛ اما برای خودش هرگز آرامش و آسایش نمیخواست. همیشه نگران ما بود که نکند اتفاقی برای ما در راه مدرسه یا کلاس و جایی دیگر بیفتد و این دلواپسیها و دلشورهها او را دچار فشارخون بالا و مشکلات قلبی کرد و این مسئله پزشکان مادرم را بهاشتباه انداخت و متوجه مشکل ریه نشدند و زمانی این بیماری مشخص شد که دیگر نمیتوانست کاری انجام دهد و مادر عزیزم پس از دردها و مسائل همراه با معالجات بیثمر در تهران و اصفهان بهمنماه 1370 پرواز کرد و ما را با داغ خود تنها گذاشت و پسازآن وظیفه مادرم به عهده ما قرار گرفت. اگرچه پدرم تا یکی دو سال بسیار افسرده بود؛ اما پس از آن چهره مادرم را به تصویر درآورد و آرامش ایشان کمکم به دست آمد.
صورتسازی یکی از ویژگیهای پدرتان بود. درست است؟
بله یکی از ویژگیهای پدرم صورتسازی بود که چه روی بوم و چه روی عاج یا هر زمینه دیگری فوقالعاده بود. گاهی برخی افراد حاضر میشدند و روزها و ساعتها در حالتی که تمایل داشتند، مینشستند و پدرم پرتره آنها را میساخت و اگر روی عاج ساخته میشد، با آبرنگ بهصورت نقطهچین کار میکرد، با قلمی بسیار ظریف و کوچک که باید از ذرهبین استفاده شود. شاید بیشتر از بیست یا سی پرداز در طول عمر پربار خویش ساختهاند. یکی از مهمترین کارهای پدرم تصاویری بود که از رؤسای جمهور دعوتشده به مراسم جشن دو هزار وپانصدساله در تخت جمشید کشیدند. پدرم تعریف کرده بود که در دوران تحصیلش در هنرستان یک روز «علی رخساز» از شاگردان درجه اول کمالالملک به اصفهان آمد و طرحی را از چهره استاد بهادری کشید و پدرم که بهصورتسازی علاقه داشت از روی آن طرح چند بار کشید و بعدازآن به طراحی صورت روی نقشه فرش علاقهمند شد.
پدرتان آدم مذهبی بودند؟
پدرم فردی مذهبی، روشنفکر بدون تظاهر و بیادعا بود و هرگز خود را برتر از دیگران نمیدانست. بهترین صفت اخلاقی ایشان آرامش و صبر بیحدشان بود، هرگز عصبانیت ایشان را ندیدم. دیگر نظم و انضباط در همه کارها چه در وقت کار بیرون و چه در کارهای شخصی خودشان بود، تمام وسایل، لوازم، عکسها، نوشتهها و کتابها در بستههای معین با نام و تاریخ و خصوصیات محل نوشته و چیده شده و ما پس از پنج سال هرگز به دنبال چیزی، عکسی یا سندی معطل نشدهایم. از همه مهمتر اینکه پدر حافظه بسیار قوی داشت و تا پایان عمر نام هیچیک از اشخاص را که در طول زندگی با او ارتباطی داشت فراموش نکرد و باید بگویم کمتر کسی در دهه نود زندگی اینچنین حافظه قوی داشته است. پدرم در طول زندگی پربار خویش از لحظهلحظه زندگیشان بسیار استفاده کرد؛ اگرچه عشق بیحدی به نقاشی و کار در آتلیه خویش داشت؛ اما از شعر و موسیقی و جلسات و دورههای دوستانه با فرزانگان و هنرمندان و دوستان خود غافل نشد.
