«ارنست هولنزر»، عکاس آلمانی، در اواخر سال 1863 میلادی به اصفهان سفر کرد. او در سفرنامه خود درخصوص اخلاق و رفتار اصفهانیها چنین مینویسد: «رفتار و اخلاق مردم اصفهان با سایر شهرهای ایران متفاوت است؛ بهخصوص با شیرازیها. اصفهانیها زودباور، کمعلاقه، زرنگ، نرمخو، مسخرهچی، تا حدی متلکگو، خسیس و نزاعجو هستند؛ اما در مقابل غیرتی، کوشا و باهوش هستند و پشتکار دارند. نسبت به مردم شهرهای دیگر در خرج، بیشتر مدارا میکنند و البته مهماننوازند.
در کوچه و بازار همیشه شادند و زیاد سروصدا میکنند. در ضمن گردش و سواری برای خود آواز میخوانند. آنهایی که متمکن هستند، آوازخوان همراه میبرند و آنها را با هدایا و خوشرفتاری تشویق میکنند… .» گزارههایی مثل «اصفهانیهای خسیس» یا «اصفهانیها زرنگ و حسابگر هستند» یا «اصفهانیهای محتاط و طناز» از جمله اصطلاحاتی هستند که در طی سالیان از سوی مردم مختلف به اصفهانیها نسبت داده شده و باعث شده خیلیها اصفهانیها را با چنین خصلتهایی بشناسند؛ اوصاف و خلقیاتی که شاید چندان بیراه نباشد اگر بگوییم خاص مردم این سرزمین است و اگرچه برخی از آنها مثبت، ولی بیشترشان منفی است. حالا سؤال این است که این گزارهها از کجا ریشه گرفتهاند و با چه متر و معیار یا شواهد و قراینی به دست آمدهاند و چگونه ثابت یا نفی میشوند؟
این سؤالی است که جبار رحمانی، پژوهشگر، نویسنده و مردمشناس در گفتوگو با «روایت اصفهان» به آن پاسخ میدهد. او که پیش از این پژوهشی تحتعنوان «فرهنگ و شخصیت در اصفهان؛ مطالعهای انسانشناختی در باب یک گونه شخصیتی در شهر اصفهان» انجام داده و در یافتههایش سه مؤلفه بنیادین «شخصیت اصفهانی» (مفهومی با روشنی نسبی و دارای یک اجماع شناختی نسبتاً گسترده) را نظم، ترتیب و آدابمندی دانسته، معتقد است آنچه به مثابه الگوهای فرهنگی یا خصلتهای فرهنگی و رفتاری آدمهای حاضر در یک جامعه در نظر میگیریم، تا حد زیادی ناشی از موقعیتهایی است که آن جامعه برای آن افراد پیش میآورد و همچنین استراتژیهایی که افراد برای حل مسئله و رسیدن به منافع و اهداف خود پیش میگیرند؛ لذا این خصلتها به تعبیری استراتژیهای تعیین منافع است که آنقدر رایج شدهاند که همانند یک خصلت یا ویژگی پایدار در گروهها عمل میکنند؛ درحالی که پایدار نیستند و بخشی از آنها ویژگیهای روحی و روانی هستند که در جامعه شکل گرفتهاند و افراد به واسطه آن ویژگیها میتوانند اعضای آن جامعه و همچنین خودشان را سازماندهی کنند و رفتار دیگران را بفهمند.
