به گزارش اصفهان زیبا؛ اقتباس همواره در خلق آثار هنری وجود داشته و شاید بتوان گفت یکی از کهنترین روشها برای پرورش یک فرآورده هنری است. اقتباس (Adaptation) در لغت بهمعنای گرفتن، اخذکردن، آموختن، گرفتن مطلب از کتاب یا رسالهای است؛ اما جدای از معنای لغوی، مقوله اقتباس در عمل شمول و گستره وسیعتری دارد؛ مثلا اگر سینماگری در کودکی شاهد کشتهشدن پدر خود توسط یک جانی در راهپله خانهشان بوده باشد و سالها بعد بیاید همین واقعه را دستمایه ساخت فیلمی جنایی بکند، اقتباس کرده است یا اگر سینماگری دیگر با خواندن کتابی موضوع آن را جذاب بیابد و بخواهد با توجه به آن فیلمی بسازد، باز هم با اقتباس روبهرو هستیم.
درواقع تعیینکردن مرزهای تنگ و محدود برای مفهوم اقتباس، کاری غیرضرور است. البته مرز اقتباس را از این هم میتوان فراتر برد. اچ. پورتر ابوت در کتاب «سواد روایت» یکی از روشهای خوانش روایت را «خوانشهای اقتباسی» مینامد. او معتقد است در تفسیر روایت، مرزهایی وجود دارند که ممکن است ما بهعنوان یک خوانشگر، از آنها عدول کنیم. اگر از این مرزها رد شدیم، خوانش ما دیگر براساس تحلیل شواهد نیست؛ بلکه درواقع آفرینش یک خوانش با استفاده از «اقتباس» است.
برمبنای سخن ابوت، یک مخاطب آنگاه که دارد خوانشی فراتر از چارچوب خود اثر از آن ارائه میدهد، درواقع دست به اقتباس زده است؛ یعنی آنجا که بیطرفی ما کنار میرود و قلمرو خلاقیتمان با قلمرو اثر درهم میآمیزد، یک خوانش اقتباسی ارائه کردهایم. عبور از مرزهای یک خوانش بیطرفانه، چندان امر و لحظه مشخصی نیست و حتی ممکن است ناآگاهانه باشد.
به گفته ابوت: «از آنجا که در هر تفسیری تا حدی آفرینش هم وجود دارد، یافتن این حدومرز نیز ما را به قلمرویی مبهم و خاکستری میکشاند.»
جایگاه اقتباس در سینما
شاید بتوان گفت سینما مقصد و خانه محبوب «اقتباس» است. صورت دیگری از این گزاره هم تا حدی درست است: سینما اقتباس را مثل یک دوست و همراه خوب و قدیمی دوست میدارد. بسیاری از فیلمهای درخشان تاریخ سینما، اقتباس از رمانهای مشهور یا نهچندان مشهور بودهاند. آلفرد هیچکاک، جان فورد، استنلی کوبریک، سرجیو لئونه، فرانسیس فورد کاپولا، مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ و دیگران، همه آثاری ساختهاند که اقتباسی محسوب میشوند.
هرچند سینماگرانی هم هستند که از اساس با مقوله اقتباس از یک اثر ادبی مخالفت داشتهاند و بر جدابودگی جهان سینما و ادبیات تأکید داشتند. اینگمار برگمان گفته است: «فیلم هیچ ارتباطی با ادبیات ندارد. سرشت و جوهر این دو هنر معمولا در تضاد با هم است.»
انواع اقتباس
در ادامه برای اینکه فهم دقیقتری از اقتباس در سینما داشته باشیم، بهتر است به تقسیمبندی «دادلی اندرو» از اقتباسهای سینمایی که ابوت در کتابش به آن اشاره میکند، نظری بیندازیم.
اندرو سه نوع اقتباس سینمایی را از هم جدا میسازد:
۱. «وامگیری» که به همان معنای گستردهای که پیشتر از اقتباس ارائه کردیم، نزدیک است. وامگیری از سویی با «بینامتنیت» مرتبط است؛ یعنی تأثیرگذاری و تأثیرگیری همه عرصههای هنر بر هم و از هم در طول تاریخ. وامگیری نوعی تصاحب و بهخدمتگرفتن قصهها، ایدهها و موقعیتهاست که در همه امور خلاقانه امری بدیهی است.
۲. «همجوارسازی» وقتی رخ میدهد که یک فیلمساز بخواهد اثر خود را تا حد امکان به متن اصلی و مورداقتباس نزدیک سازد. بهعبارتی، تلاش برای تصویریسازی یک متن میشود همجوارسازی یا اگر مدیوم ادبیات را در نظر بگیریم، وقتی شاعری تلاش میکند یک داستان منثور را با وفاداری حداکثری، به شعر تبدیل کند، همجوارسازی کرده است.
۳. «دگردیسی» در اصل همان همجوارسازی است؛ با این تفاوت که نوعی ترجمه ارائه میکند. این ترجمه شاید مستلزم این باشد که در لحظاتی، از متن اصلی تخطی شود و وفاداری تام، از میان برود. در دگردیسی، کارگردان بهدنبال استفاده از تمام تکنیکها و ساختمایههای سینمایی است تا هم به متن اصلی وفادار بماند و هم دگردیسی تامی از آن را در رسانهای جدید ارائه کند.
