به گزارش اصفهان زیبا؛ این روزها در سینمای ایران بهندرت میتوان فیلمهایی از ژانر کمدی مشاهده کرد که لودگی، ابتذال و شوخیهای سخیف در آن دیده نشود. اینگونه فیلمها شاید فروش پررنگی به ثبت برساند؛ اما باعث دورشدن هرچه بیشتر خانوادهها از سینماها میشود.
در این میان اما کارگردانی از خطه آذربایجان و تبریز برخاسته و اثری را تولید کرده است که نهتنها با استقبال منتقدان سینما روبهرو شده، بلکه توانسته خانوادههای زیادی را که مدتها از سینما فاصله گرفته بودند، به تماشای پرده نقرهای بکشاند. در فیلم سینمایی «آپاراتچی» شاهد طنزی سالم و در خدمت قصه هستیم. طنزی که حدود را میشناسد و از وارد شدن به لودگی و شوخیهای سطحی دوری میکند. به همین مناسبت با کارگردان «آپاراتچی»، قربانعلی طاهرفر، همصحبت شدیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
چه شد که به سراغ سوژه جلیل طائفی رفتید و چه چیزی در این شخصیت مشاهده کردید که شما را به ساخت «آپاراتچی» مشتاق کرد؟
برای بنده درباره این موضوع سه شاخصه وجود داشت. اول، موقعیت نمایشی فیلم است که از آن با عباراتی نظیر «فیلم در فیلم» یا «متافیلم» نیز استفاده میشود که بیشتر ادای دین به سینما توسط سازنده اثر است. فیلمسازها چون عمر خود را در پشتصحنه سپری میکنند، علاقه دارند در یکی از آثارشان به اتفاقات پشت دوربین بپردازند و ساخت چنین اثری را در کارنامه هنری خود ثبت کنند. به نظرم این یکی از جذابیتهای سینماست. معمولا فیلمهای این ژانر برای مخاطبان نیز جذاب هستند.
شاخصه دوم، تجربه شخصی است که تجربه زیسته من در دهه 60 در شهر تبریز است. این دهه جزو شریفترین دهههای مردم انقلاب است. همراهی و همدلی و در یک کلام عاشقانه زیستن در عین محاصره اقتصادی، جنگ، ترور و شهادت و همه محدودیتهاست. نگاه به فردا هم در آن دهه بسیار امیدوارانه بود. اما جاذبه سوم و اصلی، ژانر و سوژه ماجراست. ما شاهد عشق یک کارگر ساده ساختمان به سینما هستیم و این عشق در نوع خودش حتی با سوژههای هموزن و برابر خود نظیر فیلم «عشق دوربین» کیشلوفسکی که بیانگر ماجرای یک کارمند علاقهمند به سینماست، متمایز بوده و بینظیر است.
چقدر ضرورت دارد که فیلمسازها به سراغ سوژههای بومی متناسب با فرهنگ خود بروند؟
این موضوع فراتر از اهمیت و ضرورت است. نیاز بنیادی ساختار فرهنگیاجتماعی ماست تا چه در سینما و چه در هنرهای دیگر به سراغ سوژههای بومی برویم؛ زیرا جزو اجزای مغفول جامعه فرهنگی در این چهار دهه است. این نکته به اثبات رسیده است که اگر حمایت و نگاه درستی به سینمای مسائل قومیتی وجود داشته باشد، آن اثر همیشه جزو آثار موفق خواهد بود. جدای از جذابیت و موفقیت، این سوژهها بخشی از بدنه فرهنگی و بخشی از تاریخ فرهنگی ماست؛ بهخصوص شهر من، تبریز. آذربایجان پشتوانه تاریخی و تمدنی قوی دارد و در هر مقطع و تاریخی که روی آن دست بگذاریم، میبینیم که ضرورت ساخت آثاری درباره آذربایجان وجود دارد.