سالهاست که عامه مردم ویژگیهای مختلفی مثل زیرکی و خساست و مقتصدبودن و محتاطبودن و… را به اصفهانیها نسبت میدهند؛ حتی افرادی که تاکنون به اصفهان سفر نکردهاند و هیچ شناختی نسبت به مردم این خطه ندارند. در واقع این ویژگیها دهنبهدهن چرخیده و به گوش همه رسیده است. اساس این مسئله چیست و اصلاً چه اتفاقی افتاده که این مردم را با این ویژگیها میشناسند؟ یا به عبارت دیگر چگونه باید این خلقوخوها و صفات اخلاقی که به یک گروه قومی و اجتماعی منصوب هستند را بفهمیم؟
در فضای اجتماعی رایج است که خلقوخوها و صفاتی که به قومی منسوب میشود به مثابه بخشی از ویژگیهای پایدار روحی و اخلاقی آن جمعیت در نظر گرفته شود؛ گویی نوعی ژنتیک اخلاقی یا ژنتیک خلقوخو برای آنها در نظر گرفته شده باشد. بنده با این تحلیلها موافق نیستم. رشته مطالعات فرهنگی معتقد است آنچه به مثابه الگوهای فرهنگی یا خصلتهای فرهنگی و رفتاری آدمهای حاضر در یک جامعه در نظر میگیریم تا حد زیادی ناشی از موقعیتهایی است که آن جامعه برای آن افراد پیش میآورد و همچنین استراژیهایی که افراد برای حل مسئله و رسیدن به منافع و اهداف خود پیش میگیرند؛ لذا این خصلتها به تعبیری استراتژیهای تعیین منافع است که آنقدر رایج شدهاند که همانند یک خصلت یا ویژگی پایدار در گروهها عمل میکنند؛ درحالی که پایدار نیستند و بخشی از آنها ویژگیهای روحی و روانی هستند که در جامعه شکل گرفتهاند و افراد بهواسطه آن ویژگیها میتوانند اعضای آن جامعه و همچنین خودشان را سازماندهی کنند و رفتار دیگران را بفهمند.
در جامعهشناسی از مفهومی به نام «منش» استفاده میشود که مبتنی بر الگوهایی است که در جامعه شکل گرفته و در افراد درونی شده است و اعضای جامعه به واسطه همین الگوها جامعهشان را میفهمند و در آن واکنش نشان میدهند و رفتارشان را تنظیم میکنند. پس هیچ خصلتی ویژگی ژنتیکی پایدار در یک گروه نیست و هیچ گروهی را نمیتوان به این خصلتها تقلیل داد؛ یعنی اگر بگوییم فلان گروه اجتماعی آدمهای زرنگی هستند، اینطور نیست که همهشان اینگونه و دارای این خصلت باشند، بلکه این الگوی رفتاری، یکی از الگوهای رایج در فرهنگ آن جامعه است که در برخی دیده میشود؛ اما اینطور نیست که همیشه بهصورت غالب باشد؛ پس باید مراقب این تقلیلگرایی بود. وقتی درباره حسابگری یک گروه اجتماعی حرف میزنیم؛ یعنی اینکه احتمالاً این ویژگی رفتاری در بسیاری از افراد آن جامعه دیده میشود؛ درحالی که اما همان افرادی که یک موقع حسابگر بودهاند، ممکن است موقع دیگری بسیار هم فداکار بوده باشند یا اینکه اگر آدمهای مقتصدی بوده باشند، ممکن است خیلی هم دستودل باز باشند. اگر این کلیشهها یا خصلتها را ویژگیهای پایدار افراد بدانیم، دچار فهم غلطی شدهایم؛ پس باید آنها را استراتژیهایی قلمداد کنیم که افراد در موقعیتهای مختلف از آن استفاده میکنند؛ ضمن اینکه در بهترین حالت این استراتژی متعلق به اکثریت است؛ لذا استراتژیهای جایگزین زیادی هم در همان فرهنگ وجود دارد.
اما نکته این است که در حالت عمومی کلیشههایی برای خصلتهای روحی و روانی ساخته میشود؛ برای مثال وقتی میگوییم اصفهانیها خسیس یا حسابگر هستند، این گونه تلقی میشود که آنها همیشه این ویژگیها را داشتهاند و به همین خاطر هم در طنزها و جوکها بهوضوح به این خصلتها اشاره میشود. اصولاً این خصیصههای اطلاقی خیلی ذاتی نیستند و از ویژگیهای غالبی هستند که توسط افراد بیگانه تجربه و به مرور زمان تبدیل به لیبل شدهاند؛ اما باید توجه داشت که همه اینها در یک مکانیزم و بستر فرهنگی شکل گرفتهاند و تداوم یافتهاند؛ به خاطر همین درک این خصلتها از سوی یک انسان درونی با یک مهمان بیرونی متفاوت است و حتی اینکه افراد این خصلتها را در چه موقعیت و چگونه درک کردهاند نیز یکسان نیست؛ برای مثال اگر شما بهعنوان یک مسافر توریستی وارد اصفهان شده باشید، ممکن است خیلی از این کلیشهها را درست و دقیق بدانید؛ درحالی که اگر از یک قوم یا فرهنگ دیگر مهمان اصفهانیها شده باشید، ممکن است تجربه بسیار متفاوتتری داشته باشید. پس مهم است که چگونه و در چه موقعیتی با اصفهانیها مرتبط شدهاید. باید مراقب این کلیشهها بود؛ کلیشههایی که پربیراه یا کاملاً غلط هم نیستند؛ ولی کاملا صحیح هم نیستند. کار کلیشهها سادهسازی مطالب موردنیاز ما درباره یک جماعت و طبقهبندی رفتارهایشان است که گاهی اوقات نیز میتواند بر مبنای سوءتفاهم باشد.
