تقابل تکامل و الهیات

در مطالب پیشین درباره برهان نظم و تقریر ویلیام پیلی از برهان نظم و نیز اشکالات مختلفی که دیوید هیوم، فیلسوف انگلیسی، بر این برهان وارد کرد و همچنین پاسخ این اشکالات صحبت کردیم.
 
تاریخ انتشار: 02:16 - پنجشنبه 1401/04/30
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
ایراد آخری که او بر این برهان وارد کرد، مبتنی بر فرضیه اپیکور است که معتقد بود جهان از تعداد محدودی ذرات تشکیل شده که در حال حرکت بوده‌اند و سپس اتفاقی در یک حالت ثابت متوقف شده‌اند. چنین ثباتی به نظر از طراحی ویژه‌ای نشئت می‌گیرد؛ ولی در باطن این‌گونه نیست. به‌بیان دیگر، جهان به‌ظاهر طراحی‌شده به نظر می‌رسد؛ اما ممکن است نتیجه یک اتفاق کاملا شانسی باشد.
این اشکال ما را به نظریه تکامل داروین و ایرادی که به واسطه این نظریه بر برهان نظم وارد می‌شود، رهنمون می‌سازد. این ایراد را شاید بتوان مهم‌ترین و سخت‌ترین اشکال واردشده بر برهان نظم دانست.اگر دوباره بخواهم به‌صورت خلاصه محتوای برهان نظم را ارائه کنم، چنین می‌شود گفت که در پس تمام پدیده‌های هستی و نظم حاکم بر آن، شعوری متعالی وجود دارد که دارای هدف و غایت برای این جهان است و برای هر موجودی، کارکردی خاص متناسب با آفرینشش در نظر گرفته است؛ اما نظریه تکامل یا ترنسفورمیسم، نظم موجود در جهان را نتیجه تکامل و پیشرفت تدریجی عالم و موجودات آن می‌داند، نه برخاسته از هدفمندی و شعوری خارج از این عالم.نظریه تکامل داروین که ابتدا نظریه‌ای زیست‌شناسی بود، محدود به شاخه زیست‌شناسی باقی نماند و تأثیرات عظیمی بر علوم دیگر و ساحات مختلف زندگی انسان و بر عرصه‌ھای دین، اخلاق، معنای زندگی و خصوصا جایگاه انسان در جھان ھستی گذاشت؛ برای مثال، درباره سلطه نظریه تکامل در علوم رفتاری گفته‌اند: «احتمالا در علوم رفتاری ھیچ اصلی وجود ندارد که از نظر توان بالقوه تبیین، به نیرومندی اصل تکامل باشد.» در حقیقت ھم ھمین طور است و گویی ھیچ نظریه‌ای مانند تکامل وجود ندارد که بتوان در ساحات مختلف علوم و اجتماع و فرھنگ و… از آن نتیجه عملی گرفت. الهیات یکی از ساحت‌هایی بود که نظریه تکامل بر آن اثر گذاشت.اجازه بدهید با یک مثال نقل‌شده از یکی از استادان فلسفه، تفاوت نگاه الهیاتی و نگاه تکاملی به عالم را توضیح دهم.فرض کنید شخصی گل پرورش می‌دهد و گلخانه‌ای از انواع مختلف گل فراهم آورده است. دو فرض را در اینجا در نظر می‌گیریم. فرض اول اینكه باغبان از اول كار خویش علاقه خاصی به یكی از انواع گل داشته باشد؛ لذا سعی می‌كند فضا را به‌نحوی ترتیب دهد كه بهترین شرایط را برای گل نوع الف فراهم كرده باشد. بر همین اساس، دمای گلخانه را جوری تنظیم می‌كند كه به نفع او باشد؛ ولو گل‌های زیادی  از بین بروند. به همین ترتیب، نور و خاک و كود و… را. نهایتا روزی فرامی‌رسد كه شرایط فقط باب میل آن گل خاص است. فرض دوم اینكه باغبان توجه به گل خاصی نداشته باشد و شخص ناشی و بی‌برنامه‌ای باشد. گاهی دمای گلخانه را بالا می‌برد و به این نحو بعضی گل‌ها را از بین می‌برد. گاهی هم دما را پایین می‌آورد؛ به‌طوری كه بعضی دیگر از گل‌ها نابود می‌شوند. یک مرتبه رطوبت را بالا می‌برد و یک مرتبه كاهشش می‌دهد. به همین ترتیب به‌تدریج همه گل‌ها از بین می‌روند، الا یک نوع گل كه چون مقاوم و سرسخت است، پابرجا مانده است. پس در فرض اول، یک نوع گل ماند به‌دلیل محبوبیت پیش باغبان. در فرض دوم یک نوع گل ماند، به‌دلیل مقاومت خودش. پس دو نوع ماندن برای یک نوع گل تصویر كردیم. حال، گل انسان یا سایر موجوداتی که الان در جهان وجود دارند، در گلخانه جهان در نظر بگیرید. می‌بینیم كه اوضاع عالم مناسب با بقای این موجودات است. اگر خورشید فقط صد كیلومتر نزدیک یا دور بشود، حیات انسان بر روی زمین ممكن  نیست. اگر ماه به زمین نزدیک‌تر شود، مد آب دریاها سطح زمین را پر می‌كند و اگر ماه از زمین دور شود، جزر آب‌ها موجب هلاكت موجودات می‌شود. در اینجا خداپرستان می‌گویند مساعدبودن شرایط برای ما نشانه محبوبیت انسان است و اگرچه دایناسورها و ماموت‌ها و بعضی از انواع حیوانات و گیاهان از بین رفته‌اند، ما مانده‌ایم. پس بقای ما نظیر فرض اول است. اما داروین می‌گوید اتفاقا بقای نوع انسانی روی زمین به‌خاطر مقاومت اوست؛ زیرا شرایط روی زمین گاهی آن‌قدر مشكل می‌شد كه خیلی از موجودات منقرض می‌شدند؛ از جمله گیاهان و جانورانی كه تاریخ مكتوب شش‌هزارساله بشر به یاد دارد. اگر شرایط سخت‌تر بشود، ما هم از بین می‌رویم.پس به نظر داروین ممكن است باغبان عالم نعوذ‌بالله شخصی ناشی و ندانم‌كار باشد. در عین حال باز نسل انسان باقی مانده باشد به‌دلیل مقاومت در برابر ناملایمات؛ اما هیچ دلیلی نمی‌گوید كه انسان همیشه باقی خواهد ماند.نتیجه سخن داروین این است که هدفمندی و غایتی برای انسان و عالم متصور نیست و اگر از حالت موجود دنیا نظمی برداشت می‌شود، ناشی از شعوری ماورائی نیست؛ بلکه صرفا نتیجه تکامل و پیشرفت تدریجی عالم، انسان و سایر موجودات است.