مرثیه‌ای برای اصفهان!

کتابخانه ابن‌مسکویه نزدیک پل خواجو بود. اهمیت این کتابخانه بدین سبب بود که گنجینه قوی و پرباری از مطبوعات و روزنامه‌های ایران و اصفهان را در خود داشت. هسته اولیه این گنجینه، روزنامه‌هایی بوده است که روزی روزگاری در کتابخانه فرهنگ اصفهان، ابتدای خیابان آمادگاه، جمع‌آوری شده بود. این کتابخانه دارای مجموعه‌ای عظیم از روزنامه‌های منتشرشده در اصفهان از روزگار پیشین تا امروز بود. شاید یکی از مشخصه‌های اصفهان، داشتن روزنامه‌نگاران قوی و روزنامه‌های درخور و قابل ستایش باشد. این میراث از روزنامه «فرهنگ اصفهان» در عصر قاجار شروع شد و در دوره پهلوی به دست امیرقلی امینی افتاد که روزنامه‌های «اخگر» و «اصفهان» را در این شهر تأسیس کرد.

تاریخ انتشار: 09:15 - یکشنبه 1400/10/26
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه

 بخش عمده‌ای از این میراث فرهنگی گذشتگان در کتابخانه صائب گرد آمده بود. این کتابخانه در کنار روزنامه‌ها، مجلاتی هم داشت که آن‌ها هم دست کمی از روزنامه‌ها نداشتند. کتابخانه زیر نظر اداره ارشاد اسلامی اصفهان بود و خانم فروغ‌الزمان نوری که متصدی بخش روزنامه‌ها بود، با زحمت زیاد، فهرستی از روزنامه‌ها و مجلات مذکور تهیه و چاپ کرد که بسیار هم به‌کار می‌آمد. زمان گذشت. به‌عنوان یک پژوهشگر مطبوعات و دوستدار کتاب، در دهه نود اخبار ساخت یک کتابخانه خوب و بزرگ در کنار قبر صائب را می‌شنیدیم و برای تکمیل و راه‌اندازی آن لحظه‌شماری می‌کردیم. خصوصا آنکه شنیدیم روزنامه‌های کتابخانه ابن‌مسکویه، قرار است به آنجا منتقل شود. جایی بهتر و وسیع‌تر که امکانات خدمات‌دهی بالاتری دارد. مرسوم است که وقتی کتابخانه‌ای را به جای دیگری منتقل می‌کنند، توسعه و خدمت‌رسانی آن به سطح بسیار بالاتری می‌رود. امکانات و فضای آن را چند برابر در نظر می‌گیرند که این جابه‌جایی توجیه داشته باشد. بالاخره این اتفاق افتاد و در سال 1386 کتابخانه صائب افتتاح شد. مدتی بعد گنجینه روزنامه‌ها و مطبوعات ابن مسکویه به کتابخانه صائب منتقل شد. خانم نوری هم بازنشسته شد. به‌عنوان یک محقق مطبوعات اصفهان، برای تحقیقات فراوان، ازجمله تحقیق روی روزنامه‌های اخگر و اصفهان بارها به آن کتابخانه رفته و از منابع آن سود جسته بودم. تا اینکه روزی (شاید سال 1395) که مانند همیشه به آنجا مراجعه کردم، متوجه شدم که جمعی از کارمندان سازمان اسناد و کتابخانه ملی شعبه اصفهان، کارتن به دست، منابع و مطبوعات را با عجله در کارتن می‌گذارند و تند تند آن‌ها را جمع‌آوری کرده در گوشه‌ای انبار می‌کنند. از خانم ریاحی پرسیدم ماجرا چیست و روزنامه‌ها را به کجا می‌برند؟ او که علاقه‌مندی و حساسیت عجیبی به مجموعه داشت، با اطمینان‌خاطر گفت که اداره ارشاد این‌ها را به «سازمان اسناد و کتابخانه ملی» اصفهان داده است و آن‌ها هم جای خوبی را گرفته‌اند و به آنجا می‌برند تا سرویس‌دهی بهتری کنند. اطمینان خاطر او از اضطرابم کم کرد. چند ماهی گذشت، بخش مطبوعات کتابخانه صائب به‌کل تخلیه شد و من و دیگر مراجعان هر روز منتظر بودیم که کتابخانه سازمان اسناد چه موقع راه‌اندازی می‌شود. مدتی بعد خبر آمد که روزنامه‌ها را برای آفت‌زدایی و مرمت به تهران فرستاده‌اند. نگران نباشید که به‌زودی برمی‌گردد. یک سال بعد اینطور اعلام شد که سازمان اسناد به دنبال مکان برای جادادن مجموعه و تشکیل کتابخانه است. با خود گفتیم «اول چاه را می‌کنند بعد منار را می‌دزدند.» مگر مسئولان سازمان اسناد قبلا فکر نکرده بودند که 16 کامیون روزنامه را باید در کجا بگذارند؟ برای پیگیری موضوع روزی شخصا به سازمان اسناد و کتابخانه ملی اصفهان، نزدیک میدان نقش‌جهان رفتم تا رئیس سازمان مربوطه را ببینیم و بپرسم که چطور پهنای کار و حجم کتابخانه را ندیده، اما انتقال آن را پذیرفته است و حالا هم همه را دربسته به تهران فرستاده و یکی دو سال است شهر اصفهان را منتظر گذاشته است؟ و بالاخره اینکه بدانم این مجموعه چه زمانی به اصفهان بازمی‌گردد. متأسفانه آن روز ما را به حضور ایشان راه ندادند! لابد سرشان برای بازگرداندن مجموعه شلوغ بوده است و مدتی بعد هم ایشان دیگر به‌طور کل ریاست سازمان اسناد اصفهان نبود! دکتر مسعود کثیری به جای ایشان نشست. او از همان آغاز کار با مشکلی به نام گنجینه مطبوعات کتابخانه صائب مواجه شد. گنجینه‌ای که به تهران رفته بود و کم‌کم داشت در آنجا جا خوش می‌کرد. اولین اعلام رئیس تازه این بود که دنبال جا می‌گردیم تا مجموعه را بازگردانیم. بنابراین از مؤسسه‌ها و سازمان‌های اصفهان تقاضای کمک شد و شهرداری هم اعلام آمادگی کرد. تفاهم‌نامه‌ای امضا شد و دکتر کثیری اعلام کرد که این مجموعه در حال بازگشت به شهر اصفهان است. آقای کشانی ریاست کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان نیز با اشتیاق فراوان راهی تهران شد تا اموال امانتی را بازگرداند. اما هر بار که به کتابخانه ملی می‌رفت، ناامیدتر بازمی‌گشت. حضرات تهرانی مجموعه را از آن خود پنداشته و مهر کتابخانه ملی را بر تک‌تک آن زده بودند! مگر می‌شود 16 کامیون روزنامه و مطبوعات که مایه اصلی تحقیق و پژوهش در یک شهر است، به این راحتی مهر کتابخانه ملی بخورد و در آنجا ثبت شود که دیگر به ما «واسپاری» شده است! باید پرسید چه کسی به شما واسپاری کرده است؟ با کدام اجازه گنجینه تاریخ یک شهر را به شما داده‌اند؟ چرا  رئیس وقت سازمان اسناد مجموعه‌ای را ندیده و ارزیابی نکرده، بار زده و به تهران ارسال کرده است؟
اما بالاخره و بعد از چک و چانه‌های زیاد، قرار شد بخشی از مجموعه به اصفهان بازگردانده شود و از آن مجموعه بزرگ، با هزینه شهرداری اصفهان شش «نیسان» به اصفهان بازگشت. کارتن‌ها را که یکی‌یکی گشودند متوجه شدند برخی مجلات تکراری در کنار روزنامه‌های کیهان و اطلاعات (که همه جا پیدا می‌شود) روی هم گذاشته به جای مدارک و مطبوعات امانتی اصفهان، ارسال شده است و آن طور که با آقای کشانی صحبت کردم، بعد از ارزیابی و بررسی، مجموعه مذکور که همه جا هم قابل دسترسی است، از شهرداری اصفهان، به محل سازمان اسناد اصفهان در ملک‌شهر ارسال شده است!
