پس از رانندگی لباس طلبگی بر تن می‌کنم

نیازی به شهرت و عنوان های دهن پرکن نیست. حتی از معجزه هم کاری بر نمی آید . تنها صبر و خوش اخلاقی راهگشای این میدان است ؛ میدان مشاغل سخت. مشاغل پر استرس و پرفشار که معمولا کمر تحمل بسیاری زیر آن خم می شود.  یحیی صادقی اما نه تنها تسلیم شرایط و مقتضیات کار و زمانه خود نشده بلکه با نگاه ارزشمند خود به «خلق خدا» و با «خدمت» دانستن کار برای آنها ، از رانندگی اتوبوس برای خود پلی به سوی ارزش های والای اخلاقی ساخته است. او اکنون طلبه است و می خواهد بعد از بازنشستگی رسما ملبس به لباس روحانیت شود.

نیازی به شهرت و عنوان های دهن پرکن نیست. حتی از معجزه هم کاری بر نمی آید . تنها صبر و خوش اخلاقی راهگشای این میدان است ؛ میدان مشاغل سخت. مشاغل پر استرس و پرفشار که معمولا کمر تحمل بسیاری زیر آن خم می شود.  یحیی صادقی اما نه تنها تسلیم شرایط و مقتضیات کار و زمانه خود نشده بلکه با نگاه ارزشمند خود به «خلق خدا» و با «خدمت» دانستن کار برای آنها ، از رانندگی اتوبوس برای خود پلی به سوی ارزش های والای اخلاقی ساخته است. او اکنون طلبه است و می خواهد بعد از بازنشستگی رسما ملبس به لباس روحانیت شود.

شنیدیم که شما طلبه هستید ، لطفا یک معرفی از خودتان داشته باشید.

بله من دو شغل دارم! اهل فریدن و متولد سال 51 هستم و از سال 77 وارد شرکت واحد اتوبوسرانی شدم و حدود یک سال دیگر بازنشسته می شوم.

در شرکت اتوبوسرانی کارمند هم بودید یا فقط راننده؟

نه من از ابتدا راننده شدم و قصدم از ورود به اتوبوسرانی هم همین بود.

قبل از این ، با تاکسی و . . . رانندگی می کردید؟

نه ، من پیش از این تنها حدود دوسال در سپاه فعالیت می کردم.

خب چه شد اتوبوسرانی را انتخاب کردید؟

نیت من برای ورود به اتوبوسرانی از ابتدا ، خدمت به خلق خدا بود.واقعیت این است که من بعد از گرفتن دیپلم در سال 72 میخواستم طلبه شوم. تا آن زمان در کنار تحصیل ، کشاورزی هم می کردم. اما به خاطر مشکلات مادی و اینکه در مضیقه بودم و پدرم هم بیماری قلبی داشتند و عمل جراحی کرده بودند و تقریبا از کارافتاده بودند دیدم نمی توانم طلبه شوم ، مخصوصا با حقوق طلبگی که بسیار هم اندک است. به خاطر همین با خودم گفتم وقت برای طلبگی زیاد است ، بهتر است اول به کسب درآمد بپردازم.

فضای خانواده شما مذهبی بود؟

بله ، ما در فریدن وقتی بچه بودیم خانه مان پهلوی مسجد بود و دائم در مسجد بودیم.در واقع من در مسجد بزرگ شدم و به همین خاطر به طلبگی علاقه پیدا کردم.برادرانم هم در همین فضا بودند و هستند. یکی از برادران من مداح ودیگری جانباز است.

کی طلبه شدید؟

تا سال 85  صرفا در اتوبوسرانی کار می کردم. در سال 85  جدا به فکر افتادم که دروس حوزه را آغاز کنم. اما هرجا می رفتم می گفتند که شما از نظر سنی بالا هستید و نمی شود با این سن در حوزه مشغول به فعالیت شوید. تنها در مدرسه ذوالفقار بود که برای بزرگسالان محدودیتی وجود نداشت و توانستم در آنجا دروسم را شروع کنم.

در آنجا راحت قبولتان کردند؟

نه ، گفتند ابتدا باید مدتی بیایی تا ببینیم اصلا توانایی داری درس بخوانی؟! من هم گفتم مشکلی ندارد. شما اصلا مارا رسمی نکن! ما همینطور درس میخوانیم و میاییم بالا! نهایتا پیش مرحوم آیت الله حاج آقاحسن امامی رفتم و ایشان گفتند اشکالی ندارد و اگر میتوانید ، دروس را شروع کنید.به این صورت به صورت رسمی وارد حوزه علمیه شدم.

