عقلانیت، تاکتیک، توکل

شهید اکبر آقابابایی، نابغه تاکتیک‌ و طراحی جنگی بود. بعد از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام و شکست‌های بعدی رژیم بعثی، دشمن با خط‌مشی جدید، با هواپیماها و سلاح‌هایی که غربی‌ها در اختیار صدام قرار دادند، به بمباران تأسیسات نفتی و زدن مراکز اقتصادی ایران روی آورد. به‌تدریج نابرابری در امکانات و تجهیزات و ادوات […]

تاریخ انتشار: 10:12 - سه شنبه 1401/07/12
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
شهید اکبر آقابابایی، نابغه تاکتیک‌ و طراحی جنگی بود. بعد از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام و شکست‌های بعدی رژیم بعثی، دشمن با خط‌مشی جدید، با هواپیماها و سلاح‌هایی که غربی‌ها در اختیار صدام قرار دادند، به بمباران تأسیسات نفتی و زدن مراکز اقتصادی ایران روی آورد. به‌تدریج نابرابری در امکانات و تجهیزات و ادوات جنگی منجر شد که اجرای عملیات گسترده در جبهه‌ها بسیار سخت شود و این‌ها سال 65 را به نقطه عطف و سرنوشت جنگ تبدیل کرده بود. در شرایطی این‌چنینی که برنامه‌ریزی‌ها و آمادگی‌ها و نظم‌های از قبل فراهم‌آمده یارای گذر از گردنه سخت را ندارد، افکار بلند، عازم میدان همت و خلاقیت و بازکردن راه‌های جدید می‌شوند و افکار کوتاه، با خمودگی و تسلیم‌شدن در برابر شرایط، خود را به ورطه نابودی می‌کشند. اینجا بود که شهید آقابابایی به‌عنوان طراح اصلی تاکتیک نبرد‌های کردستان، از نظم‌های ازپیش‌تعیین‌شده فراتر رفت و با عملیات «فتح»، پا به آوردگاه نبردهای نامنظم و چریکی گذاشت؛ آوردگاهی که پیش از آن دلاوری‌های شهید چمران را به خود دیده است. آقابابایی می‌گوید: «ضربات اقتصادی برای زیر فشار قراردادن ایران بود و ما باید برای مقابله اقدام کنیم؛ چندین راه داشتیم. یکی استفاده از هواپیما و موشک بود که خب ما محدودیت‌هایی در این زمینه داشتیم. یکی هم استفاده از همان سلاحی بود که اول جنگ تاکنون از آن استفاده کرده‌ایم و آن، سلاح ایمان و جهاد بود که با یک عملیات چریکی گسترده به تأسیسات نفتی و اقتصادی عراق ضربه بزنیم.»
 
مهر تأیید نخبگی، بازکردن بن‌بست‌ها
آقابابایی کسی نبود که با سری پر از شور و شوق شهادت و خالی از عقلانیت، دل به جبهه زده باشد.او در سنین نوجوانی فراگیری مسائل نظامی را آغاز کرد و مربی تاکتیک در سپاه پاسداران اصفهان شد؛ جوانی بود که با حضور در دوره‌های مختلف تخصصی از جمله دوره فوق‌لیسانس نظامی از ارتش دافوس، خود را به علوم جنگی روز مسلح کرده بود. اما هیچ‌وقت خود را در این تاکتیک‌های آموزشی محدود نکرد و همواره چارچوب‌های جدید و نظم‌های بزرگ‌تری در میدان جنگ‌های نامنظم چریکی خلق کرد تا از یک مربی نظامی تبدیل به یک نخبه تأثیرگذار شود. «نامنظم‌بودن» معمولا بار معنایی منفی دارد و همراه با بی‌عقلی است؛ اما شهید آقابابایی ثابت کرد که نظم‌های حقیقی‌تری بر نظم‌های از پیش نوشته‌شده حاکم است؛ نظم‌هایی که توسط انسان‌های حقیقی‌تر، از رهگذر عقلانیت و توکل خلق می‌شود تا بعدها ما انسان‌های عادی به فکر تدوین و آموزش این نظم‌های الهی در بستر جامعه بشری باشیم.
 
 فتح قله‌های همت و عقلانیت در کرکوک
عملیات فتح 1 در کرکوک عراق بسیار خاص بود. قرار بود از شخصیت‌ها و گروه‌های معارض عراقی همچون جلال طالبانی، مسعود بارزانی و سران حزب‌الله کرد عراق کمک گرفته شود. شهید آقابابایی می‌گوید: «نیروهای ما که می‌خواستند داخل خاک عراق بروند، دو مشکل داشتند. یکی اینکه به این جریان (کرد عراق) اعتماد نداشتند؛ چون معروف بودند به کسانی که هر لحظه‌ به یک سمت می‌روند و دنبال منافع خودشان هستند. آن‌ها چند بار با صدام کنار آمده و علیه ما جنگ کرده بودند. حالا ما می‌خواستیم در عمق خاک عراق به همین کسی که علیه ما جنگ کرده بود، اعتماد کنیم و عملیات به آن عظیمی را در کرکوک باید انجام می‌دادیم. 
خیلی شرایط روحی عجیبی می‌خواست. در داخل عراق 45 روز مانده بودیم و اصلا خبر نداشتیم که عراق برای سر هر ایرانی دویست‌هزار دینار جایزه تعیین کرده بود! بچه‌ها مسلح می‌شدند و می‌خوابیدند. ویژگی دیگر اینکه برای رفتن به داخل عراق با این راه محدود و پرکمین و در دل کوه، از مسیرهایی باید می‌رفتیم که در کمین نیفتیم. یک مقطعش 24 ساعت پیاده راه رفتیم و فقط نماز [توقف کردیم]. برادران سلاح‌ها را از مرز، از زیر پای پاسگاه‌های عراق وارد کردند و در سلیمانیه نگهداری کردند. بیش از سه‌هزار بار قاطر، ظرف ده شب، وارد عراق شد که خب حساب کنید سلاح‌ها بود، مهمات بود، مقداری هم کمک‌های تغذیه‌ای که البته بیشتر سلاح و مهمات بود. وقتی بعضی این‌ها را برای مسئولان می‌گفتیم، باور نمی‌کردند!»
پس از اینکه با دقت و ظرافت این دو چالش بزرگ را با موفقیت از سر راه برداشتند، ناگهان خبری می‌رسد: «برنامه عملیات را به‌طور جدی تنظیم کرده بودیم که شب قبلش خبر رسید دشمن روی ارتفاعات را با یک تیپ تقویت کرده و اصلا نمی‌شود عملیات بکنید؛ لذا مجددا برای شناسایی مردد بودیم که آن روز قرار شد استخاره بکنیم که من قرآن را باز کردم و‌ آیه نور از سوره نور آمد: «الله نور السموات و الارض…» 
فهمیدیم که باید سرعت عمل به خرج دهیم، والا فرصت را از دست می‌دهیم. فهمیدیم آن شب یک آتش‌بازی درست و حسابی داریم. به هر حال، آخر کار گفتیم می‌گذاریم با خدا، همه کارها را کرده بودیم، گفتیم می‌گذاریم پای خدا. راه افتادیم با توکل به خدا. هر چه آن‌ها می‌گفتند نمی‌شود، ما اصرار داشتیم عملیات بشود. معاون آن‌ها می‌گفت نمی‌شود. ما می‌گفتیم قرآن می‌گوید می‌شود. ما می‌رویم و به‌زور، غالب شدیم که برویم. کردها را هم یک مقدار وحشت برداشته بود. کار بزرگی بود. بزرگ‌ترین عملیات چریکی در دنیا بود و واقعا آن شب نور بود.پایگاه هوایی کرکوک را زدیم، برق کرکوک منفجر شد، تأسیسات گاز زده شد، پالایشگاه کرکوک منفجر شد و هی آتش توی آتش می‌آمد؛ اصلا احساس می‌کردیم این آتش بیشتر می‌شود. نور آسمان را گرفت. تأسیسات تشویش عراق بود که روی شبکه بی‌سیم و برای کورکردن شبکه‌های بی‌سیمی کار می‌کرد، آن هم زده شد. یک مقر منافقین در شمال کرکوک بود که شناسایی شد و با اینکه جزو اهدافمان نبود، ولی یک سهمیه‌ای از گلوله‌ها برایشان قرار دادیم تا به آن‌ها بگوییم اگر در دل صدام و در عمق 150 کیلومتری عراق هم بروید، ما با کمک خداوند می‌توانیم بیاییم و شما را بزنیم  من می‌گویم این‌ها فقط کار خدا بود. بعد از عملیات کرکوک هم برادران به‌سرعت عقب‌نشینی کردند و عراق هم هیچ کاری نتوانست بکند و عملیات چریکی با این موفقیت بالا برای جمهوری اسلامی بدون حتی یک شهید و تنها با سه تا زخمی انجام شد که خیلی ارزشمند است.»
 
 قطعه اصلی پازل تاکتیکی آقابابایی
وقــتی هــوشــمنــدانه و مــصــرانه آگاهی‌هایت را به کار بگیری و با عزم راسخ تک‌تک موانع سخت را از پیش رو برداری، یعنی تاکتیک مورد اطمینان و قطعی‌ای را به کار گرفته‌ای و راه‌حل تمامی مسائل بعدی هم ایستادگی بر این تاکتیک قطعی و مورد اعتماد است. آقابابایی این اصل را زندگی کرد و به ما ثابت کرد. اما پازل تاکتیکی او قطعه‌های عقلانی، حیاتی و تعیین‌کننده‌ای داشت که در هیچ کتاب تخصصی نظامی یافت نمی‌شود. پازلی که روحش خداوند یاور صاحبان عزم و ایمان است. اصلا تمام زندگی‌اش در جورکردن قطعه‌های همین پازل معنا می‌یافت. اگر شب عملیات، چشمش را به روی تمام زحمات قطعی و واقعی که خود و یارانش کشیده بودند می‌بست و به صرف یک احتمال شکست جا می‌زد، او دیگر آقابابایی نبود! آقا بابایی به عقلش پشت نکرد و توکل کرد تا توصیف عملیات کرکوک از زبان خودش را این‌گونه آغاز کند: «انا فتحنا لک فتحا مبینا».