تابلویی از پدرتان برای سازمانها خریداریشده است؟
قبل از انقلاب تابلوهای بسیاری شامل صورت یا سوژههای دیگر به سفارش وزیر وقت فرهنگ و هنر از ایشان خریداری شد. پرتره سران و رؤسای جمهور کشورهای مهمان به پدرم سفارش داده و خریداری شد. بعد از انقلاب هم این روند ادامه داشت. مثلا توسط جناب آقای دکتر ذاکر اصفهانی که زمانی استاندار اصفهان بودند دو تابلوی رنگ و روغن، یکی شبستان مسجدجامع عباسی و دیگری تابلویی به نام اصفهان که در آن از بام مسجد جامع عباسی تمام میدان نقشجهان هویدا بود برای تزئین تالار اشرف استانداری خریداری شد.
مهمترین خواستهشان از مسئولانی که به دیدنشان آمدند چه بود؟
پدرم در طول زندگی هرگز از کسی درخواستی برای خود نداشت و تنها دغدغه و نگرانی ایشان زندگی افراد تنگدست و یا هنرمندان جوان بود که اگر بتواند برایشان کاری انجام دهد. یادم هست سال دوم ریاست جمهوری آقای روحانی که ایشان به اصفهان آمد، قرار بود ملاقاتی با هنرمندان و فرهیختگان اصفهان داشته باشد. رئیس دفتر ایشان تماس گرفت و زمانی را برای دیدار با پدرم تعیین کرد که زمان مناسبی از جهت کسالت پدرم نبود و مجددا قرار بعدی گذاشتند. خلاصه آنکه در آن زمان خود آقای روحانی نتوانست تشریف بیاورد و دو نفر از معاونان و رئیس دفتر ایشان تشریف آوردند و از خواستههای پدرم سؤال کردند. دفتری به من دادند که پدرم خواستههایشان را در آن بنویسند و برای رئیسجمهور ببرند و پدرم گفتند تنها خواسته من وضعیت معیشت مردم و هنرمندان جوان و آب زایندهرود است، چون اصفهان با آب این رود زنده است. درحالیکه اصفهان شهر بیآبی است، چگونه میتوانید آب زایندهرود را بهجایی دیگر ببرید؟ مطالب نوشته شد و پدرم امضا کرد و آقایان رفتند که مطالب را به عرض رئیسجمهور برسانند و خودتان بقیه داستان را بهتر میدانید.
پدرتان درمجموع چند تابلو کار کردند؟
پدرم از سال 1322 تا 1390 بیش از هشتصد اثر به جاگذاشته که شامل پرتره، منظره، ابنیه و پرداز است. اکثر کارهای ابنیه و پرترهها خارج از ایران است که اشخاص حقیقی سفارش داده و بعد با خود بردهاند. مبتکر نقاشی ابنیه پدرم بوده و قبل از او هیچکس شاید جرئت چنین کار پرزحمتی را نداشته است. در آن زمان وسایل مدرن امروزی نبود و پدرم تمام لوازم را با خود به محل موردنظر میبرد و ماهها در یک ساعت و در مکان معینی روی یک تابلو کار میکرد؛ اما اکنون با دوربین و فتوشاپ و کپی کردن؛ کارها آسان شده است.
آخرین تابلوی ایشان چه بود؟
آخرین اثر ایشان تابلوی رنگوروغن از یکی سینی مسی با انواع میوههای فصل و یک گلدان پرگل روی میز آبرنگ است که در سال 1390 کار شد.
آثار پدرتان با چه موضوعاتی بودند و بیشتر با چه تکنیکی کار کردهاند؟
بیشترین کارهایشان ابنیه، پرتره و مناظر طبیعی بوده است. کمتر هنرمندی پیدا میشود که از همه تکنیکها استفاده کرده باشد؛ یعنی رنگ و روغن و آبرنگ و پاستل و سیاهقلم در تابلوهای بزرگ و کوچک، روی بوم، کاغذ و عاج در ابعاد پنج سانتیمتر که این کار از عهده هرکسی برنمیآید. حتی بابا یک تابلو دارند که مربوط به سال 1320 است که یک درویش را با استفاده از سه گچرنگی سفید و مشکی و زرد کشیده است.
