کسی در میان ما

یک عصر دوشنبه بود. خانه آقا بودیم. خیلی چیزی یادم نیست، اما سفید بود. یک سالن بود و حیاطی با سنگ‌های سفید.
 
تاریخ انتشار: 02:28 - چهارشنبه 1401/06/16
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
آقا روی صندلی نشسته بودند و صحبت می‌کردند. یادم نمی‌آید درباره چه بود؛ اما تصویر بعدش را خوب به یاد دارم.هرکس سؤال داشت از آقا، می‌رفت نزدیک و با ایشان حرف می‌زد. زن‌ها حلقه زده بودند دور آقا. ایشان آرام‌آرام جواب می‌دادند.عصر دوشنبه‌ها آقای ناصری در خانه‌شان برای خانم‌ها جلسه برگزار می‌کردند.کسی بچه‌اش را می‌آورد آقا دست بکشند روی سرش. کسی درد‌دلی داشت آرام می‌گفت؛ کسی شبهه‌ای که خُوره شده بود به جان اعتقاداتش.
همه می‌گفتند چیزی شبیه بعد از کلاس ریاضی که دانش‌آموزان، دفتر به دست حلقه می‌زدند دور معلم. معلم یکی دوتا سؤال را جواب می‌داد؛ بعد دست‌های گچی‌اش را نشان می‌داد و می‌گفت: «فکر نمی‌کنید من هم باید استراحت کنم؟»فکر نمی‌کردیم. آدم‌های محتاج و مضطر فکرشان قطع می‌شود؛ ولی دعایشان عجیب گیرا می‌شود. فکر نمی‌کردیم آقا خسته ‌شوند، گاهی از زیادی سؤال‌ها اما بیشتر از نوع سؤال‌ها. کسی فکر می‌کرد بخت دخترش بسته شده، شوهرش جادو شده، بچه‌اش نفرین…
اگر کسی از معلم ریاضی جواب دودو تا می‌خواست او چه می‌کرد با دست‌های گچی و خستگی مانده از کلاس؟لبخندشان یادم هست. آقا با لبخند نسخه محبت می‌پیچیدند و جواب می‌دادند.شاید خود آن‌ها که سؤال داشتند حالا هم سؤال را فراموش کرده‌اند هم جواب را؛ اما لبخند به یادشان مانده است.زیاد پیش آمده که آدم صدای کسی را شنیده باشد و بعد یک‌طوری ببیندش؛ مثلا توی تلویزیون، بعد بگوید آهان! این صدای آشنا مال اوست. یعنی صدایش آشناتر از چهره‌اش باشد.یا مثلا دم اذان آدم منتظر شنیدن حرف‌های واعظی بشود، یا دیدنش توی قاب تلویزیون.بعضی‌ها آمدنشان وقت و زمان دارد، حضورشان منوط است به مناسبت‌ها؛ مثلا ماه رمضان یا محرم پررنگ‌تر است.آدم یادش می‌افتد وقتی صدای ربنای دم افطار بیاید یا هلال ماه محرم را ببیند.اما آیت‌الله ناصری حضورشان جاری بود توی روزها و لحظه‌ها و روزمرگی‌ها. آشنای همه بودند.اسمشان را زیاد می‌آوردیم در خوشی‌ها و ناخوشی‌هایمان.عروس و دامادها خانه‌ایشان را خوب به یاد دارند، فرزندان نورسیده آغوششان را، آدم‌های وامانده دعایشان را.یک روز و یک ماه نبودند. همیشه بودند. صدایشان، لحن پدرانهشان آب می‌شد روی آتش دلمان وقتی نصیحت یا دعایی می‌شنیدیم ازشان.آدم فراموش نمی‌کند، حتی اگر بخواهد نمی‌تواند فراموش کند کسی را که کنارش نفس کشیده، درد‌دلش را شنیده و لبخندش دیده است.