شاید اگر مؤسسه رویان به همت و تلاش مرحوم دکتر سعید کاظمی آشتیانی تأسیس نمیشد و حضور و فعالیت مخلصانه و شبانهروزی دانشمندان این مجموعه نبود، امروز ایران درزمینه سلولهای بنیادی یا هنوز ورود نکرده بود یا صرفا در ابتدای راه قرار داشت.هرچه عموم مردم از چنین پیشرفتها و دستاوردهایی مطلع نشوند، دیدگاه عقبماندگی بیشتر در جامعه رسوخ میکند و جو ناامیدی بیشازپیش میشود. از آن سو با اطلاعیافتن عموم مردم از این مسائل، بهخصوص با آگاهشدن از روند شکلگیری و فرایند چنین مؤسسهها و پژوهشگاههایی، هم امید بیشتر به جامعه تزریق میشود و هم الگوهای موفق عملی، در دسترس بسیاری از افراد جستوجوگر و کنجکاو و پر از ایده قرار میگیرد؛ بهخصوص که چنین پیشرفتهایی کاملا بومی هستند و در همین شرایط سختی که همه ما در آن زندگی میکنیم، به دست آمدهاند.
اولین قدم در «داستان رویانا»
اولینقدم در عمومیکردن روند شکلگیری و پیشرفت این دانش در ایران، با چاپ کتاب «داستان رویانا» برداشته شد. این کتاب که بر اساس تاریخ شفاهی زندگی دکتر مرحوم سعید کاظمی آشتیانی نوشته شده، مختصر و مفید سیر آغاز تا به اکنون این مجموعه را بیان و اطلاعات اولیه و خوبی را به مخاطب عرضه کرده است. در حین مطالعه کتاب با شخصیتی آشنا شدم که بعد از دکتر کاظمی، نامش بیشتر از بقیه در کتاب تکرار شده و مطالب زیادی دربارهاش آمده بود؛ شخصیتی به نام دکتر حسین بهاروند. خیلی دوست داشتم بیشتر ایشان را بشناسم؛ ولی با همان مشکل نبود مطالب عمومی و همهفهم درموردشان مواجه شدم.
سلولهای بهاری
تا اینکه خبر چاپ کتاب «سلولهای بهاری» به گوشم رسید؛ زندگینامه دکتر حسین بهاروند که طی چندین ساعت مصاحبه با ایشان تنظیم و به چاپ رسیده است. کتاب بهخوبی توانسته است تعادلی بین زندگی شخصی و کاری دکتر بهاروند ایجاد کند. بیشتر مطالب درباره مباحث سلولهای بنیادی و مؤسسه رویان و تلاشها و دستاوردهای دکتر و همکارانشان است؛ اما خاطرات و ماجراهای بسیار خوب و مؤثری درباره خانواده و سختیهای دوران مختلف زندگی دکتر نیز بیان شده که به چندبعدی دیدن ایشان و کارهایشان کمک کرده است تا با مطالعه کتاب با یک الگوی نسبتا کامل مواجه شویم. در کتاب، صرفا خواننده آمار و ارقام و روند کلی حرکتی و بیوگرافی صرف نیستیم؛ بلکه با دکتر بهاروند در دوران کودکی، آرزوها و تلاشها، زمان مدرسه و دانشگاه، حضور در رویان، ازدواج ایشان و سفرها و دوریها و نزدیکیها و سختیها و آسانیها، شکستها و پیروزیها همراه میشویم. دکتر بهاروند در زندگی خود با مشکلات متععدی مانند بیماری همسرشان دستوپنجه نرم کرده که شاید یکی از آنها برای بههمریختن تمام افکار و اهداف یک نفر کافی باشد؛ اما ایشان با اراده قوی و تلاش و پشتکار و توکل و توسل فوقالعاده خاصی به کار خود ادامه داده و به افتخارهای گوناگونی دست پیدا کرده است.
خودباوری در باروری
بحث اصلی کتاب، خودباوری و توانستن است. این مطلب در جای جای کتاب مستقیم و غیرمستقیم مشهود بوده و اصلا ناملموس و کلیشهای و باورناپذیر بیان نشده است. «سلولهای بهاری» تجربه زیسته دکتر است. ماحصل کارهایی را که او و همکارانش در این عرصه انجام دادهاند، بهصورت عینی میشود بررسی و اثبات کرد؛ درضمن میتواند به پرورش مفهوم خودباوری و عزت ملی و توانستن در هر شرایطی کمک کند.در جایی از کتاب، دکتر بهاروند درباره مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی، مؤسس مجموعه رویان میگوید: «با این منش و دیدگاه عمیقی که داشتند، نشان دادند بزرگترین فتح وی و همکارانش درمان ناباروری بوده، بلکه درمان “ناباوری” بوده. ایشان در واقع باورِ بارورشدن باورها را به ما هدیه دادند. ارزشمندترین تلاش ایشان و همکارانش دستیابی به دانش سلولهای بنیادی نبود؛ بلکه نمایاندن خواستن و توانستن و ممکن کردن ناممکنها بود.»دستیابی به دانش سلولهای بنیادی و پیشرفت در آن یکی از بهترین نمونهها و الگوها برای خودباوری است و خواندن خاطرات و زندگینامه دکتر بهاروند در کتاب «سلولهای بهاری» در کنار مطلع شدن از روند شکلگیری و توسعه دانش سلولهای بنیادی، بیش از پیش به فهم خودباوری و نتیجه بخش بودن تلاش و کوشش حتی در شرایط سخت کمک میکند.