چرا چنین کلیشههایی ساخته میشود؟
معمولاً گروههای اجتماعی در تمایل خودشان به دیگران جوکها یا کلیشههایی میسازند؛ مثلاً اصفهانیها راجع به لرها یا یزدیها و تهرانیها طنزهای تلخ و شیرین زیادی دارند و به دیگران ویژگیهای منفی را نسبت میدهند. به عبارت دیگر، به دلیل «من برتر» وقتی اصفهانیها درباره دیگران جوک میسازند، دیگران هم خصلتهای مختلف آنها را دستمایه طنز قرار میدهند. این یک فرآیند دائمی بین گروههاست؛ گروههایی که ممکن است همدیگر را ستایش کنند یا دست به تحقیر هم بزنند. این کلیشهها معمولاً از جانب دیگران به اصفهانیها تعمیم داده میشود و خود اصفهانیها هم به طنز از این کلیشهها نقد یا یاد میکنند و دربارهشان جوک میسازند؛ چون خودشان هم این موضوع را قبول ندارند.
شما چندی پیش پژوهشی در رابطه با فرهنگ و شخصیت در اصفهان انجام دادهاید. مهمترین مؤلفههایی که در خلال این پژوهش در رابطه با اصفهانیها به دست آوردید، چه بود و چگونه به آنها رسیدید؟
در این پژوهش بهدنبال ارائه طرحی بر اساس مطالعه میدانی برای ترسیم الگوی «شخصیت پایه فرهنگی» بودیم که در آن ملاحظات روششناسی به کار برده شده باشد تا علاوه بر تأکید بر زمینهمندبودن مطالعات فرهنگ و شخصیت، یکی از حوزههای فرهنگی غنی ایران، یعنی فرهنگ شهری اصفهان از این منظر بررسی شود. در این مقاله با تکیه بر روشهای مردمنگارانه از یکسو و تجربه زیستهای که در فرهنگ اصفهان وجود دارد و نیز مصاحبه با اطلاعرسانهای بومی و یا دارای تجربه زیسته درازمدت در این شهر از سوی دیگر، به مسئلهای محوری یعنی «الگوی شخصیت پایه اصفهانی» پرداخته شد. نتایج این پژوهش نشان داد سه مؤلفه بنیادین «شخصیت اصفهانی» (مفهومی با روشنی نسبی و دارای یک اجماع شناختی نسبتاً گسترده) را میتوان نظم، ترتیب و آدابمندی دانست. این قالبهای معنایی در نظام تربیتی این شهر تا حد زیادی نهادینه شده و به نظام تعاملات کنشگران با دیگران، درون جامعه و حتی با «غیرخودی» شکل میدهد.
میتوان گفت غلبه کنش عقلانی معطوف به هدف در این نظام فرهنگی سبب شکلگیری خصایص آن شده است. در نهایت، این مطالعه بیانگر آن است که نظامهای فرهنگی در شبکهای از شخصیتهای پایه، برخی از وجوه را برای تداوم انسجام و بازتولید فرهنگی خودشان نهادینه کردهاند؛ در اینگونه شخصیت رایج در اصفهان، این مسئله خصایصی را ایجاد میکند که در اذهان عمومی در قالب کلیشههای فرهنگی مانند «حسابگری»، «زرنگی» و … بازنمود مییابد. یکی از مهمترین خصلتهای اصفهانیها نظم است که به انسان ذهن ریاضی میدهد و جهان را در سیستمی هندسی ترسیم میکند و باعث حسابگری مداوم میشود. برای همین هم برای یک انسان بیرونی، این حسابگری با خسیسی همراه است. عنصر دوم، ترتیب امور است؛ به این معنا که امور در یک سلسهمراتب یا اهم و مهم قرار میگیرند.
