نجشنبه 11 اسفند، به مناسبت هفتادمین سالروز تولد شهید علیاکبر اژهای و ولادت حضرت علیاکبر(ع) و روز جوان، در باغ طوبای تختفولاد سمپوزیوم «شهید علیاکبر اژهای و سبک تربیت نوجوان» به همت مجمع فرهنگی شهید اژهای، اداره استعدادهای درخشان استان اصفهان و مرکز مشاهیر تخت فولاد برگزار شد. در این جلسه فارغالتحصیلان مدرسه استعدادهای درخشان شهید اژهای در محورهایی، سبک تربیتی شهید علیاکبر اژهای را در تربیت نوجوان بررسی کردند.
محمود فروزبخش، فعال فرهنگی، در خصوص هدف از برگزاری این محفل کارشناسی میگوید: شهید علیاکبر اژهای معمولا در سایه وقایع هفت تیر و شهید بزرگوار سیدمحمد بهشتی قرار میگرفت و بهصورت مستقل به ایشان توجه نمیشد. طول عمر این شهید 29 سال بیشتر نبوده. اما عرض خیلی مفصلی دارد.
از سوی دیگر، هر شخصیتی یک ویژگی برجسته دارد و بسیاری از شخصیتها را میتوان با یک نقطه ویژه برجسته کرد و دربارهاش مطالعه کرد و به واسطه آن ویژگی آن شخص را شناخت. اگر بتوانیم برای هر شخص یک وجهه بیابیم، این در شناسایی آن شخصیت خیلی بهتر است. این صفت برای علیاکبر اژهای «تربیت نوجوان» بوده؛ چون ایشان در تمام عمرش مشغول جذب و رشد نوجوانان بوده است.
فروزبخش ادامه میدهد: این جلسه فقط به شخصیت ایشان نمیپرداخت و هدفش کشف سبک تربیت ایشان در حوزه نوجوانان بود؛ چون مهمترین وجه شخصیت علیاکبر اژهای بحث تربیت نوجوانان است که ایشان در پنج فرصت این مسئله را جلو برد: 1. در کانون تربیتی جهان اسلام که این کانون تا سال 52 فعال بوده. 2. در مسجد علی اصفهان که پدرشان امام جماعت آنجا بوده؛ 3. مدارس اصفهان که قبل از انقلاب شامل مدارس پسرانه بوده و بعد از انقلاب مدرسه بهشتآیین به آن اضافه شده؛ 4. هیئات مذهبی؛ 5. حزب جمهوری اسلامی که آخرین فضای ایشان برای نیرو تربیت بوده.
این فعال فرهنگی میگوید: وقتی خاطرات این پنج فرصت را میشنیدیم، به این نتیجه رسیدیم که ایشان شش بحث اصلی را در مسئله تربیت دنبال میکرده: 1. صمیمیت و انس و دوستی در تربیت؛ زیرا ایشان بسیار با نوجوانان خودمانی و رفیق بود؛ 2. نگاه عقلانی به دین.با توجه به اینکه ایشان در خط آیتالله دکتر بهشتی پیش میرفته، نوع نگاهش به دین با ابزار عقل و بر مبنای استدلال و نگاه حکمی بوده.
3. مسئولیتدادن؛ چون ایشان با دست و دلبازی مسئولیتهایی را به بچهها میداد؛ 4. تشکیلاتیبودن؛ زیرا در کار تربیتی ایشان هرکسی جایگاهی داشته و کارهایش بر اساس نظم و برنامهریزی جلو میرفته.
5. آزادی. ایشان جسارت و رهایی خاصی را در کارهای تربیتی به نوجوانان میداد؛ 6. تعادل میان نگاه به فرد و جمع. ما هم باید رشد فرد را در نظر بگیریم و هم ضرورت فضای اجتماعی را. این شش قطعه مدل تربیتی علیاکبر اژهای را نشان میدهد که در این جلسه بررسی شدند. در ادامه به مباحثی که حاضران این جلسه مطرح کردند، بهصورت مختصر اشاره میشود.
