به گزارش اصفهان زیبا؛ روزی از محمد حسنین هیکل، نویسنده و روزنامهنگار مشهور مصری، پرسیدند شما مصریان با آن پیشینه درخشان فرهنگی چه شد که عربزبان شدید؟ گفت ما عربزبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم…»
ابوالقاسم منصوربنحسن طوسی متخلص به «فردوسی» در سال 329 هجری در دهی بهنام باژ از ناحیه طبران از توابع طوس در خانوادهای دهقانزاده، چشم به جهان گشود. فردوسی سی سال جان و مال خود را صرف نوشتن شاهنامه کرد و در سال 384 هجری یعنی سه سال پیش از بر تخت نشستن محمود غزنوی آن را به پایان رساند و در سال 400 هجری با نگارش دوم و نهایی آن را تقدیم سلطانمحمود میکند.
بهگفته خالقیمطلق شاهنامهپژوه «شاهنامه درخشانترین نمایش تاریخی و آشکارترین نشانه هویت ملی و فرهنگی ایرانیان است. شاهنامه آموزگار چگونه زیستن و بهتر زیستن و شناخت ننگ و نام و مجموعهای از بینش و اندیشه آنها (نیکانمان) به این جهان و رهنمای رستگاری آنهاست. این کتاب درعینحال بزرگترین گنجینه زبان فارسی است و ازآنجاکه کهنترین و پرگنجترین اثر ادب فارسی است که کامل به دست ما رسیده است، با محتوای اساطیری، داستانی، تاریخی و غنای ادبی خود، بر سراسر ادب و هنر نوشتاری و شنیداری و دیداری کشور خود و تا حدودی همسایگان خود، تأثیر نهاده است».
فردوسی پرورده دوران ادبپرور سامانی و همچنین رشدیافته خانواده دهقانان بود که ایرانیانی اصیل و توانگر بودند و سنن باستانی و اساطیری ایران را سینهبهسینه حفظ میکردند؛ او در جایجای شاهنامه از دهقانان بهعنوان راوی داستانهای خود استفاده میکند.
در زمان به پایان رسیدن شاهنامه خاندان سامانی روبهزوال بود و حکیم توس تمام اموال خود را در این سیواندی صرف نوشتن شاهنامه کرده بود؛ یعنی فردوسی با یک بدشانسی بزرگ مواجه میشود؛ اینکه ممدوحی نداشته که شاهنامه را به او تقدیم کند و در ازای این اثر گرانبها از تنگدستی به درآید.
فردوسی بعد از نابودی سامانیان و بر تخت نشستن محمود غزنوی و با اضافه کردن بخش «گفتار اندر ستایش سلطان محمود» در دیباچه، شاهنامه را به او تقدیم میکند. سلطان محمود نیز گویا پیش از ویرایش نهایی به فردوسی وعده سکه طلا در ازای هر بیت را میدهد، اما هنگام به پایان رسیدن شاهنامه، محمود غزنوی از روی تعصب و ترکتباری به مذاقش خوش نمیآید و سکه نقره به شاعر میدهد. او از این بابت بهحدی آشفته میشود که دربار را ترک کرده و همه آن پولها را به حمامی میدهد.
تنگدستی و تصوری که در ذهن فردوسی از حکومت سامانیان ادبپرور در ذهنش مانده بود، مانعی شد برای شناخت بهتر محمود غزنوی. محمود نهتنها برخلاف آنچه تا قرنها از بخشندگی او میگفتند نبود، بلکه تنها آنچه خودش میخواست، میپسندید. اگر به شعر شاعران توجه داشت و صله و پاداشهای فراوانی نثار میکرد، برای زبان فارسی و ادبدوستی نبود؛ بلکه شعر برای او حکم رسانه تبلیغاتی را داشت. آنان که بهخوبی تبلیغ او را میکردند از سکههای محمود بیشتر بهره میبردند و غیری وجود نداشت. فردوسی تاریخ ملی ایرانیان را به نظم درآورده بود و این موضوع موردعلاقه سلطان وقت نبود.
درفش کاویان
نظامی عروضی در کتاب «چهارمقاله» چنین آورده است: پسازآنکه فردوسی از کمی صله به رنج آمد، از غزنه (پایتخت غزنویان) گریخت و به طبرستان نزد سپهبد شهریار از آل باوند رفت و محمود را هجو گفت؛ سپس به خواهش سپهبد همه ابیات را نابود کرد جز شش بیت که نظامی عروضی در کتابش آورده است.
در انتساب این هجونامه تردید و شکهای بسیاری وجود دارد و تنها منبع موثق چهارمقاله نظامی عروضی است. اما به گفته اسلامیندوشن «ابیات هجونامه در هرحال بسیار پرمعنا هستند، چه از آن فردوسی باشد چه نباشد».
حرف راست را هرکسی بزند راست است، دیگر تفاوتی نمیکند، دادخواهی از سمت فردوسی یا همفکران او باشد؛ از طرفی، محمود تنها در حق فردوسی ناجوانمردی نکرد، بلکه او سابقهای سنگین در حق تمامی افراد زمانش داشت. از غارت هند گرفته تا کشتار کسانی که هم کیش او نبودند بهخصوص قرامطه و شیعیان که حساسیت بیشتری به آنها داشت. چنین شخصیتی بعید بهنظر نمیرسید که از فردوسی آزاده رافضیمذهب خوشش بیاید.
تحمل اینگونه رفتار سخت بود و او یا پیروانش، خط بطلانی در دادخواهی خود، بر روی چندین قرن تفکر اشتباه درمورد محمود کشیدند. بهگفته اسلامیندوشن «صدای شاعر در هجونامه چه از فردوسی باشد چه نباشد صدای زمان است؛ خود حماسه کوچکی است که بر ضد تعصب و ابتذال، که از مواضعه غلامان ترک با تازیان عباسی پدید آمده بود، بلند میشود؛ هرچند از فردوسی هم نباشد، از ارزش مفهوم عمیقی که در آن است کاسته نمیشود.
نوشدارو بعد از مرگ سهراب
نقل است که بعد از راندن حکیم فردوسی از دربار سلطان محمود احمد میمندی وزیر دربار در یکی از سفرهای هند فرصت را غنیمت شمرد و در جواب یکی از پرسشهای محمود یکی از اشعار فردوسی را خواند.
محمود اسم سراینده را میپرسد و احمد میمندی میگوید: ابوالقاسم فردوسیِ بیچاره است. محمود شصت هزار سکه دینار برای او بهعنوان پشیمانی میفرستد؛ اما کار از کار گذشته و نوشدارو پس از مرگ سهراب است، زیرا در همان هنگام جنازه فردوسی را از شهر میبردند. دخترش نیز از دریافت این گنجینه خودداری کرد و پایان غمانگیز زندگانی فردوسی بیشازپیش رقم خورد.
اگر امروزه زبان فارسی همچنان به حیات خود ادامه میدهد و ما به زبان نیاکان خود آشنا هستیم، داستان زندگی پنهانی، تنگدستی و تلاشهای فردوسی در پس آن قرار دارد. زبان فارسی یادگاری با قدمت چند هزارساله است که حتی بهزور شمشیر بیگانگان نیز از بین نرفته است.