چرا تابلوی سامسون و دلیله را کار کردند؟
تاریخ این تابلو مربوط به سال 1346 است و پدر آن زمان فیلم سامسون و دلیله دیده و مجذوب قدرت و شجاعت و عظمت شخصیت این فیلم شده بود و ایشان را بر آن داشت که یک صحنه از این فیلم را به تصویر بکشد، البته از خودشان شنیدم که این داستان در قرآن هم آمده است.
از آثار پدر نمایشگاه برگزار شد؟
البته که نمایشگاههای متعددی در ایران و خارج از کشور برگزار شد. اولین نمایشگاه خارجی ایشان بهاتفاق مرحوم استاد رستم شیرازی در بروکسل در سال 1958 میلادی بوده است. در سال 1996 میلادی نمایشگاهی در رم ایتالیا و نمایشگاه فرهنگی ایران و انگلیس در لندن برگزار شد که سال آن را دقیقا نمیدانم. نمایشگاه بزرگداشت ابوعلی سینا که بهاتفاق مرحوم استاد بهادری در تهران بود و نمایشگاهی در اصفهان سال 1339، نمایشگاه گروهی دیگر در موزه هنرهای معاصر اصفهان و آخرین نمایشگاه ایشان در ونیز ایتالیا در سال 2012 برگزار شد. در این سفر من همراه ایشان بودم و در کنار تابلوهای نقاشی، آثار مینا، خاتم و معرق بهعنوان بخشی از هنرهای اصفهان در این نمایشگاه ارائه شدند و استقبال خوبی از هنرهای ایران صورت گرفت. چند سال قبل قرار بود نمایشگاه بزرگی در موزه جدید و عظیم دوحه در قطر با آثار پدرم برگزار شود که به دلیل کسالت و کهولت سن پدرم ما درخواست همراه برای ایشان کردیم و به دلیل عدم موافقت سفارت قطر با ویزای همراه از فرستادن تابلو و برگزاری نمایشگاه منصرف شدیم.
ایجاد موزه در اصفهان را چقدر ضروری میدانید؟
اگرچه تمام شهر اصفهان موزه است، اما این آثار گرانقدر در منازل محبوس است و در معرض دید مردمان نیست؛ دیگر چه برسد به توریستها و یا مهمانان شهرهای دیگر. درست است که در یکی دو سال اخیر مهمان خارجی و داخلی در اصفهان کم و یا اصلا دیده نمیشود؛ اما اوضاع اینگونه نخواهد ماند و چنین شهری با اینهمه هنر و آثار اصیل نیازمند موزهای درخورِ این گنجینههاست. لازم به ذکر است در سالگرد رحلت پدرم از جناب استاندار و شهردار وقت تقاضای زیادی برای ایجاد یک موزه بزرگ و آبرومند برای شهر اصفهان از طرف بزرگان و فرهیختگان در مجلس شد و قول هم داده شد که در اسرع وقت اقدام لازم برای ایجاد موزه بزرگ اصفهان به عمل آید؛ اما همچنان این موزه ایجاد نشده است. در اصفهان باید دلسوزان و هنرشناسان و علاقهمندان به هنر در رأس امور باشند تا اصفهان به شهری تبدیل شود که شایسته آن است. میتوانم از دو شخصیت برجسته، هنردوست و هنرشناس جناب آقایان ذاکر اصفهانی و جناب دکتر جمالینژاد نام ببرم که در زمان مدیریت خود در اصفهان بهترین دلسوزان و علاقهمندان به شهر و دیار خود بودند. البته امیدوارم همیشه سلامت و موفق و پایدار باشند و هرکجا هستند جایگاهشان رفیع و عمرشان طولانی باشد. آمین.
