عدم‌قطعیت خصوصیت علم جدید

فرض کنید یک روز صبح زود به دانشگاه می‌روید.

تاریخ انتشار: 04:14 - پنجشنبه 1401/03/26
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
با عبور از سالن دانشکده و رسیدن به کلاس، کلید را می‌زنید تا لامپ‌های کلاس را روشن کنید؛ ولی هیچ‌کدام از چهار لامپی که در کلاس وجود دارد، روشن نمی‌شود. در ذهن خود به‌دنبال علت چرایی واقعه می‌گردید. چند احتمال درباره علت این قضیه وجود دارد: اول اینکه، برق رفته باشد؛ دوم اینکه، لامپ‌ها سوخته باشند و احتمال دیگر این است که کلیدپریز خراب باشد. قطعا احتمال‌های دیگری نیز همچون خرابی سیم‌کشی و اختلال‌های الکترومغناطیسی و… وجود دارد؛ اما این سه احتمال به ذهن شما خطور می‌کند.در این میان، شما هر سه علت فرضی را نیز به یک اندازه محتمل نمی‌دانید و به نظرتان قطعی برق، محتمل‌ترین علت خواهد بود؛ چراکه بر اساس تجربه، خرابی کلیدپریز یا سوختن چهار لامپ با هم، نسبت به قطعی برق نامحتمل‌تر خواهد بود؛ بنابراین در ذهنتان الگوی توجیهی برای روشن‌نشدن لامپ‌ها را قطعی برق فرض خواهید کرد؛ اما وقتی از کلاس بیرون می‌آیید و کلید سالن را می‌فشارید و می‌بینید که لامپ‌ها روشن شدند، احتمال قطعی برق را کنار خواهید گذاشت و تنها دو فرض خرابی کلیدپریز یا سوختن لامپ‌ها باقی خواهد ماند. در میان این دو فرض نیز محتمل‌ترین آن‌ها، خرابی کلیدپریز است؛ زیرا به نظرتان غیرعقلانی است که چهار لامپ در چهار قسمت مختلف کلاس با هم سوخته باشند. پس استنتاج می‌کنید که کلیدپریز کلاس شما خراب است و مسئول خدمات دانشگاه را خبر می‌کنید تا آن را تعمیر کند.فرایندی را که برای کشف علت روشن‌نشدن لامپ‌ها طی کردید، «استنتاج از طریق بهترین تبیین» می‌نامند که در قرن بیستم به این اسم نامیده شد (البته واضح است که انسان همیشه از این روش به‌صورت ناخودآگاه برای کشف علت وقایع استفاده می‌کرده و ابداع آن در سده بیستم نبوده است) و ملاک‌هایی برای کارآمدی بیشتر برای آن در نظر گرفته شد، ملاک‌هایی چون سادگی بیشتر، عقلانی‌تربودن و توجیه‌پذیر‌تری. برای مثال، در سه تبیینی که از روشن‌نشدن لامپ‌ها وجود داشت، در ابتدا قطعی برق به‌دلیل ساده‌تربودن، بهترین تبیین محسوب می‌شد؛ اما با مشاهده روشن‌شدن لامپ‌ها در سالن، قطعی برق به‌دلیل توجیه‌پذیرنبودن، کنار گذاشته شد و در مرحله دوم نیز، سوختن هم‌زمان چهار لامپ با هم عقلانی نبود؛ پس بهترین تبیین، خرابی کلیدپریز استنتاج شد.این روش در میان دانشمندان علوم تجربی و کارآگاهان و پزشکان بسیار پراستفاده است. درواقع به‌ نظر می‌رسد روش علم جدید در بسیاری از زمینه‌ها همین روش باشد؛ مثلا کسی تاکنون خود اتم را ندیده است؛ تا چه رسد به دیدن ذرات زیراتمی مانند نوترون، پروتون و الکترون و کسی نیز با استدلال عقلی تخلف‌ناپذیر که از صغری و کبرای عقلی قطعی تشکیل شده است، وجود این ذرات را اثبات نکرده است؛ بلکه دانشمندان با انجام دسته‌ای از آزمایش‌ها به کمک امکاناتی که در دست داشته‌اند، مجموعه‌ای از تبیین‌ها را در نظر گرفته و از میان آن‌ها، ساده‌ترین، عقلانی‌ترین و توجیه‌پذیر‌ترین الگو، یعنی همین مدل پروتون‌محور و الکترون‌درگردش را استنتاج کرده‌اند. این بدین معناست که این مدل، وحی منزل نیست و با آزمایش‌های آتی، امکان خدشه در آن وجود دارد.
هیچ‌کدام از الگوهایی که علم جدید با استفاده از استنتاج بهترین تبیین ارائه می‌دهد، وحی منزل نیست و امکان خدشه در همه آن‌ها وجود دارد؛ کمااینکه در بسیاری از الگوهایی که ارائه می‌شود، نظریات رقیب نیز وجود دارد؛ مثلا در برابر مدل بیگ‌بنگ که الگوی توجیهی پیدایش عالم است، نظریه ریسمان وجود دارد یا در برابر فرضیه تکامل داروین، نظریه خلقت دفعی که الهیون به آن معتقدند، به‌عنوان الگوی رقیب وجود دارد. یا برای مثال، تا قرن‌ها فرضیه مرکزیت زمین را نوابغ بسیاری در محافل علمی جهان پذیرفته بودند. 
بطلمیوس که یکی از کیهان‌شناسان بزرگ یونان باستان است، هیأت (کیهان‌شناسی) خود را بر اساس مرکزیت زمین بنا گذاشت و تا قرن‌ها، همه از این مدل برای توجیه پدیده‌هایی چون گردش خورشید و ماه و ستارگان استفاده می‌کردند و تمام تقویم‌ها بر اساس هیئت بطلمیوسی بنا نهاده می‌شد؛ البته در همین دوران هم، این فرضیه که بر اساس استنتاج از بهترین تبیین شکل‌ گرفته است، رقیب دارد. فرضیه خورشیدمرکزی رقیب آن است و بسیاری از دانشمندان، ازجمله دانشمندان مسلمان، از این نظریه رقیب سخن گفتند و برای اثبات آن تلاش کردند؛ تا اینکه در قرن هفدهم به‌دلیل اشکال‌های فراوانی که به آن وارد شد و ناتوانی در توجیه بسیاری از پدیده‌های کیهانی توسط این فرضیه، عقیده زمین‌مرکزی به‌کلی کنار گذاشته شد و فرض خورشیدمرکزی به‌میان آمد. این فرض هم در چند قرن اخیر و با پیشرفت ابزارآلات نجومی، تکمیل شده است؛ به این معنا که خورشید، مرکز منظومه شمسی است؛ نه مرکز کل عالم!باید این نکته را همیشه مدنظر داشت که خصوصیت علم جدید، عدم قطعیت است و فرضیه‌ای که امروز اثبات می‌شود، ممکن است فردا ابطال شود و نباید به‌عنوان فصل‌الخطاب به دستاوردهای علم جدید نگاه کرد؛ هرچند این دستاوردها با بهترین تلاش انسان‌ها و با توجه به امکانات محدود شناختی انسان به‌دست‌آمده و فعلا بهترین نتیجه‌ای است که در دست داریم.