ترتیب امور در همان ذهن حسابگر، اما باعث شده است که اصفهانیها همه چیز را بتوانند در طبقهبندیهای مراتبی که مبتنی بر نوعی قضاوت و ارزش داوری است، جای دهند و بدانند که با امور خود چگونه برخورد کنند. پس اول نظم امور را به دست میآورند و پس از آن به راحتی میتوانند محاسبه کنند و بدانند چه واکنشی به بخشی از رفتارهایشان داشته باشند. مؤلفه آداب در اصفهانیها اما به خاطر تاریخیبودن و سابقه مرکز امپراطوری اصفهان است که مهمترین ویژگی آن تشریفات است. تشریفات یعنی آنچه از لحاظ فرهنگی و هنری و ادبی نسبت امور را با هم تعیین میکند و بار معنایی و اخلاق و زیباشناختی به آن میدهد. بخش زیادی از این آدابمندی که در مناسبات مختلف و مراودههای شخصی در اصفهانیها دیده میشود، میراث صفوی است. پس نظم و ترتیب و آداب مهمترین مکانیزمهایی هستند که اصفهانیها میتوانند در زندگی خود تنظیم کنند.
موقعیت جغرافیایی اصفهان و در مرکز قرارگرفتن و همچنین مهاجرپذیربودن آن تا چه میزان بر این خصلتها و کلیشهسازیها تأثیر دارد؟
اصولاً طرح ایدهای به نام اصفهانی اصیل یک ایده فرهنگی است و همانطور که اشاره کردم، هیچ خصلت پایداری وجود ندارد. اصفهان مرکز سکونتی بوده که گروههای مختلف در دوران متفاوت در آن ساکن شدهاند و تشکیل زندگی دادهاند؛ بنابراین اصفهان دارای ترکیبی از جمعیت است. ممکن است عدهای در دوران صفویه به این مرکز آمده باشند و برخی دیگر هزار سال پیش. پس طرح ایده اصفهانی اصیل، ایده خامی است و چنین چیزی برای مراکز شهری کهن مثل اصفهان اصلاً قابلقبول نیست. این نکته را از این جهت بگویم که اصولاً مسئله اصیل، مسئله مهاجران تازه و مهاجران قدیمی است.
اصفهان، شهری است که ساکنان قدیمیتر داشته و در کنار آنها زردشتیها و ارامنه و خارجیان دیگر به این شهر آمدهاند. در زمان صفویه هم جزو امپراطوری های بزرگ جهان بهشمار میآمد و مهاجران زیادی به آن رفتوآمد داشتند. در تخت فولاد فامیلهایی را میبینید که ولادت مکانیشان بیرون از اصفهان رخ داده است. پس باید مراقب باشیم که چیزی به نام اصیل تاریخمند -که گویی در سه هزار سال اخیر در روابط و فضای بسته هویتی در همین اصفهان زندگی کردهاند و مانده اند- ادعایی موهوم و تخلیی است. این جماعتی که از چندسال پیش در اصفهان ساکن بودهاند، بارها با گروهها و مهاجران دیگر آمیخته شدهاند.
خودشان به جاهای دیگر رفتهاند و دوباره از جای دیگر به اینجا آمدهاند. درواقع ترکیب مداوم جمعیتی، ویژگی یک شهر تاریخی مثل اصفهان است. اما به هر حال، در هر محیط فرهنگی بزرگ مجموعهای از سنتهای فرهنگی چندلایه وجود دارد که ممکن است برخی در طبقات بالا، برخی در طبقات پایین و بعضی دیگر در طبقه متوسط آن قرار بگیرند. پس باید مراقب باشیم که خلقوخوهای فرهنگی وارد کلیشهها نشوند و اصفهانیها را به اصیل و غیراصیل تفکیک نکنند و میانشان مرز نکشند. این بیشتر یک ادعا یا سنت تاریخی است؛ آنکه قدیمیتر است، خودش را اصیل میداند و کسی را که جدیدتر است غیراصیل. وقتی درباره اصفهان حرف میزنیم ممکن است مقصودمان خود اصفهان باشد یا حوزه فرهنگی آن که شهرهای اطراف مثل مبارکه و فولادشهر و زرینشهر و… را هم در بر میگیرد؛ چرا که همه اینها در جغرافیای فرهنگی مرکزی ایران و در یک قلمرو فرهنگی به نام اصفهان تعریف میشوند.