محبت؛ گمشده تربیت نوجوان امروز (حمیدرضا میرزاخانلو دکترای مشاوره)
آنچه در نوجوان امروز خیلی پررنگ است، بحث دوستیهای همسالان است که گاهی رفاقتهای عجیبی بینشان میبینیم. چه پسر با پسر، دختر با دختر و چه رفاقتهایی میان هردو جنسیت. همین موضوع باعث نگرانی والدین است و میگویند فرزندمان دیگر از ما حرفشنوی ندارد و فقط حرف دوستانش را گوش میدهد. چه باعث میشود نوجوان به این دوستیها سوق پیدا کند؟ وقتی از دختری میپرسیم که چرا با یک پسر رفاقت میکنی و در این رفاقت چه میبینی، میگوید وقتی با او حرف میزنم خیلی آرام میشوم. وقتی نگرانم، او کمک میکند آرام شوم.
پسرها هم همین را میگویند. ریشه همه اینها محبت است؛ چون تبادل محبت میشود و این نوجوان حس میکند که این همان آدمی است که من را درک میکند و برای ارتباط مناسب است. یک روانشناس خارجی یکی از نیازهای اساسی را برای انسان، تعلق و دوستداشتن و دوستداشتهشدن تعریف میکند که همان دوستی دوطرفه است. همین را در رفاقتهای نوجوانی میبینیم.
وقتی خاطرات شهید اژهای را مرور میکنیم و نوع ارتباطش را با نوجوان میبینیم، به نظر میآید ایشان از نظر آن روانشناس غربی آگاه بوده؛ زیرا این تبادل محبت را خیلی خوب انجام میداده. محبت یک نیاز خدادادی است که در هر آدمی قرار داده شده و در نوجوانی شدت دارد. روی همین حساب هم وقتی میخواهند دین را معرفی کنند، میگویند هل الدین الا الحب؟ آیا دین چیزی به جز محبت است؟ این همان است که شهید اژهای به آن پی برده بود و از آن بهره میبرد. موضوعی که ما بهعنوان مربی یا والدین و متولیان نوجوانان از آن بیخبریم و سراغ ایجاد جریان محبت نمیرویم. روی مسائل اخلاقی و تربیتی و تفکر به صورت دستوری تمرکز میکنیم و به جواب هم نمیرسیم. پس دریچه ارتباط با هرکس، بهخصوص نوجوان، محبت است.
نکتهای که وجود دارد، این است که محبت به نوجوان با هدف ایجاد یک جریان عاطفی برای تربیت و بهبود اخلاق و خداشناسی درست نیست. محبت خودش اصل است. محبت برای چیزی انجام نمیشود و خودش یک جریان اصیل است. کسی که خودش این جریان اصیل را پیدا کند و جایگاهش در این جریان را پیدا کند، همه مسیرها را میتواند برود.
رتباطی با نوجوان مؤثر است که بر پایه این محبت اصیل پایهگذاری شود، نه محبت ابزاری. وقتی به کسی محبت اصیل داریم که خودش را به خاطر خود حقیقیاش قبول داشته باشیم و خودش را از رفتارش جدا میکنیم. فرد هویتی دارد که از رفتارش جداست. ممکن است رفتار اشتباهی داشته باشد؛ ولی جوهره وجودش مهم است و باید بر اساس آن ارتباط گرفته شود. وقتی با این نگاه جلو برویم، خیلی از کارها را دیگر انجام نمیدهیم و جریان با محبت ایجاد میشود و فرد محبت خدا را در دلش پیدا میکند.
الان نوجوان و رفتارش را یکی کردهایم و در جامعه و مدرسه و خانه جریان محبت را برقرار نکردهایم و بچهها حس نمیکنند پدر و مادرشان دوستشان دارند؛ چون جریان محبت برقرار نیست و این خیلی آسیبزننده است. در اوایل انقلاب مراکز فرهنگی روی این موضوع خیلی حساس بودهاند. این کمک میکند که نوجوان در مسیر رشد و هدف زندگیاش قرار بگیرد، نه اینکه به دلیل رفتارهای نامناسب ما رفتارهای آسیبرسان را انتخاب کند.