میدانید که آذربایجان تاریخی به قدمت بیش از چهارهزار سال دارد. به همین نقطه تاریخ تشیع یعنی دوره صفویه نگاه کنیم، مشاهده میکنیم که چه اتفاقی دراین بازه در تاریخ ایران رخ داده است. صفویه تأثیرگذارترین خانواده این مرز و بوم است. حداقل ایرانیان، تشیع خود را مدیون تاریخ صفوی میدانند. ولی چقدر درباره تاریخ صفوی اثر هنری داریم؟ بهجز یک سری آثار در حوزه ادبیات. ما در حوزه آثار نمایشی خصوصا سینما و فیلم که جامع باشد و بتواند همه ایرانیان را درگیر خود کند، هیچ چیزی نداریم. تاریخ صفوی را برای مثال عرض کردم.
به نظرم جریان سینمای کشور بدهکاری بزرگی به سینمای بومی و استانهای ما دارد. دیوار بلندی بین سینمای استانها و سینمای پایتخت کشیده شده که تنها راه مطالبه و گرفتن حق سینمای استانها این است که بتوانیم از این دیوار عبور کنیم. یک سهلانگاری تاریخی وجود دارد. البته که در همه ادوار وزارتی ما، همه با این شعار جلو آمدند که سینمای بومی ما نیازمند توجه مضاعف است؛ ولی این صحبتها همیشه پشت تریبونها باقی مانده است. البته با پرسوجوهایی که بنده کردهام، در دوره فعلی توسط برخی از ارگانهای فیلمسازی کارهایی در حال انجام است که این اتفاق مبارکی است. قطعا اگر این اتفاق نمیافتاد، الان شاهد «آپاراتچی» یا برخی دیگر از آثار نبودیم.
شهید آوینی در یکی از مقالات خود (جذابیت در سینما)، بیان میکند که جذابیت برای یک فیلم شرط لازم است؛ اما کافی نیست و از دوگانه خودآگاهی و گیشه صحبت میکند. شما به عنوان سازنده آپاراتچی چگونه با این چالش مواجه شدید؟ و با این اوصاف از آمار فروش فیلمتان رضایت دارید؟
خدا کند که توانسته باشیم یک قدم در جهت آرا و اندیشههای شهید آوینی برداشته باشیم. آوینی استاد مسلم همه سینماگرانی است که ادعای تعهد دارند. ما به تعبیر خود شهید آوینی، سینمای منهای تعهد نداریم. قطعا یکی از جنبههای رویکرد ما در آپاراتچی گیشه است؛ ولی رویکرد اصلی نیست. رویکرد اصلی ما پرداختن به همین مبانی سینمای انقلاب اسلامی در قاب هنر مردمی و قصهای است که برآمده از هنر مردمی است که از دهه شصت برخاسته و مبنایش مردماند. پایه و اساس قصه ما همین بوده است. همه فیلمها حتما یک رویکردشان گیشه است؛ چون هیچ فیلمی بدون مخاطب خوشبخت نیست. آن هم مخاطب از تمام طیفها و نهفقط از یک طیف خاص. فیلم ساخته میشود که همه به تماشای آن بنشینند.
جایگاه ژانر کمدی را در سینمای ایران چطور میبینید؟
از یک بخش سینما هم نباید غافل شویم. گیشه یکی از ارکان سینماست و ما همه تلاش خود را کردیم که در کنار اینکه این مفاهیم و مؤلفهها و شناسههای فراموششده را یادآوری بکنیم، بستری انتخاب کنیم که به سمت کمدی لودگی نرود و کمدی را به اثر خود سنجاق نکنیم. در این اثر با ایجاد موقعیتهای کمدی منطقی که داستان میطلبید، توانستیم مخاطب را همراه قصه و موضوع کنیم. هیچ فیلمسازی اثرش را برای قفسه آرشیو نمیسازد.
ضلع سوم هر اثر هنری مخاطب است و درصورتیکه این ضلع کامل نشود، اصلا شاکله اثر هنری کامل نمیشود؛بنابراین در مقطعی قرار گرفتهایم که شاهد پیشتازی سینمای کمدی در ایران هستیم؛ از یک طرف مجبوریم جریان سینمایی ایران را به نقد و چالش بکشیم؛ چراکه سینمای کمدی افسار سینمای ایران را به دست گرفته و کسانی که میخواهند بدون هیچ مانعی به کار خود ادامه دهند، بهنوعی مجبورند وارد عرصه سینمای کمدی شوند.