عمق فاجعه فرهنگی را ببینید! کتابخانه‌ای پر و پیمان در نزدیک قبر صائب مشغول به کار است. مسئول محترم ارشاد آن را به سازمان اسناد می‌بخشد. سازمان اسناد هم سخاوتمندانه به تهران! و حالا از کتابخانه عظیم ابن مسکویه و صائب، با آن بار فرهنگی درخشان، تنها چند کارتن است که در یکی از اتاق‌های سازمان اسناد اصفهان روی هم تلنبار شده‌اند و هیچ‌کس هم پاسخ‌گو نیست!
 عجیب است که در دنیای امروز این اتفاقات می‌افتد. چنان‌که گفتیم، فهرست دقیق این مجموعه را خانم نوری تهیه و چاپ کرده بود. خانم ریاحی نیز فهرست دست‌نویس دیگری در دست داشت. (این دو فهرست می‌تواند اساس کار برای تحویل و تحول قرار گیرد.)همه را بار زدند و بردند و به جای آن این‌ها را دادند؟ مگر صورت‌جلسه و فهرستی در میان نبوده است؟! چطور اموال فرهنگی یک شهر به این آسانی بر باد می‌رود؟ یک کتابخانه مهم و تجدیدناپذیر بسته شده و ته‌مانده آن جایی بی‌استفاده می‌ماند! آن هم با وجودی که کتاب را می‌شود دوباره خرید اما روزنامه یک بار چاپ می‌شود و تمام!
و به همین سادگی نصیب اصفهان، به جای آن سرمایه ارزشمند تنها چند وانت مجلات تکراری می‌شود!
باید پرسید چطور شهری که این همه تاریخ خود را دوست دارد و به آن توجه می‌کند، منابع و گنجینه مهم تاریخ معاصرش را به آسانی از کف می‌دهد؛ به طوری که حالا پژوهشگر اصفهانی برای دریافت و مطالعه یک صفحه روزنامه‌ای که متعلق به او و شهرش بوده است، باید به تهران برود و چند روز یا چند هفته را در آنجا بگذراند؟! نکته جالب اینجاست که حتی روزنامه‌های بازچاپ‌شده توسط کتابخانه ملی مانند روزنامه حبل‌المتین کلکته که 27 جلد بود و همچنین بانک دیجیتالی مجموعه نیز به‌رغم وعده و وعیدها به اصفهان بازنگشت!
واقعا جا دارد تمامی مسئولانی که در این مصیبت فرهنگی دست داشته‌اند در جلسه‌ای جمع شده و راه چاره‌ای بیندیشندو ببینند چه می‌شود کرد. مگر نه اینکه کتابخانه ملی باید حامی و پشتیبان کتابخانه‌های سراسر کشور باشد، نه آنکه اموال آن‌ها را به نام خود ثبت کند و اگر نتیجه‌ای حاصل نشد موضوع را با رئیس جمهور محترم در میان بگذارند که فکر اساسی بکند.
مســــــلم اســــــت که باید مطابـــــــق صورت‌جلسه و فهرست‌های موجود، اموال فرهنگی این شهر پس از چند سال باز گردانیده شوند.
چطور می‌شود چنین فقدانی را برای اصفهان متصور شد؟ برای شهری که بیشترین کتاب‌های تاریخ محلی را دارد و از قرن سوم هجری فرزندانش قلم برگرفته و تاریخ خویش را نگاشته‌اند. شهری که چندین عنوان کتاب «تاریخ مطبوعات» دارد و چندین تاریخ جدید و معاصر برای آن به رشته تحریر درآمده است. چندین سازمان و نهاد آن تاریخ خویش را به نگارش درآورده و ثبت و ضبط کرده‌اند. گوشه‌ها و زوایای مختلف این شهر به روشنای تاریخ آمده است و این پرسش همچنان باقی است که چطور در یک فرایند مبهم و ناروشن، مدیری داده و مدیری به تهران فرستاده و چیزی که برگشته آن مال رفته نیست و همه چیز خاتمه یافت؟!

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط