چطور وارد دنیای عکاسی شدید و چطور از میان ژانرهای مختلف، عکاسی از حیات وحش را انتخاب کردید؟
من از دوره دبیرستان که ساکن اراک بودم، به عکاسی علاقه داشتم و دوربین هم داشتم. زمانی که در دوران دانشجویی و حدود سالهای 72، 73 به اصفهان آمدم از بناهای این شهر و زایندهرود عکاسی میکردم؛ اما هدفی در عکاسی نداشتم. پیشتر شنیده بودم که عقبهای از ما بختیاری هستند و اقامت در اصفهان مرا به خاستگاه بختیاریها نزدیکتر کرده بود. علاقهمند بودم آنها را ببینم و با سبک زندگیشان آشنا شوم. به همین دلایل بود که اولین ماشینی که خریدم، جیپ بود و معمولا افراد رانندگی را با جیپ شروع نمیکنند؛ اما همین رویای سفر به کوه و کمر من را به این انتخاب رساند.به هر حال اولین دیدارم با عشایر باعث شد جذبشان شوم. آن زمان زندگیشان هنوز تغییر نکرده بود و به شیوه سنتیشان نزدیک بودند. هرچه بیشتر به میان بختیاریها میرفتـــم و عکـــاسی میکــــردم تعداد عکسهایم بیشتر میشد و علاقهمندتر میشدم مجموعهام را تکمیل کنم. همزمان تجهیزاتم را بهتر میکردم. دوربین ساده روسیام را به دوربین بهتری تبدیل کردم و لنزهای بیشتری خریدم. وقتی به طبیعت میرفتم تا عشایر را پیدا کنم، با ساکنان طبیعت هم روبهرو میشدم و پرندگان و گونههای مختلف حیات وحش را میدیدم و عکس میگرفتم. تجربه عکاسی از حیات وحش برایم هیجانانگیز بود. حدود دوازده سال در حوزه عشایر زاگرس عکاسی میکردم و حالا دیگر کارم جهتدار شده بود و میدانستم چهکار میکنم.در همان سالها بهطور اتفاقی با یکی از کارشناسان محیطزیست آشنا شدم و ایشان هم مرا به منطقه کلاهقاضی دعوت کرد. کلاهقاضیرفتن همان و شیفته حیات وحششدن همان. در آن منطقه گونههای مختلفی را دیدم و عکاسی کردم و حس کردم این کار جوابگوی ذهنم است. البته مقداری مطالعه هم کردم. احساس کردم این کار همین چیزی است که همیشه دنبالش بودم؛ یعنی کاری که هیجان داشته باشد و به درد دیگران هم بخورد؛ زیرا عکاسی از حیات وحش را قدمی در راه حفظ حیاتوحش میدانم. عکاسی از حیاتوحش میتواند نگاه مخاطب را به طبیعت و ساکنانش تلطیف کند و فاصله میان انسان و حیات وحش را کم کند و انسان را به اهمیت آن در اکوسیستم واقف کند.انسان در منــاطق حفــاظــتشده گونههای متعددی از حیات وحش را کنار هم میبیند و تجربهای کاملا متفاوت از مناطق دیگر است. محیــطزیســت هم مثــل بخـش عشایری از ژانــرهـــایی اســت که مخاطب کمتری جـذب آن شده است.در ابتدای کار تنها در مناطق اطراف اصفهان عکاسی میکردم؛ اما بهتدریج که شناختهتر شدم از من برای عکاسی در پروژههای مختلف دعوت میکردند و به خود که آمدم، دیدم به استانهای منطقه مرکزی ایران سفر کردهام و صاحب آرشیوی هستم. من تا به حال بهطور جدی در نُه استان ایران عکاسی کردهام و کتابهای عکس شش استان را منتشر کردهام و بقیه هم آماده انتشار است و کماکان قصد دارم این کار را ادامه بدهم.
عکاسان حیاتوحش با چه چالشهایی رو به رو میشوند؟
در ژانرهای دیگر دانستن عکاسی و داشتن ابزار مناسب بخش اصلی کار است؛ اما در عکاسی از حیات وحش این نکته یک بخش از کار است. در کنار آن باید آمادگی روبهروشدن با اتفاقات غیرمنتظره را داشته باشید. در عکاسی از حیات وحش باید تنها سفر کنید و تنها عکاسی کنید. در حیات وحش ما عکاسی دسته جمعی نداریم. ممکن است عدهای دستهجمعی به تالابی سفر کنند و سهپایه ببرند و از پرندگان عکس بگیرند؛ اما نمیشود آن را به طور جدی عکاسی از حیات وحش دانست. عکاسی از حیات وحشی که شما برای آن به کویر و کوهستان و جنگل بروید، اصلا سفر دستهجمعی را برنمیتابد و شما همیشه تنها هستید.در این تنهایی شما باید آمادگی ذهنی و جسمی حضور در طبیعت و روبهروشدن با سرما، گرما، گرسنگی، تشنگی و خطرات احتمالی را داشته باشید؛ البته این خطرات حاصل غفلت ماست و طبیعت بهخودیخود خطرناک نیست؛ اما رفتار ما میتواند تولید خطر کند.مورد دیگر آشنایی با طبیعت است. کسی که از حیاتوحش عکاسی میکند باید یک اکولوژیست هم باشد یا لااقل درباره گونههایی که میخواهد از آنها عکاسی کند اطلاعات داشته باشد؛ زیرا این اطلاعات کمک میکند عکاس رفتارشناسی آنها را درک کند و بتواند عکسهای بهتری بگیرد.افراد نباید از طبیعت نگران باشند و بترسند. من خودم اعتقاد دارم ترس از جهل ریشه میگیرد. جهل نه به معنای نادانی که به معنای ندانستن است. ما همیشه از چیزی که نمیبینیم میترسیم. اگر طبیعت را بشناسیم و بدانیم جایی که آمدهایم چه گونههایی دارد دلیلی برای نگرانی نخواهیم داشت. میتوانیم تمام رفتار خودمان را با طبیعت منطبق کنیم و کارمان را بکنیم و از آن لذت ببریم و صحیح و سالم هم برگردیم.
همانطور که اشاره کردید، عکاسی از حیات وحش شرایط پیشبینینشدهای دارد و عنصر شانس یا تصادف در ثبت یک لحظه در آن پررنگ است. با توجه به این موضوع یک عکاس حیات وحش تا چه اندازه میتواند در ثبت لحظهها خلاقیت داشته باشد؟
من همیشه گفتهام که در طبیعت هیچ صحنهای دوبار تکرار نمیشود. حالا شما این را با تعبیر شانس عنوان کردید. بهعلت عواملی که پیوسته در حال تغییر هستند، هیچ صحنهای را دوبار نمیشود دید و هر بار شما شاهد صحنه متفاوتی هستید. من شخصا فکر میکنم خلاقیت در عکاسی حیاتوحش نتیجه تسلط بر رفتارشناسی گونههای جانوری است. ما نمیتوانیم هیچ تغییری در محیط بدهیم و حتی جای خودمان و کادر و جهت نور را نمیتوانیم تغییر دهیم. شناخت رفتار گونهها کمک میکند پیشبینی کنیم در لحظات بعد احتمــالا چـــه صحنـــهای اتفـــاقـــی میافتد. در مجمــوعهای کــــه پیــش روی شمــاســت، خـواه به شکل گونههای متعدد یا تعداد زیادی از یک گونه، زمانی میتوانید صحنهای خلاقانه بگیرید که بتوانید پیشبینی کنید کدام یک از موجوداتی که در کادر شما حضور دارند، در موقعیتی قرار میگیرند یا رفتاری از خود نشان میدهند که میتواند برای مخاطب صحنه متفاوت و جالب باشد.
در حوزههای مختلف تخصص افراد در زندگی شخصیشان اثراتی میگذارد. عکاسی از حیات وحش چه تأثیری بر شما گذاشته است؟
من از محیطبانها مثال میزنم. محیطبانها بخشی از بدنه دولت و کارمند هستند؛ منتها شما یک محیطبان را با یک کارمند دیگری که مثلا در ثبت احوال کار میکند، اگر در شرایط برابر قرار دهید، میبینید که طبیعت بر آنها صد در صد اثر گذاشته است و آنها به انسانهای قانع و صبور تبدیل شدهاند. قناعت به این معنی که شما بتوانید به حداقلها، حداقل در غذا، حداقل در جای خواب و حداقل در وسایل آرامش اکتفا کنید و از طرفی صبر زیادی به انسان میدهد. طبیعت به انسان آرامش میدهد و این آرامش در سراسر زندگیام احساس میشود.
