اینهمه محبوبیت و کرامت بیدلیل نیست. حاجآقا رحیم برای مردم مرد اخلاق بود. همهجا سخن از زهد و تقوا و مردمداری او بود؛ نه آنگونه که فقط شنیدهای گذرا باشد، که این شنیده حکایتگر دیدههای مردم بود. معمولا درِ خانه او به روی همه، خصوصا آنها که دلشان لک زده بود برای اینکه کسی نازشان را بکشد و دلجوییشان کند، باز بود؛ نازکشیدنهایی که گاهی تحولات و تـأثیــرات عمـیـقــی هم در مــردم مـیگــذاشـت. دانشجوهایی که دلشان هوسکرده بود نماز را به فارسی بخوانند یا آن جوانانی که گوهر عمرشان را در راه الواطی هدر میدادند و… همگی با رفتارهای مهربانانه حاجآقا رحیم فکر و سبک زندگیشان الهی میشد. خلاصه کلام، تجلی خطاب حضرت عیسی(ع) به حواریون بود؛ آنگاه که گفتند: «یا روحاللّه! پس با چهکسی همنشین شویم؟» فرمود: «با آنکه دیدنش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش بر دانش شما بیفزاید و کردارش شما را به آخرت تشویق کند.»آری! برای مایی که غرق در رذائل اخلاقی، از عصبانیت و کینه و حسد و بدخواهی گرفته تا سوءظن و نامهربانی هستیم و سنگ دلهایمان نفوذناپذیر شده، دوای حاجآقا رحیم معجزه میکند؛ اما این همه ماجرا نیست.
سوداگران در کمین اخلاقِ بدون دافعه
بزرگانی که به تأسی از حاجآقا رحیم ارباب گام در مسیر اخلاق گذاشته و دلهایشان نرم است، مسئولیت و راه خطیری در پیش دارند که در گرو عزمهای رفیع و قدمهای سترگ است. برای آنها که قرآن و روایت و سیره ائمه را نظامی جامع شامل تولی و تبری توأمان، مهر و غضب توأمان، لطافت و شدت توأمان و در یککلام، تعادل و حکمت مییابند، این ملاطفت و نرمخویی و جذابیت حاجآقا رحیم، نیمی از ماجرا و قدم اول است؛ آنهایی که تاریخ انبیا و ائمه و مصلحان تاریخ را عمیقا جستوجو کردهاند و خیانتها و نفاقها و حماقتهایی را دیدهاند که کمر جریان و مردان الهی را خم کرده، خود را بیرون از تاریخ نمیبینند و دقیقا همین خطوط را در زمانه خود رهگیری میکنند. برای این بزرگمردان، چشمپوشی از خوندلهایی که علما در طول تاریخ خوردهاند تا این دین به شکل یک نظامواره علمی به دست ما برسد و حوزه «علمیه» شکل بگیرد، غیرممکن است. اینها دقتنظر درباره اشخاص و جریانهای مختلف و حب و بغض دوستان و دشمنان الهی را «اخلاق اجتماعی» میدانند؛ مرحله تعالییافته اخلاق شخصی. حاجآقا رحیمارباب به گفته خود، همّ اصلیاش را صرف اخلاق شخصی کرد تا اینگونه راهگشای مردم بهسوی اخلاق اجتماعی باشد: «در مسائل علمی هیچ ادعایی ندارم؛ اما در مسائل شخصی خود، دو ادعا دارم: یکی آنکه به عمرم غیبت نکردم و غیبت نشنیدم؛ دوم آنکه در طول عمرم، چشمم به نامحرم نیفتاده»؛ ازهمینرو، اختلافنظر علمی حاجآقا رحیم با اکثر علمای اسلام در برخی نظرات فقهی، یکی از ویژگیهای مغفولمانده اوست. مواردی چون وجوب عینی نماز جمعه، ارثبردن زن از تمام دارایی شوهر حتی از زمین، عدم اختصاص زکات به موارد نهگانه و موارد دیگر که خلاف نظر مشهور فقهاست، حاصل استقلال و دقتنظر فکری، در عین رعایت اصول و مبانی و میراث علمی علما و پیشبرنده راه آنها بود.