به گزارش اصفهان زیبا؛ «توتون و تنباکو شرعا نجس است»؛ آقا نجفی برای مردم اصفهان، این گونه منبر رفت و موعظه گفت. ملامحمدباقر فشارکی هم تأیید کرد.تاجری از تجار معتبر شهر کل موجودی توتون و تنباکوی خود را سوزاند. او این عمل را از تسلیمکردن داراییاش به کمپانی انگلیسی بهتر دانست. داراییاش سوخت و خشم مردم زبانه کشید.
***
علما منبر رفتند و ارشاد کردند. از تحریم تنباکو سخن گفتند. دیگر در شهر خبری از معامله، خرید یا فروش تنباکو نبود. شخصی در میان بازار به انگلیس دشنام داد. دیگران تکرار کردند. مردم ادامه دادند. اصفهان تنباکو را برخود منع کرد و این اولین شهر ایران بود.
***
«همین که آقا نجفی تنباکو را حرام اعلام کرد… پیروانش رفتند بازار، هر کجا قلیانی دیدند شکستند.» خبر به حاکم اصفهان رسید؛ ظل سلطان برای آقا نجفی پیام فرستاده است.
«شراب که از تنباکو نجستر است همان قدر که در باب شراب نهی دارید در باب تنباکو هم
همان قدر بگویید، این اقدامات چه چیز است؟»
آقا نجفی جواب داد: «ما به تکلیف شرعی خود عمل میکنیم شما هم به تکلیف عرفی خودتان عمل نمایید!»
درگیریها در اصفهان اوج میگیرد. ظل السلطان بر علما فشار وارد میکند. خواسته حکومت مشخص است: «برداشتن حکم تحریم»
و حرف آقایان یکی است: «برداشتن انحصار از توتون و تنباکو»
***
ظلالسلطان به تجار اصفهانی این گونه مینویسد: «عریضه شما توسط امام جمعه به دست ما رسید. شما سزاوارید که احضار شوید و به کیفر گستاخی خود برسید؛ یعنی مثلا پاهایتان به فلک بسته شود و حق این است که شما را گردن بزنند تا دیگر احدی قادر نباشد در امور دولتی بگوید چرا یا برای چه؟ ولی این دفعه به لحاظ احترامی که برای امام جمعه قائلیم، اغماض کردیم؛ به این شرط که دست از چنین گستاخیها و مخالفت با اوامر دولت بردارید. اعلیحضرت پادشاه، صاحب اختیار اهالی ایران و اموال آنان است و بهتر از هر کس میداند که مصلحت رعایا در چیست. شما ابدا حق چنین مخالفتهایی را ندارید. بدون گستاخی به شغل خودتان بپردازید و کاری نداشته باشید.»
***
سیدعلیاکبر فال اسیری از علمای بزرگ شیراز است. در مسجد وکیل شیراز بعد از نطق شورانگیزی در حمایت از تحریم توتون و تنباکو از زیر عبا شمشیری برآورده، میگوید: «ای مردم بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانهای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد.»
ناصرالدین شاه در نامهای خطاب به آقانجفی این گونه مینویسد: «… نگذارید کاری شود به خلاف رضای ما و بر خلاف دولت باشد که ما لابد شویم و جمعی را به معرض غضب درآوریم. بیجهت عالم آسوده را آشفته نکنید و مردم با خون خود بازی نکنند. … و آسوده مشغول دعاگویی و رعیتی باشند.»
حاج آقا منیرالدین بروجردی، شبانه اصفهان را به سمت عراق ترک میکند. خبر را به سامرا نزد مرجع تقلید تام زمان میرزای شیرازی میبرد. کسب تکلیف میکند. میرزا قلم بر میدارد. یک خط بیشتر نمینویسد: «الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحوکان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است».
***
با همین یک خط، ایران منقلب میشود. شعلههای زبانهکشیده از اصفهان، سراسر مملکت ایران را فرا میگیرد. قلیانها شکسته میشود؛ ابهت شاه هم.
***
حکم تنباکو در سراسر ایران اجرا شد. نقش مرجعیت، زغال غیرت را گداخت. تنباکو به یکباره سوخت و از منزلت افتاد. شاه مجبور به پسگرفتن قرارداد انحصار توتون و تنباکو شد. انگلیسها دشمنانشان را شناختند. زیر ذره بین سفارتخانههای فرنگ، آقا نجفی مغضوب شد.
تا… تا آخر حیاتش… فوت که کرد نوبت به دشمنی تاریخنگاران افتاد.
***
آقانجفی کمی پس از تحریم: «اگر ما آن اقدام را نمیکردیم، امروز مسلمانها در مقابل فرنگیها دست به سینه ایستاده بودند.»
***
سال یکهزاروسیصدونه بود. اولین جنبش بیداری ایران از اصفهان آغاز شد. در رأس آن آقانجفی و در کنارش ملامحمدباقر فشارکی قرار داشت.