درس را چگونه شروع کردید؟ پاره وقت محسوب می شدید؟

من طبق برنامه حوزه ، از ابتدا شروع کردم. برای زمانش هم با همکارها و رئیس منطقه صحبت کردم و شیفتم را دائم بعد از ظهری کردم و صبح ها را برای مدرسه خالی گذاشتم.صبح از ساعت 8 تا 12 در حوزه تحصیل میکردم . د رخانه ناهار می خوردم و بعد از ظهر و شب را رانندگی می کردم.

الان در کدامیک از سطوح حوزه قرار دارید؟

سیستم مدرسه ذوالفقار به صورت سطح بندی نیست. در واقع باید بگویم من الان دارم کتاب شرح لمعه را میخوانم.البته وقتی که من برای دروس میتوانم بگذارم نسبت به آنچه باید باشد کم است.

ملبس شدید یا نه؟

بله دیگر کسی که در این سطح قرار میگیرد ملبس به لباس روحانیت می شود.

استفاده هم می کنید؟

نه ، هنوز به خودم اجازه نداده ام که این لباس را استفاده کنم.چون اعتقاد دارم این لباس و این جایگاه ، شغل انبیاست و باید در آن سطح از معلومات باشم که بتوانم اگر کسی از من سوالی کرد به سوالش پاسخ دهم.چون الان عده ای هستند که لباس هم دارند ولی از نظر معلومات هنوز بر احکام نیز تسلط کافی را ندارند. من خودم با چند مورد از این ها روبه رو شده ام و ازشان سوال نیز کرده ام . کاملا پیداست که آنچنان که باید نمی توانند جواب سوالات مردم را بدهند.به خاطر همین شخصا هنوز به خودم اجازه نداده ام که این لباس را بپوشم.

فکر میکنید کی می توانید این لباس را بپوشید؟

احتمالا سال دیگر که کتاب شرح لمعه را تمام کنم به آن سطح از معلومات خواهم رسید که به خودم اجازه دهم این لباس را بپوشم.

ربطی هم به شغلتان دارد؟ مثلا اینکه نخواهید در محل کار یعنی در جایگاه راننده اتوبوس با لباس روحانیت باشید . . .

(می خندد) بله از طرف دیگر می خواهم هنگامی که از این شغل فارغ شدم این لباس را بپوشم.

در حال حاضر در جایی سخنرانی هم می کنید؟

بله بعضا دوستان دعوت می کنند و در جلسات سخنرانی می کنم.

خب برگردیم به اتوبوسرانی ؛ آقای صادقی! رانندگی اتوبوس لذت دارد؟

ببینید اگر رانندگی اتوبوس صرف این باشد که بخواهید وقتتان را در شهر بگذرانید و فکر درآمدش باشید ، خیر!  اما از نظر من خیلی لذت دارد . چون احساس می کنم که دارم به هموطنانم خدمت می کنم و از طرف دیگر اصفهان را شهری می دانم که به نوعی پایتخت فرهنگی ایران محسوب می شود و مسافران از اقصی نقاط دنیا به آن سفر می کنند.

معمولا مردم تصور می کنند راننده ها آدم های بی اعصاب و ناراحتی هستند. واقعا همینطور است؟

این بیشتر به خود افراد بستگی دارد و در مورد هر فرد و شخصیتی متفاوت است.البته رانندگی اتوبوس به طور کلی شغلی است که با اعصاب ، سر و کار دارد. ما از ساعت 5 صبح باید سوار سرویس شویم و از خواب و راحتی مان مایه بگذاریم و تا ساعت 2 سر کار باشیم.رانندگی های نامطلوب مردم در شهر ، آلودگی هوا ، استرس ، وضعیت حقوقی نامطلوب و رفتارهای نامناسب بعضی از مسافران از جمله سختی های این شغل است. خیلی از مسافران ، کارت اتوبوس را نمی زنند و رانندگان باید دائم به آنها تذکر دهند.این ها باعث می شود که بعضی از فشارهای عصبی به راننده وارد شود.البته باز هم می گویم که به خود ِ افراد هم بستگی دارد . مثلا من اینطور نیستم که دعوا کنم ، اگر ده بار هم یک مسافر اذیت کند در نهایت به او می گویم هرجور راحتی!

حتی اگر مسافری کارت نزند؟

من همیشه کارت مسافر در جیبم دارد و اگر کسی کارت نزند خودم برایش میزنم.میگویم : نداری؟ مهمون بنده باش! اگر کارت داری خودت را مشغول الذمه مردم و دولت نکن ، اگر نداری ، من برایت کارت میزنم.