کارکرد عقل در رساندن نوجوان به هویتش (حجتالاسلام محمدعلی فولادگر کارشناس مسائل دینی )
در طول تاریخ، موضوع نگاه عقلانی به دین با مخالفتهایی روبهرو بوده. از سوی دیگر، جوهره شیعه همیشه این عقلانیت را با خودش از غیبت تا الان همراه داشته؛ اما مخالفتهایی هم بر سر نگاه عاقلانه به دین وجود داشته است. آنچه در دهههای اخیر با آن مواجه شدهایم، دو راه است با دو مسیر جداگانه به نام تعقل و ایمان. این بیش از اینکه میراث اصیل شیعی بوده باشد، میراث غیراصیلی از غیرشیعه بوده و تا حدی از مسیحیت در اذهان ما شکل گرفته.
بر اساس این تفکر، اگر بخواهیم روی بحث تعقل زیاد مانور دهیم، گویی بحث ایمان به حاشیه برده میشود و با تعقل نمیشود دیندار بود. به نظر میآید این نظریه بر این دوگانه عقل و ایمان بنا نهاده شده و این نگاه بهشدت قابل مناقشه است. در صورتی که در فضای کلی روایات این دوگانه پررنگ نیست و در خیلی از اقوال معصومین، هم عقل و قلب اساسا معادل به کار رفته است.
گویی مسئله اصلی انسان، جان انسان است. جان انسان است که دارد حرکت و رشد میکند و رشد میدهد. عقل و قلب که در ظاهر دوگانهاند، باید در جان به وحدت برسند. باید ببینیم کارکرد عقل در رساندن نوجوان به هویت جانی خودش چیست. بعضی از کسانی که روی نگاه عقلانی مانور میدهند، کمی خطا میکنند.
روش بعضی از افراد با متربی اینطور است که یک بسته عقلانی عقاید آماده با استدلالات قوی به او تحویل میدهند و او نیز باید بخواند و بپذیرد. انگار اگر این بسته عقلانی معرفی دین را به او تحویل بدهیم، کار تمام شده. نگاه دیگر این است که به مسائل به سبک اثباتی و اقناعی مینگریم. به این معنا که طرف دیگر حرفی در برابر ما نداشته باشد و نظر ما را بپذیرد.
اینجا احساس پیروزی و فتح میکنیم که توانستیم حوزه عقاید را فتح کنیم و دیگر مشکلی وجود ندارد. در این زمانه بسیار جدیتر از دهههای سابق به تبیین عقلانی نیاز داریم و نوجوانان فعلی بسیار نیاز دارند به اینکه مسائل از درون خودشان کشف شود.
نگاه درست چیست؟ ما آن را به کشف جوهره عقلانی دین تعبیر میکنیم که میتواند همراه باشد با کشف جوهره فطری که در دل نوجوان است و این دو در دل تربیت عقلانی به هم میرسند. تربیت امری درونی است و نمیتوان از بیرون چیزی را به نوجوان تحمیل کرد. در حوزه عقاید هم نمیتوان بسته عقلانی را از بیرون تحویل داد. باید با مسائل نوجوان روبهرو شویم و از دل مسائلش به سراغ جوهرههای عقلانی دین برویم تا او خودش را در این مسیر کشف کند.
این کار هرکسی هم نیست و کار کسی است که خودش هم این مسیر را طی کرده باشد. تربیت عقلانی در فضای دینی در بستر اردو و تشکیلات و مراکز فرهنگی و رفاقت با نوجوان بهتر جا میافتد. بعضیها سر کلاس، درس را مثل یک ماشین تدریس با پاسخ به همه شبهات و سؤالات میگویند و میروند. اما راه دیگر رقمخوردن این آموزش، در بستر زیست ما با نوجوان است. این موقع است که مباحث بهتر برای نوجوان جا میافتد و با جان طرف مواجه میشویم.