شکوه و عظمت اصفهان به جمعیتی که در یک مرز بسته زندگی میکنند نیست. اتفاقاً شکوه اصفهان متعلق به دورهای است که جهانوطنی بر آن حاکم باشد و هر کسی که در ترکیب آن شهر حضور داشته باشد بتواند نوآوریها و خلاقیتهای خود را به آن اضافه کند؛ بنابراین اصفهان هر چه در لاک اصیلبودن فرو رود و بین خود و دیگری خطکشی کند دیگر باشکوه نخواهد بود و اتفاقاً به سمت نوعی از افول فرهنگی و تمدنی سوق خواهد یافت؛ ضمن اینکه شکوه اصفهان به این دلیل است که همه آدمها از همه جای جهان در بخشهای مختلف دنیا به آن سفر میکردند و به مثابه یک شهروند پذیرفته میشدند و مانند باقی افراد ساکن در آن عمل میکردند و همرنگ بقیه میشدند. هر فرهنگی یکسری الگوهای شخصیتی را با کلمات درونی شکل و در اختیار آدمهای خودش قرار میدهد. افراد نیز بسته به اینکه در کدام بخش از این فرهنگ زندگی میکنند، گلچینی از این ویژگیها را برای شخصیت خود انتخاب میکنند و همیشه طیفی از رفتارهای مختلف در این فرهنگ دیده میشود. افراد نیز بسته به موقعیتهای مختلف از آن رفتارها استفاده میکنند تا کارشان را پیش ببرند. پس در هر فرهنگ الگوهای متفاوتی وجود دارد؛ اما ممکن است برخیهایشان کثرت و غلبه بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند.
آیا این ویژگیهای شخصیتی به مرور زمان و در طول تاریخ تغییر میکنند؟ چه عواملی باعث تغییر این خصلتها میشوند؟
این خصوصیات تنها استراتژیهای رفتاری نیستند؛ اما میتوانند استراتژیهای غالبی باشند که در طی تاریخ شکل گرفتهاند و معمولاً چون در هر هویتی که در تاریخ اصفهان شکل گرفتهاند پاسخگو بودهاند، بهطور مداوم تکرار شدهاند. اصفهان همیشه در معرض رفتوآمد لشکریان و سپاهیان مختلف بوده و به همین خاطر هم در معرض حجم انبوهی از ناامنیها و قحطیها و خشکسالیها یا سایر بحرانهای بزرگ قرار گرفته است. به خاطر همین هم اصفهانیها دارای مجموعهای از سازوکارها و رفتارهای محافظهکارانه هستند. آنها همچنین بهشدت حسابگرند تا بتوانند این گونه بقای زندگی خود را تضمین کنند؛ پس هر چه آنها را دچار ریسک کند، برایشان اعتباری ندارد و آن را به حاشیه پرت میکنند. این خصلتها در طول تاریخ میتوانند تغییر کنند و الگوهای جایگزینی در آنها شکل بگیرد.
خرده فرهنگها در نسبتدادن این ویژگیها به اصفهانیها چه نقشی دارند؟
اصولاً ویژگیهای فرهنگی در نسبت ما با دیگری شکل میگیرند و توسعه مییابند و گاهی اوقات غالب میشوند؛ لذا خیلی از ویژگیهایی که درباره اصفهانیها گفته میشود، بهنوعی چشماندازی بیرونی است. مهمترین ویژگی که درباره اصفهانیها گفته میشود، این است که آنها حسابگر یا خسیس هستند؛ الگوی فرهنگی که در مواجهه با اصفهانیها بهعنوان یک فرد غریبه با آن مواجه میشویم. درست است که اصفهان دارای موقعیت باشکوهی است؛ ولی این شکوه و پرنعمتبودن بسیار شکننده است و به همین خاطر هم ساکنان آن به خاطر محاسبه موقعیتهای بحرانی و ناگهانی که دارند رفتارهای محافظهکارانهای انجام میدهند تا به واسطه آن بتوانند منافع و امنیت خود را تضمین کنند. برای همین هم ممکن است برای کسی که از بیرون میآید، نتوانند خیلی فداکارانه و دستودلبازانه رفتار کنند؛ ضمن اینکه در شهر مکانیزمهای آدابمندی بسیار دقیقی برای حفظ این منافع و اهداف ساکنان وجود دارد. در نتیجه اصفهانیها همیشه باید رفتارهای ملاحظهکارانه از خود نشان دهند تا بتوانند زندگی پایدارشان را حفظ کنند؛ درحالی که این رفتار برای افراد بیرونی نوعی غفلت و حسابگری و محافظهکاری تلقی میشود.