عموما اقتباسهایی که از نوع دگردیسی هستند موفقیت بیشتری کسب میکنند؛ چون هدف نه وفاداری به یک متن، که ساخت یک برداشت شخصی و استاندارد از یک اثر در مدیومی متفاوت است.
چه کسی موفقیت اقتباس را تعیین میکند؟
هرچند این موفقیت را باید از جنبههای مختلف سنجید؛ برای همین اقتباس موفق، از نظر مخاطب یک امر ثابت و یکسان نیست و ممکن است افراد مختلف نظرات متفاوتی در اینباره داشته باشند. احتمالا کسانی که ابتدا کتابی را مطالعه کردهاند و بعد فیلمی را دیدهاند که براساس آن کتاب ساخته شده است، حس ناکافیبودن و ناقصبودن نسبت به آن فیلم دارند. هر چه یک کتاب جهان بزرگتر و جزئیتری داشته باشد، نارضایتی مخاطب در تماشای اثر تصویری بیشتر است. بههرحال سینما در نسبت با رمان محدودیتهایی دارد.
ازطرفی باعث میشود تخیل مخاطب محدود و معین شود و از جهت دیگر در سینما توانایی اجرای همه جزئیات و لحظات داستان اصلی نیست؛ برای همین وقتی خواننده کتاب با فیلمی مواجه میشود که تمام جهان ذهنی او را مثلا به دو ساعت فیلم با لوکیشنها و بازیگران مشخصی تقلیل داده است، سرخورده میشود. سوای از اینکه آن فیلم از نظر سینمایی قابل قبول باشد یا نه؛ مثلا فیلم «خوشههای خشم» ساخته جان فورد، یک فیلم کلاسیک مهم است؛ اما دقیقا دچار همین تقلیل است و میخواهد کل داستان پانصدصفحهای استاینبک را در یک فیلم حدودا دوساعته خلاصه کند.
اما کسانی که ابتدا با فیلم مواجه میشوند (و بعد اگر علاقه داشتند سراغ کتاب و منبع اقتباس میروند)، احتمالا از فیلم استقبال بیشتری میکنند؛ چون با پیشزمینه و پیشآگاهی نسبت به داستان و جزئیاتش به تماشای اثر نمینشینند.
ضرورت اقتباس در سینما
اما اقتباس سوای از اینکه کدامیک از آن سه نوع باشد یا به کام مخاطب بنشیند یا نه، امری است که باید جدی گرفته شود و دارای اهمیتی اساسی است. فقدان اقتباس در سینمای ایران مسئلهای جاافتاده است. سرزمین ایران از نظر ادبی، تاریخی، ماجرایی و داستانی بهشدت غنی است. سرمایههای دستنخورده بسیاری دارد که اگر مورد اقتباس قرار بگیرند دوباره زنده میشوند و جانی در کالبد خاکآلودشان دمیده میشود.
در سینمای ایران اقتباس داشته و داریم و بهمرور زمان اقتباسهای بیشتری هم صورت گرفته است؛ اما باید توجه کرد که اقتباس هنوز به یک جریان اصلی در سینمای ما تبدیل نشده است. هنوز نتوانسته یک پایه فیلمسازی در ایران بشود.
امروزه در سینمای آمریکا بخشی از سینمای اقتباسی و تجاری توسط کمپانیهای بزرگی چون مارول و دیسی هدایت میشود. این کمپانیها هر دستاوردی دارند، مدیون اقتباس ماهرانه و برنامهریزیشده است؛ آن هم نه اقتباس از آثار ادبی گرانقدر و متعالی، بلکه اقتباس از کتابهای مصور (Comic Books) که مخاطبان اصلیشان کودکان و نوجواناناند؛ اما از مجرای همین کتابهای مصور، نزدیک به دو دهه است که ژانر جدیدی در سینما پاگرفته بهنام ژانر «ابرقهرمانی» و آوردههای مادی و معنوی بسیاری نصیب سینمای آمریکا کرده است.
مسئله اصلی اینجاست که این جریان اقتباس توانسته وسیلهای شود برای تثبیت و اشاعه هویت ملی و فرهنگی در آمریکا. از همین نظرگاه است که فقدان اقتباس در سینمای ایران آزاردهندهتر میشود. اقتباس فرصتی ارزشمند برای شناساندن تاریخ و شخصیتهای تأثیرگذار در آن و همچنین احیای ادبیات و کتابخوانی است.
اگر اقتباس قابل قبول و خوب باشد، ترغیب به آشناشدن با منبع آن نیز صورت میگیرد؛ مثلا پس از ساخت سریال «زخم کاری» توسط محمدحسین مهدویان، درخواستها برای کتاب «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد افزایش پیدا کرد؛ بهویژه که امروزه تماشای فیلم و سریال به یک سرگرمی پرطرفدار و همهگیر در میان اقشار مختلف جامعه تبدیل شده است و میتوان از طریق آن به معرفی آثار ادبی پرداخت و در زمینه کتابخوانی اقدامات مثبتی برداشت.