عجیبترین جایی که برای عکاسی رفتید کجا بوده است؟
سیاهکوه اردکان که بخشی از آن در حوزه جغرافیایی استان اصفهان است، به نظرم عجیبترین جایی است که تا به حال دیدهام. قبلا که بهدنبال تهیه فیلمهایی از طبیعت استان یزد بودم، شنیده بودم که سیاهکوه جای عجیبی است: محاصره شده در کویر و بسیار گرم و دورافتاده و خشن؛ ازاینرو آن را برای آخر گذاشتم؛ اما وقتی رفتم، واقعا جذبش شدم و احساس کردم اینجا طبیعتی است که میلیونها سال است دستنخورده باقی مانده. به غیر از کورهراههایی که بر اثر رفتوآمد محیطبانها ایجاد شده بود، سایر چیزها شبیه هزاران سال قبل بود. مثل یک جزیره است. یک رشتهکوه منفرد که از سهطرف با کویر محاصره شده است. آن زمان آن منطقه دومحیطبان داشت که صبحها مرا به آنجا میرساندند و خودشان برای گشتزنی به منطقه بسیار وسیعی میرفتند و تا بعدازظهر که دنبالم بیایند، شاید تا شعاع50 کیلومتریام هیچچیز جز طبیعت بکر وجود نداشت. این برایم خیلی عجیب بود و نوعی مکاشفه و شهود به حساب میآمد. سیاهکوه برایم یک منطقه زیبا و عجیب و پررمزوراز بود و همچنان هم هست.
از بین کارهایتان کدام عکس را بیشتر دوست دارید؟
من دوتا عکس خاص دارم که یکیاش را در همین سیاه کوه گرفتم و بزی کوهی را نشان میدهد که از بالای صخرهای یک پرش بسیار بلندی دارد. این عکس زمانی در فضای مجازی بسیار دستبهدست شد؛ ولی کسی نمیتوانست باور کند که این عکس واقعی است؛ البته شاید ثبت چنین عکسی با دوربینهای امروزی که میتوانند تا بیست فریم عکس در یک ثانیه ثبت کنند، کار سختی نباشد؛ اما من آن را بهصورت تکفریم و اتفاقی گرفتم و عکس بسیار خاصی شد.عکس دیگری هم دارم از حیوانی به نام کاراکال که یک گربه وحشی بزرگی است و حیوان محتاط، منفرد و معمولا شبگردی است و بهندرت در روز دیده میشود. اگر هم دیده شود، از فاصلههای دور است و عکسی با دوربینهای حرفهای از آن وجود نداشت. من این عکس را بهصورت اتفاقی در باغ شادی یزد از فاصله سهمتری گرفتم و عکسهای خوبی از آن ثبت کردم.
به نظر شما عکاس حیات وحش تا چه حد مجاز است عکس را ویرایش کند؟
وقتی ما اسم مستند را میآوریم معنایش در اسمش مستتر است و باید بشود به آن استناد کرد. اگر ویرایش در حد اصلاح نور و رنگ باشد، مشکلی نیست و نکات خیلی جزئی که بتواند نظر بیننده را به عکس معطوف کند، ایرادی ندارد؛ اما گاهی دیده میشود که عکاسان صحنهسازی میکنند و از دیافراگمهای خیلی باز و بوکههای عمیق استفاده میکنند و گویی انگار از سوژه در خلأ عکس گرفته شده است؛ البته نتیجه کار هم زیباست؛ اما من فکر میکنم هیچ گونهای مستقل از زیستگاهش وجود ندارد و هرگونهای در ارتباط با زیستگاهش معنا میگیرد؛ زیرا آن زیستگاه است که به گونه فرصت زندگی داده است.