در عصری زندگی میکنیم که قهرمانان ما چه از جنس نخبگانی و چه از جنس مردمی توانایی پر کردن سینماها را ندارند. ما از این عصر بهراحتی نمیتوانیم بگذریم. این اصل باید بازنگری بشود. یک «باری به هر جهت» در سینمای ایران و در حوزه سینمای انقلاب مشاهده میکنیم و آثار تولید میشوند؛ اما بهاندازه کافی دیده نمیشوند، به بایگانی سپرده شده و دوباره آثار دیگری تولید میشوند. این اصلا مسیر درستی نیست. من بهعنوان یک فیلماولی شناخته میشوم؛ اما نزدیک سی سال است که در این عرصه هستم. همان دیوار بلندی که عرض کردم، ما را به این روز انداخته که بعد از سه دهه فعالیت تازه فیلم اول خود را بسازم؛ وگرنه سابقه ساخت چندین اثر تلویزیونی و مستند دارم.
افرادی با استعداد بهمراتب بیشتر از من پشت این دیوار ماندند، فرسوده شدند و استعدادشان از بین رفت و شاید هم عدهای دیگر در قید حیات نباشند. اصلا لزومی ندارد هر سینماگری برای دنبال کردن مسیر حرفهای خود در تهران ساکن شود؛ برای مثال باید اداره کل ارشاد همه استانها را مجاب به ساخت حداقل یک فیلم سینمایی در سال بکند. آن وقت شما نگاه کنید که در جشنواره ما چه اتفاقی میافتد. البته من در جایگاه سیاستگذاری نیستم و این صحبتها هم بیشتر درد دلی از طرف یکی از چندین نفری است که مدت زیادی پشت این دیوار مانده است.
اهمیت و جایگاه واقعیتنگاری را در سینمای ایران در چه میدانید؟ با توجه به اینکه در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب بهسر میبریم و اثر شما نیز یک اثر اقتباسی از کتابی با همین نام است، جایگاه و تعامل کتاب و سینمای داستانی را چگونه میبینید؟
یکی از آفتهایی که در سینمای ایران طی ادوار مختلف وجود داشته، موضوع کارگردان و سینماگر مؤلف است. معمولا کارگردانها دوست داشتند که از نظر مضمونی و محتوایی، خود مؤلف فیلمنامههایشان باشند و بر همین اساس بوده که جریان سینمای مؤلف در سینمای ما پیشتاز بوده است. همین مسئله بهعنوان یک آسیب باعث شده که بیشتر آثار سینمای ما که حتی در مدیوم ماندگار و جهانی ساخته شدهاند، از پشتوانه پژوهشی و اقتباس که در رأس همه آنهاست، غفلت بشود و سهم فیلمنامههای اقتباسی ما در ساخت آثار ناکافی باشد. ساختار قهرمانمحور سینمای ایران قطعا میتواند با اقتباس و قهرمانهای حقیقی رنگ و لعابهای بهتری به خود بگیرد؛ زیرا مبانی فکری ما مبتنی بر انقلاب اسلامی است و تاریخ ما سرشار از قهرمانهای نامی است که از جنس خود مردم هستند.
ما در مسیر تاریخ معاصر دو نمونه قهرمان داریم؛ دسته اول قهرمانهای نخبگانی و مشاهیر ما هستند و دسته دیگر قهرمانهایی نظیر جلیل طائفی که از جنس مردم عادی و متعلق به همه مردم ایران هستند که از این قهرمانها غفلت شده است. حقیقتنگاری میتواند مثل آپاراتچی باشد که از دل یکی از دهها کتابی که درباره شخصیت مردم معمولی ما نوشته شده، بیرون آمده است. مردم معمولی تعریفش مشخص است؛ یعنی قهرمانی بدون رانت، بدون سفارش و بدون نفوذ. این شخصیتها قائمبهذات هستند و در مقاطع مختلف انقلاب احساس تکلیف کردند و در مسیری که انقلاب ترسیم کرده بود، برخاسته و دین خود را ادا کردند و تبدیل به قهرمانانی شدند که ما از آنان غافل بودهایم.