شما رانندگی را از کدام خط شروع کردید؟

ابتدا که من وارد شدم به مدت شش ماه در خط ملک شهر  بابلدشت کار میکردم. حدود یک سال و نیم هم در خط شاهین شهر اصفهان بودم.یک خط هم مربوط به دروازه تهران تا شهرک منتظری بود که من بعد از خط شاهین شهر در آن خط مشغول شدم و پانزده سال هم در همین خط بودم!این مسیر ، مسیر سختی بود و معمولا راننده ها زیاد در آن دوام نمی آوردند. درگیری راننده و مسافر به خاطر فاصله ایستگاه ها از هم ، پایین بودن قیمت بلیط نسبت به طول مسیر و نوع برخورد مسافران ، بسیار زیاد بود به طوری که ممکن بود در عرض دو سه روز ، چند دعوای جدی شکل بگیرد.

پس شما چگونه دوام آوردید؟

من به مردم راحت می گرفتم. برای بار اول هر مسافری هرکجا که می خواست پیاده شود اجازه می دادم و می گفتم شما هرجا می خواهی پیاده شو! در صورتی که تکرار می شد به او تذکر می دادم. آن هم با زبان نرم. به بقیه هم می گفتم اعصاب خودتان را ناراحت نکنید ، باید با مردم کنار بیاییم. به این ترتیب من 15 سال در همین خط به کار ادامه دادم و همه هم به همین واسطه از من تشکر و قدردانی می کردند. مثلا اگر دوروز در محل کار نبودم سریع با من تماس می گرفتند و می گفتند:« کجایی؟ راننده ای جایگزین تو گذاشته اند که اعصاب ندارد و دارد مشکل ایجاد می شود.»

بعد از این خط به کدام خط آمدید؟

بعد از آن در سال 94 به خط بی آرتی آمدم.  البته من به بی آرتی نیامدم و من را به بی آرتی آوردند!ماجرایش هم این بود که به خاطر خراب شدم اتومبیل شخصی ام ، مجبور شدم مدتی در خطوط بی آرتی که نزدیک تر بود کار کنم.  اخلاق من هم طوری است که اگر مدتی با طرف مقابل تعامل داشته باشم ، چون بدون دعوا و اصطکاک و با روی خوش هستم ، سریع من را می پسندند و نمی گذارند بروم.مسئول این قسمت هم به همین خاطر وقتی من را دید ، گفت دیگر باید در همین خط بمانی. نکته جالب این بود که در این خط دو اتوبوس مخصوص بانوان گذاشتند و گفتند باید در این اتوبوس کار کنی. هر چه گفتم من می خواهم از نامحرم فرار کنم (می خندد) گفتند نه باید در خط بانوان کار کنی و به درد همین کار هم می خوری.

وضعیت اتوبوس بانوان چطور است؟

این اتوبوس ها را باتوجه به مراجعه زیادی که خانمها در ساعات پیک کاری درباره مزاحمت هایی که برایشان ایجاد شده داشتند ، تدارک دیدند. ما هم در ساعات پیک رفت و آمد داریم و معمولا اتوبوس تا بغل دست راننده پر می شود. آقایان هم معمولا به ما چپ چپ نگاه می کنند.(می خندد) می گویند چرا برای زن ها راننده زن نگذاشته اند؟ اصلا خانم ها چرا اتوبوس جداگانه دارند ، مگر خون خانم ها از ما رنگین تر است؟! خب خانم ها هم خصوصیات خودشان را دارند و بعضا نسبت به رانندگی هشدارهایی می دهند. بعضی اوقات که در مواجهه با مانع ترمز میگیرم می گویند : زیرش گرفتی؟! (می خندد)

با مسافرها صحبت و اختلاط هم می کنید؟

الان که با خانم ها هستم غیر از جایی که سوال  یا نکته ای بپرسند ، خیر. اما با آقایان که بودم بله. بعضا سلام و علیک و اختلاط داشتیم.

به طور کلی نکته ای که درباره شغل های اینچنینی مثل شغل شما وجود دارد ، این است که با بدنه جامعه و عموم مردم سر و کار دارید. چقدر در این تعامل به پدیده های اجتماعی و یا موارد فرهنگی  که ناراحتتان کند- برخورد کرده اید؟

بله در این مدتی که بوده ام مسائل این چنینی دیده ام. مثلا من خیلی ناراحت می شوم که با وجود مشخص بودن جای خانم ها و آقایان در اتوبوس ، باز هم عده ای این مسئله را رعایت نمی کنند.بعضا افرادی برای مزاحمت می آیند و مثلا برای بانوان مشکل ایجاد می کنند. معمولا در این موارد با زبان خوش با آنها صحبت و مشکل را حل می کنم.البته بعضی ها هم اصلا طوری هستند که نمی شود زیاد بهشان تذکر داد.