واگذاری مسئولیت به نوجوانان؛ در گرو داشتن روح بزرگ (سیدمهدی اخوان معاون راهبردی دبیرستان همت)
مسئولیتپذیری یکی از شاخصههای رشد انسان است و حس مسئولیتپذیری انسان با پیشرفت سنیاش بیشتر میشود. آدمی در دوران بلوغ باید آماده شود برای پذیرفتن مسئولیتهای بزرگتر؛ به همین دلیل نوجوانی مقطع خیلی مهمی است. انسان هرچقدر مسئولیتپذیرتر باشد، حوزه مسئولیتش بیشتر میشود. یک نفر مسئولیتش را در حد خانوادهاش تعریف کرده، یکی در حدود گستردهتر مانند کشور و جهان و بعضی هم مسئولیتهای فراتاریخی برای خودشان تعریف میکنند.
مصداق اتمّش شهدا هستند. شاخصه اول، مسئولیتپذیری تعهدی درونی است؛ یعنی نیازی نباشد کسی از بیرون مسائل را به آدم گوشزد کند. شاخصه دوم انجام مطلوب یک کار است و شاخصه سوم انجام داوطلبانه کارهاست. این سه مورد در نوجوانی بسیار مهم است و شاکلهاش در آن دوران بنا نهاده میشود. مسئولیتپذیری یک مسئولیتدهنده هم میخواهد و این دو توامان هستند.
این میان نیاز به کسی هست که ریسک کند و مسئولیتی را به دیگران بدهد. اگر کسی روح بزرگی داشته باشد، کارها را به دیگران میسپارد و فرصت خطا را به دیگران هم میدهد. دوران نوجوانی نیاز به یک مسئولیتدهنده دارد که اجاز دهد نوجوان کار کند و کارها را خراب کند و پاسخگو هم باشد. در مسئولیتدادن باید به نوجوان میدان داده شود و باید برایش مسئله را طرح کنیم و از او بخواهیم آن مسئله را حل کند. باید مسئله را به صورت ظریف برای افراد ایجاد کنیم؛ به صورتی که خودش احساس کند که چنین مسئلهای وجود دارد. بعد خودش میرود برای حل مسئله و ما باید به دنبالش برویم و ریسک خرابکاری از سوی او را هم بپذیریم. در این حالت باید کمتر به فکر آبرویمان باشیم و کارها را به نوجوانان بسپاریم.
آموختن کار تشکیلاتی؛ زمینهسازی برای ظهور (حجتالاسلام جواد جلوانی کارشناس رسانه)
تاریخ هویت ماست و ملتی که از تاریخش جدا شود، بیهویت میشود؛ همانطور که غرب امروز در صدد انجام همین کار است و به دنبال ایجاد فاصله بین نسلها و تحریف تاریخ است. میراث گذشتگان از طریق خانواده به نسل بعد منتقل میشود و غرب از طریق رسانههایش در تلاش برای کمرنگکردن خانواده است تا نسل جدید نسلی بیهویت باشد. ما باید میراث گذشتگانمان را مکتوب کنیم.
اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را بشناسیم، باید بزرگانی همچون شهیدبهشتی و شهید اژهای را که شاگرد شهیدبهشتی بوده، بشناسیم. برای آنکه زمینهساز ظهور شویم، باید کار تشکیلاتی را یاد بگیریم و به جامعه هم آموزش دهیم. نوجوان بیش از همه با الگوگیری و مشاهده یاد میگیرد و ما باید فضایی را مهیا کنیم که نوجوان در آن فضا تنفس کند و با مشاهده، کار تشکیلاتی را بیاموزد. شهید اژهای و برادران اژهای چنین کاری را در مسجدعلی رقم میزدند. این افراد به خودشناسی رسیده بودند و این خودشناسی است که افراد را وظیفهشناس و جایگاه فعالیت فرد را مشخص میکند.
ما فرهنگ را هم مصرف میکنیم؛ به همین دلیل، فرهنگ هم مثل مواد غذایی و آب و هوا باید طیب و طاهر باشد. اگر بتوانیم فضای خوبی ایجاد کنیم تا نوجوان در آن رشد کند، آن محیط و خوراک فکری سالم به رشد او کمک میکند. ما همینها را در مجمع شهید اژهای یاد گرفتهایم. شهید اژهای با ایجاد چنین فضایی به رشد و تربیت نوجوانان کمک کردند.