زمانی که شما همراه با پدرتان به هنرستان میرفتید چه آثاری در موزه این هنرستان وجود داشت؟
یکی از مکانهای دیدنی، طبقه دوم هنرستان هنرهای زیبای اصفهان یعنی موزه هنرستان بود. تمام هنرهای موجود در هنرستان شامل مجسمه، فرش، تابلوهای نقاشی، مینیاتور، خاتم، معرق و زریبافی مورد بازدید قرار میگرفت و فرشی یکپارچه و یکرنگ در سراسر موزه گسترده شده بود که از آثار استاد بهادری بود. میز و صندلی ناهارخوری خاتم و معرق از استاد گلریز خاتمی و استاد رشته معرق که نامشان را به خاطر ندارم، چشم هر بینندهای را به خود جلب میکرد و اکنون در موزه هنرهای تزئینی تهران قرار دارد، همچنین دو قطعه فرش نفیس از آثار استاد بهادری که اکنون در موزه هنرهای ملی در میدان بهارستان است و من قبلا آنها را در موزه هنرستان هنرهای زیبای اصفهان دیده بودم.تمام مهمانان خارجی دولت، سلاطین و رؤسای جمهور که در اصفهان مهمان بودند، از این مکان بازدید میکردند.
الان کدام آثار پدرتان در موزه هنرستان قرار دارد؟
در حال حاضر تابلوی رنگ و روغن دختر بختیاری در حال پشمریسی و یک تابلو از دفتر کار استاد بهادری همراه با همه همکاران ایشان در موزه هنرستان است البته متأسفانه برخی اشخاص بیفرهنگ صورت استاد بهادری را بریده و تابلو را خراب کرده بودند و سالهای بعد در زمانی که انبار هنرستان را مرتب میکردند، تابلو را خارج کرده و برای ترمیم نزد پدرم آوردند، پارگیها ترمیم شد؛ اما صورت استاد بهادری متأسفانه مرمت نشد؛ چون عکسی از آن زمان و آن حالت وجود نداشت که با زمان تابلو مطابقت داشته باشد و جای سر و صورت ایشان سفید باقیمانده است.
فوتشان چطور اتفاق افتاد؟
پدرم سالها آرتروز شدید و پوکی استخوان داشتند، البته تحت نظر پزشکان بودند و دارو مصرف میکردند. پزشکان مرتب به ایشان تأکید میکردند که استراحت کنند و اینکه روی کمر و دستوپایشان فشار نیاورند، اما عشق بیحد به کار باعث میشد پدرم ساعتها روی تابلویی کار کنند. البته سال آخر ما بسیار مراقب بودیم ولی خودشان همیشه میگفتند لحظهای که کار نکنم زمان خاموشی من است. روز دهم خرداد 1394 در اثر زمین خوردن ساده دچار شکستگی لگن شدند، یکشب در بخش جراحی بیمارستان و یکشب در آیسی یو بودند و در روز دوازدهم خردادماه به دیدار محبوب شتافتند.
چقدر جای خالی پدرتان محسوس است؟
خلأ ایشان در زندگی هریک از ما بسیار محسوس است؛ اما خوشبختانه آنقدر عکس و فیلم و نوار صوتی از ایشان در اختیارداریم که هرگاه دلتنگ ایشان میشویم یکی از فیلمها یا نوارها را میبینیم و میشنویم و گویی در کنارمان هستند. اگرچه هنرمندان هرگز نمیمیرند و جاودانه هستند، اما جای نصایح، صبوری و نظمشان در کنار ما خالی است. ما گذشت و آرامش و نظم را از بابا یاد گرفتیم و برای هریک از ما پشتوانه بزرگی بودند. هریک از ما میتوانیم ساعتها در مورد پدرم صحبت کنیم. از مهماندوستی و رفتارشان با اشخاصی که به دیدن ایشان میآمدند و روزهای عید که همه دوستان و فامیل به دیدنشان میآمدند و چه برنامههایی داشتیم، یادش به خیر. اکنون افسوس آن روزها برایمان باقیمانده است.