اما بــرخلاف حـاجآقا رحیـماربـاب، شیخ محمدجواد غروی، از شاگردان و همبحثیهایی ایشان، به نحوی افراطی، نهتنها با بسیاری از نظرات مشهور فقها مخالفت کرد، بلکه برخی از مبناهای علمی که نزد علما قطعی است را نیز رد کرد. او در مبانی و احکامی مانند حجیت اجماع، حجیت ظن، اجتهاد، تقلید، قضاوت، بلوغ دختران و پسران، طهارت ظاهری خمر، ارث زوجه، زکات و… آرایی مخالف با غالب علما برگزیده بود. زمانی که غروی با انتقاد شدید علما و جامعه مذهبی روبهرو میشود، حاجآقا رحیم که به گفته دکتر حمید ارباب، از نزدیکان او، «مردی بود که درباره هیچکس فکر بد بهخاطر خطور نمیداد و در رابطه با انسانها آسانگیر بود»، در جمع معترضان چنین میگوید: «من شهادت میدهم آقای غروی شیعه خالص، سید [است]. من یک عمر است با ایشان بودم، میانه خود و خدا، آقای غروی پاک، شیعه خالص، سید، عالم، حدیث درست خوان [است].»غروی با غاطبه روحانیت رابطه خوبی نداشت و خود را نوآور، پیشرو و صاحب استدلال و نیز پاککننده معارف اسلامی از جهلها و انحرافات علمای پیشین میدانست. در شرح حال خود میگوید: «فقه شیعه باید کاملا پاکسازی و بازنویسی شده، استدلالی و مبتنی بر کتاب و سنت قطعیه گردد. نخستین کسی که ظن فقیه را بهطور مکتوب رد کرده و به تمام دعاوی مخالفین پاسخ گفته است، من بودم. در تفسیر، مفسرین کمتر مشکلات و متشابهات قرآن را دریافته و به آنها پرداختهاند. در تاریخ اسلام مجعولات بسیار یافتم که به تصفیه آنها نیز پرداختم، شکوک و شبهات را از آن زائل نمودم.»او با سوءاستفاده از محبت و نرمخویی حاجآقا رحیم چنین میگوید: «از علمای وقت با تنها کسی که با هم حشر و نشر و بحث و تحقیق و تدقیق داشتیم، آیتالله حاجآقا رحیم ارباب بود. او تنها کسی بود که از روش من در بیان و ارائه موضوعات دینی حمایت صریح و جدی مینمود. روش من در تبلیغ از ابتدا چنین بود که از راه استدلال به کتاب و سنت و ادله عقلیه، با بدعتها و غلو و اغراق و دروغ که بسیاری از احکام اسلام آلوده به آن بود، مخالفت نمایم؛ بنابراین اخبار مخالف قرآن و ناهمگون با مذهب شیعه را جدا رد میکردم و تفسیرهای غلطی که از برخی آیات شده بود، مردود مــیشمــردم.» در حــالی که حاجآقا رحیم روش او را در مبانی فقهی تأیید نکرده بود و فقط از باب خوشبینی، او را یک سید درستکار میدانست که البته بعدا ثابت شد این خوشبینی بیش از اندازه بوده است. روزی یکی از روحانیون به حاجآقا رحیم میگوید: «خوب است شما درس اخلاق هم بگویید.» آقا رحیم گفته بود: «آقا، اخلاق علم حال است و علومی که ما میخوانیم علم قال؛ یعنی اخلاق را با خواندن کتب اخلاقی اصلاح نتوان کرد؛ باید تهذیب نفس و مجاهده با نفس امّاره نمود.» حقانیت این سخن را که اخلاق باید حال و ملکه درونی انسان باشد و صرف کتابخواندن کسی را با اخلاق نمیکند، این مرد الهی با حال و رفتار و اعمال خود بهدرستی ثابت کرد؛ اما این سخن به معنای نفی تلاش و مجاهده علمی در راستای نظاممندی یک علم به نام «علم اخلاق» نیست؛ که نگاه علمی به اخلاق، ضامن اتقان و حکمت روح اخلاق به عنوان یک امر مشترک اجتماعی است؛ در غیر این صورت، هرچه هم کسی در مراتب اعلای اخلاق شخصی باشد، حتی در حد مقام شامخ آیتالله رحیم ارباب، اما برای همراهان و نزدیکان او، راه کجفهمی، سوءاستفاده و انحراف گشوده است. حاجآقا رحیم قبل از انقلاب دار فانی را وداع گفت؛ اما شیخ محمدجواد غروی به رهبر فکری باند تفرقهافکن و جنایتکار مهدی هاشمی تبدیل شد؛ گروهی که دستشان به خون علمایی چون مرحوم شمسآبادی و بسیاری دیگر از انقلابیون آلوده شد؛ تا اینگونه غروی راهش را عمیقا از استاد وارسته و الهی خود جدا سازد.