برادران اژهای زمانی که در کانون علمی و تربیتی جهان اسلام بودند، هشت شماره نشریه «فرصت در غروب» را منتشر کردند. روی نشریه نوشته است «با همکاری گروهی از دوشیزگان و بانوان»؛ بنابراین نشریه روی آنها سرمایهگذاری میکند و میکوشد به این قشر اعتماد به نفس بدهد و بانوان را وارد فضای دینی و معرفتی و مبارزاتی کند. مسجد علی اصفهان یک مسجد تراز انقلاب بوده که در جذب نوجوانان بسیار دقیق و با برنامه عمل میکرده.
برنامه فوتبال و ورزشهای رزمی، اردوها، نماز جماعت و کلاس قرآن، فعالیتهای سیاسی و سیستم انتشاراتی همه سر جای خودشان مشغول فعالیت بودند. نشریات چاپ میشدند و در شبکه توزیع گستردهای به سراسر کشور ارسال میشدند. این مسجد در جنگ آمبولانس ارسال و به بیمارستانها کمک میکرد. نوجوانی که در چنین فضایی رشد میکرد، خود به خود با روحیه کار تشکیلاتی و شبکهای آشنا میشد و روحیهاش فردمحور نبود.
اول خود، بعد اجتماع (حامد نصیری دکترای مشاوره)
در دهه چهل تا پنجاه که ریشه اصلی انقلاب اسلامی از میان آن نسل شکل گرفته، دونوع تربیت داشتهایم: تربیت بیخودی و تربیت باخودی. در تربیت باخودی، آدمهایی که سؤال و دغدغه دارند، بستر اجتماعی مناسبی هم پیدا میکنند و وقتی نقطه اتصال درون و بیرون شکل میگیرد، به دنبالش این تربیت باخودی هم شکل میگیرد. یعنی یک خود دغدغهمند و نیازمند وجود دارد که با اجتماع متصل میشود و به دنبالش آموزش و رشد مییابد.
بعضی وقتها فردی خودش را و نیازهایش را فراموش میکند و صرف یک سری آداب پیش میرود. من به این تربیت بیخودی میگویم. یعنی خودی این میان وجود ندارد و انگار طرف خودش را در یک اجتماع، مضمحل میکند.
در دوران حضور شهید اژهای، کمونیست خیلی سیطره داشته و کیفیت کار شهید اژهای را باید در این منظر بررسی کرد که ضرورت فرد و اجتماع را کنار هم میدیده و فرد را قربانی اجتماع نمیدانسته است.
باید توجه کنیم که دنیای درون ما به عرض قدسی اتصال دارد و وقتی متوجه نیازهای درونیمان میشویم، باید بتوانیم از گذر خود، به اجتماع نگاه کنیم.
اجتماع نیازهای متعددی دارد؛ اما کدام یک از این نیازها با دنیای درونی من متصل میشود و آنجا حضور من مؤثر است؟
اگر بخواهم خودم را فراموش کنم، انگار آن ساحت عرشی را کنار میگذارم و خلقت خودم را نادیده میگیرم و همه چیز را در خدمت اجتماع قرار میدهم.
طبق اندیشههای کمونیستی همه چیز باید فدای خلق شود. اینجا مرز ظریفی وجود دارد تا ما اهل تربیت باخودی باشیم. اگر آنچه داریم انجام میدهیم، لازمهاش نادیدهگرفتن تمامیت خود باشد، این نادرست است؛ چون داری آنچه به تو از خدا به تو ودیعه داده شده کنار میگذاری.
فقط در صورتی میشود خود را برای چیزی هزینه کرد که آن چیز وسیعتر و ارزشمندتر از خود باشد؛ به همین دلیل هر امر اجتماعی که باعث شود ما خود و نیازهای درونی و شخصیمان را فراموش کنیم، مسیر گمراهی است.