تا به حال درگیری فیزیکی هم به خاطر این مسائل داشته اید؟

همانطور که گفتم اهل دعوا نیستم ، اما در یکی دو مورد درگیری فیزیکی هم پیش آمد.  حتی یکبار ، طرف مقابل به خودش اجازه داد به من سیلی بزند به طوری که مسافرها ناراحت شدند و او را گرفتند تا بزنند . من گفتم نه لازم نیست. اعصابش از جای دیگری ناراحت است ، بگذارید اعصابش سر جایش بیاید.جالب است که فردای این ماجرا این فرد خودش آمد و عذرخواهی کرد و گفت : من اشتباه کردم.

وقت هایی که سر کار نیستید برای رفت و آمدهای درون شهری سوار اتوبوس می شوید؟ یا اینکه از ماشین شخصی استفاده می کنید؟

من بیشتر از ماشین شخصی استفاده می کنم. البته کلا زیاد از خانه بیرون نمی آیم و به خاطر مطالعه ای که در خانه دارم اهل این نیستم که در خیابان وقتم را بگذرانم. سعی می کنم چندتا از کارها را با هم جمع کنم و یک باره با ماشین بیرون بروم همه کارها را مثل خرید و مهمانی و . . .یکجا انجام دهم.بعضی مواقع هم شده است که ماشین بیرون نیاورم و از اتوبوس استفاده کنم.

خانواده تان چند نفر است؟

من یک دختر و یک پسر دارم که شاگرد اول هستند و بهشان هم افتخار می کنم. خدا به من عنایتی کرده است که فرزندان خوب  و مخصوصا همسر خوبی دارم. همسرم هم مدتی درس طلبگی می خواند.

آنها هم از اتوبوس استفاده نمی کنند؟

نه؛ آنها همیشه با اتوبوس رفت و آمد می کنند.بعضی از همکارها آنها را می شناسند اما حتما خودشان از کارت بلیط استفاده می کنند و تعارفات راننده ها را در این زمینه قبول نمی کنند.

آقای صادقی! با توجه به شغل و کارتان کدامیک از بخش های علوم اسلامی برایتان جذاب تر است؟

طلبگی همه اش برای من شیرین و جذاب است.هرچه بگویم در این زمینه ، کم گفته ام. من خیلی به حوزه علمیه علاقه دارم و به خاطر یادگیری اخلاق ، احکام و اصول به آنجا می روم.در بعضی از جلساتی که در خود شرکت واحد اتوبوسرانی برگزار می شود و یا حلقه های صالحین ، بحث های احکام و اعتقادات را ارائه می کنم.

تا به حال در اتوبوس با روحانی بداخلاق هم رو به رو شده اید؟

بله متاسفانه چند بار این مسئله پیش آمده است. حتی یکبار با یکی از آنها بحث کردم چون دیدم در اتوبوس دارد مطلب اشتباه به مخاطب می گوید. به او گفتم آقای محترم! این لباس ، لباس انبیاست.کسی که می پوشد سواد و اخلاق و رفتار و زبانش باید درست و صحیح باشد. تو که خودت بلد نیستی ، نباید به مردم مطالب غلط منتقل کنی. او هم گله کرد که چرا مثلا تو که خودت هم طلبه هستی به من چنین تذکری می دهی؟ گفتم تعارف ندارد ، با همه در این شغل آمده ایم تا مردم را به راه راست راهنمایی کنیم نه اینکه تازه به آنها اطلاعات غلط بدهیم. در یک مورد هم در همان محیط حوزه دیدم طلبه ای آمد و به یکی از اساتید گفت که من اجازه میخواهم که لباس بپوشم.از او پرسیدم چرا اصرار داری لباس بپوشی؟ گفت چون اگر لباس بپوشم در محله به من احترام می گذارند و ابهتی پیدا می کنم. به او گفتم اگر به لباس این گونه می خواهی نگاه کنی اصلا برو!لباس که به خاطر احترام گذاشتن و . . . نیست. لباس فقط به خاطر خدمت به خلق خدا و رضای خداست! گفتم اول برو فکرت را درست کن و بعد بیا.

از اینکه وقتتان را در اختیار ما  گذاشتید ، متشکرم . اگر نکته ای در انتها دارید ، بفرمایید.

من فقط یک توصیه به همکاران خودم یعنی رانندگان اتوبوس دارم. آن هم این است که سه چیز را از یاد نبرند.این سه چیز باعث پیروزی فرد می شود.اول توحید ، یعنی همه چیز و همه کار برای رضای خدا و با یاد خدا صورت گیرد. دوم صبر . طبق روایات کوچکترین صبر خداوند ، 40 سال است! سوم هم گذشت. همانطور که ما انتظار داریم خداوند از گناهانمان بگذرد باید خودمان هم از خطاهای دیگران بگذریم.