در آپاراتچی شاهد نگاه متفاوتی به مفهوم جشنواره بودیم. این نگاه در ذهن شما چگونه است و از چه چیزی نشئت میگیرد؟ یا به عبارت دقیقتر، تعریف قربانعلی طاهرفر از جشنوارههای سینمایی چیست؟
ما گاهی از اوقات ژست روشنفکری میگیریم که جشنواره برای فیلمساز مهم نیست و فیلمساز کار خود را بدون توجه به جشنواره انجام میدهد. جشنواره در هر صورتی مهمترین رویدادی است که میتواند برای یک فیلمساز اتفاق بیفتد و هر چه رتبه جشنواره بالاتر باشد، قطعا فیلمساز موفقتر و مقتدرتر است. این نگاه در آپاراتچی نیز وجود دارد. منتها دورهای که جلیل در حال فیلمسازی است، تنها جشنواره شاخص آن دوره جشنواره فجر است که در این فیلم بهعنوان یک نماد موفقیت ترسیم شده و این ادای دینی از جانب ما به جشنواره فجر است.
مفهوم جشنواره برای طاهرفر مثل بقیه فیلمسازان دنیا مهم است؛ ولی از آنجایی که ما شاگرد تنبل و مردودی شهید آوینی هستیم و ایشان حق استادی بر ما دارند، هر قدمی که در جهت رسالت ما نباشد و در هر قدمش در اندیشه مردم کشور و هویت اسلامی و ایران خود نباشیم، فیلمساز جمهوری اسلامی حساب نمیشویم. حتی اگر در جشنوارهای مثل اسکار موفق به کسب جایزهای شویم. مثل بعضی از آثار امروزی که در برخی از جشنوارههای بینالمللی در اقصی نقاط عالم میدرخشند و با این حال، شاهد سیاهنمایی، ایرانهراسی و ایرانستیزی هستیم.
وقتی فیلمساز رسالتی قائل نباشد، میتواند هویت خود را بفروشد. بهزعم بنده، سینما هنوز هم آیینه جادوست و به تعبیر شهید آوینی، باید همه زشتیها و پلیدیهای دنیای استعمار را نشان دهد. به تعبیری، سازنده یک اثر هنری باید منعکسکننده همه حقیقتها باشد؛ بنابراین به نظر من جایگاه سینما به جهت پیشرو و رهبربودن بهمراتب فراتر از دیگر هنرهای تصویری است؛ زیرا چشم همگان به سینماست.
با توجه به تجربه حاصل از آپاراتچی و بازخوردی که از سوی مردم و منتقدان دریافت کردید، چه تصمیمی برای کارهای بعدی خود دارید؟
براساس بازخوردهایی که از فیلم گرفتیم، تلاش من بر این است که در این جریان سینمایی ثابتقدم بمانم. قطعا در گام اول علاقه شخص من همان زیستبوم فرهنگی و تمدنی آذربایجان است و هر آنچه در راستای اقتدار نظام عزیزمان باشد، فیلمی که جامعالاطراف باشد و طیف وسیعی از مخاطبان را درگیر خود بکند. انشاءالله بتوان در حوزه گیشه و فروش و تفکر و اندیشه اثری تولید کرد که در نقطه تعالی قرار داشته باشد.
دومین نکته این است که باید تلاش شود اثر بعدی یک قدم روبهجلو باشد و سومین نکته هم من قطعا علاقه دارم با چنین مضمونی جلو بروم که حتما پشتوانه پژوهشی داشته باشد و چه بهتر اگر بتوان از یک رویداد تاریخی، اقتباسی وزین و قابلاعتنا داشته باشیم و در نهایت به نقطه آپاراتچی برسیم.