به گزارش اصفهان زیبا؛ «مهندس حجازی به روزی فکر میکرد که با چمدانی در دست و هزاران آرزو در سر با اتوبوس رحیم پاشنهطلا به اصفهان آمد. به روزی که نخستوزیر، نخستین شیر فشاری را در میدان نقش جهان افتتاح کرد. به روزی که همراه با اکبرآقا قرارداد اجارهخانه قدیمی چهارباغ را امضا کرد. به روزی که زهراخانم را برای دیدن زمینهای بیابانی و سنگلاخی هزارجریب برده بود و با شور و حرارت درباره ساختمانهایی که تصمیم داشت در آنجا بسازد توضیح میداد. به حرصهایی که برای نظمدادن به کارها خورده بود. به یداللّه حقیقی که بر اثر بیاحتیاطی دهسالی است خانهنشین شده.»
بندی که گذشت ماجرای روزی است که مهندس حجازی، اولین مدیرعامل سازمان آب و فاضلاب اصفهان، در سال ۱۳۵۶ از این شهر خداحافظی میکند تا مسئولیت جدیدش را در تهران به عهده بگیرد. حجازی در ۱۳۴۵ به اصفهان میآید و با همکاری گروهی از مردم شهر این سازمان را در یکی از کوچههای قدیمی، واقع در خیابان چهارباغِ هزارداستان شکل میدهد.
داستان مهندس حجازی و دهها شخصیت دیگر را که تاریخ زیستشان با اصفهان سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نوسازیهای آن دوران پیوند دارد، مهرداد خورسندی در مجموعهداستان «قصه مردمان چهارباغ» برایمان روایت میکند. «قصه مردمان چهارباغ» مجموعهداستانی است که در ۱۲۰ صفحه بهتازگی از سوی نشر «پیمان دانش» در اصفهان منتشر شده و اولین اثر داستانی خورسندی است.
خورسندی در «قصه مردمان چهارباغ» که بازتابی از دلبستگی و تعلقخاطرش به اصفهان است، گوشههایی از تاریخ نصف جهان را با مرکزیت سازمان آب و فاضلاب این شهر به جهان داستانی میبرد. نام این سازمان بر روی یک کتاب تاریخی شاید حوصلهسربر به نظر برسد و دیدن نامش بر روی یک اثر داستانی شاید غیرجذاب باشد! و اصلا آدم تعجب کند و از خودش بپرسد که قرار است چه بخواند؟! اگر چنین تصوراتی دارید، باید بگویم که زود تصمیم گرفتهاید.
پرسه در تاریخ به زبان داستان
نویسنده «قصه مردمان چهارباغ» کاری از روزنامهنگار باسابقه و پژوهشگر تاریخ کشورمان است که در اولین مجموعهداستان خود به خوبی از این تجربه پختگی قلم و سابقه پژوهشش بهرهمند میشود.
از طرفی، آشکار است که با عناصر داستان و فوتوفنهای داستاننویسی آشناست. نمونه آن، شروع خوب کتاب است که با داستان عادله «آدمهای چهارباغ» مرتبط میشود و برای اهلش نامی شناختهشده و مأنوس است. دیالوگنویسیهای بجا و شخصیتها و حالوهوایی که بهدرستی بازتابنده فرهنگ آدمها و وضعیت سیاسی زمانه خودشان، یعنی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است، از دیگر ویژگیهایی به شمار میآید که خورسندی در آنها زیرکانه پیش میرود.
اما آنچه اهمیت و کشش داستانهای این مجموعه را بیشتر میکند، تلاش نویسنده برای روایت زیست فرودستان است. گاهی این شخصیتهای ازیادرفته ممکن است زهرا بازرگان و بچههای قدونیمقدش باشند که با نام و نشان برای خواننده تصویر میشوند. گاهی این آدمها از زهرا بازرگان و بچههایش نیز در تاریخنگاری ما گمنامترند؛ اما نویسنده از قدرت داستاننویسی برای تصویرکردن آنها بهره میبرد.
مردم کوچه و بازار و رهگذران خیابانهای نو، مانند کارگران کارخانههای اصفهان و زنان و بچههایشان از این گروهاند؛ همان آدمهایی که دوچرخه دارند، از بوی نان تازه به وجد میآیند و لهجههای شکرین و بانمکشان خواننده را سر شوق میآورد؛ اما در هیچ تاریخ معمولی نام و رسمشان را نمیبینیم.
این قدرت جهان داستان است که میتواند ما را به دنیای آدمهای محروم و فراموششده ببرد. خورسندی بهخوبی از این ظرفیت ادبیات استفاده میکند. «قصه مردمان چهارباغ» کوششی ستودنی برای روایت گوشههایی از تاریخ اصفهان است که هم از سیاست و بالادستیها میگوید و هم مسائل اجتماعی و فرهنگ عامه روزگار را انعکاس میدهد.
این مجموعهداستان گشتوگذاری متفاوت در خیابان پردرخت چهارباغ و در دل باغی بزرگتر، یعنی اصفهان خیالانگیز است؛ گشتوگذاری است در میانه هیاهو، آرامش، تلخ و شیرین و قصههای رنگبهرنگ این شهر که همگی آنها را سالها پیش در جایی از تاریخ دیارمان پشتسر گذاشتهایم.