به گزارش اصفهان زیبا؛ در جمعی که درباره شهر روایت میکردم، گفتم: «شیخ بهایی معمار اصفهان است.» شخصی که پیدا بود در این زمینه مطالعاتش بیش از سایرین است، اعتراض کرد و گفت: «شما دارید درباره شیخ بهایی مبالغه میکنید و هر چیزی را در اصفهان برای عوامالناس به شیخ بهایی نسبت میدهید؛ در حالی که ثابت شده در آن موارد شیخ بهایی مؤسس یا طراح آن نبوده است؛ مثلا در قصه مادیها که این مطلب سبقهاش به پیش از اسلامی میرسد؛ اما مشهور شده که شیخ بهایی چنین ابتکاری به خرج داده است.»
به آن عزیز دغدغهمند گفتم: شما حق دارید و من هم قبول دارم که مطالب زیادی است که همین طوری به شیخ بهایی نسبت داده شده؛ مثلا در میان مردم اینطور جاافتاده که او سازنده مسجد امام است؛ حال آنکه علیاکبر اصفهانی معمار این مسجد است. تا اینجای کار با سخن شما همراهم اما باز هم تأکید میکنم که عنوان معمار شهر، برای شیخ بهایی مناسب است.
اولا ما باید بپذیریم کلماتی مانند شاعر، فیلسوف، معمار و مهندس میتوانند دو معنی داشته باشند؛ مثلامهندس مشخصا میتواند تحصیلات صنعتی داشته باشد، میتواند انسانی باشد که مجموعهای را با نظم و تنظیم، مهندسی میکند و به شأن دیگری آن را مهندس مینامند. شیخ بهایی به این اعتبار معمار اصفهان است که گویی در بازهای از زمان که شکوهمندترین زمان اصفهان است، مانند رهبر ارکستر بوده.
درست است که معماران و طراحان بسیاری در ساخت اصفهان همت کردند؛ اما انگار نظمی پنهان بهصورت آشکار این تلاش را به هم وصل میکرده و معنا میداده است. حال ممکن است بگویید چرا صحبتی از آن افراد دیگر نمیشود. بله؛ قطعا در خوشنویسی محمدرضا امامی و در نقاشی رضا عباسی و در رشتههای دیگر، بزرگانی بودهاند؛ اما این از بیرحمی تاریخ است که نامی یگانه را در نزد مردم نگاه میدارد و نامی دیگر به کتابها میرود و تنها مورد ارجاع متخصصان میشود.
آنکه چرا نامی بلندآوازه میشود و نامی در گمنامی مینامد، از اسرار است و برخی خاصیتشان آن است که لایههای زیرین باشند و برخی باید بر سر کوچه و بازار فریاد زده شوند. این اقبال شیخ بهایی، شیخالاسلام عظیمالشأن شاهعباس بود که رد او تا به امروز ماند و مردمان، بسیاری از شئون پرقوت این شهر را از او میبینند.
شیخ بهایی معمار این شهر است؛ زیرا این حد از شعور والا نه در شاهان صفوی پیدا میشود و نه در نزد صوفیه است. با شاه و صوفی نمیشود شهری با چنین عظمت را جهت داد؛ بلکه فهمی بالاتر میخواهد که جامع باشد، هم بتواند در میان خلق نگاهی داشته باشد که منافع زمینی را تأمین کند و هم پیوندی با آسمان داشته باشد، هم اهل حکمت و نگاه عقلانی باشد و هم راز و رمز عشق بداند، هم دستی در سیاست و قدرت داشته باشد و هم اهل خلوت و مناجات طولانی باشد.
در این حین بود که در کنارم یک کافه دیدم که عدهای در آن مشغول سیگارکشیدن بودند. آن مکان قبلا کتابفروشی بود. با خودم گفتم این صحنه دردناک به سبب نبود شیخ بهایی است. ما نمیگوییم و داستانسرایی نمیکنیم که شیخبهایی چنین و چنان کرد و ادعایی نداریم که او بهطرز مستقیم کلی بنا ساخته است؛ اما او یک شعور جاری بوده است که از پی نزدیکبودن او و شاه، باعث میشود که مکتبها و مدرسها رونق بگیرد.
این همان شعوری است که اگر در کنار قدرت و سیاست نباشد، اسب توسعه رم میکند و سرکش میشود و میرود بهجایی که افقش مشخص نیست و یک مقطع چشم باز میکنیم میبینیم این توسعه وحشی ما را به جایی رسانده که کتابفروشیها بسته شده و جایش چنین مراکزی دایر شدهاند. آری؛ منظور از معمار اصفهان، کلامی از سر سخنسرایی نیست و اغراقی در آن راه ندارد؛ بلکه منظورمان اشاره به فهمی است که سالهاست غایب است.