به گزارش اصفهان زیبا؛ شهر موجودی زنده است که بهتدریج بالغ میشود و گسترش مییابد و درنتیجه آن پیچیدهتر میشود. این نگاه انبساطی به شهر که در دورههای مختلف در مدیریت شهری حاکم بوده و از اجزای اصلی نگاه توسعهمدارانه بهحساب میآید، پیامدهایی دارد.
یکی از این پیامدها، توجه مدیریت شهری به اجرای پروژههای کلان است. این پروژهها را از چندمنظر میتوان موردتدقیق قرار داد. یکی از مناظر این است که یک پروژه مهم شهری جدای از توجیهات فنی که دارد، باید اجرا شود؛ چون شهر گسترشیافته گرهها و معضلاتی خلق میکند که با اجرای پروژه باید آن گره را باز کرد.
منظر دیگری نیز که میتوان به آن پرداخت، بررسی پروژهها از دیدگاه آیندهپژوهانه و راهبری آتیه شهر است؛ یعنی به این سؤال باید پاسخ داد که پروژههای تعریفشده شهر ما را به چه سمتی هدایت میکند و قرار است چه آیندهای برای شهر رقم بزند. بر این اساس برنامههای راهبردی تعریف میشوند؛ اما این تردید نیز وجود دارد که مقصود از اجرای برخی از پروژهها، فقط برچسبزدن روی آنهاست تا به نام یک دوره مدیریت شهری تمام شود.
این سؤالات ذهن بسیاری از کسانی را به خود مشغول کرده که نسبت به آینده شهر اصفهان اندیشناک هستند. بر همین اساس با سیداحمد حسینینیا، معاون اسبق شهرداری اصفهان، به گفتوگو نشستیم تا او به برخی پرسشهای ما در ارتباط با جو حاکم بر برنامهریزی در مدیریت شهری و ابعاد گوناگون برنامههای راهبردی اصفهان پاسخ دهد.
برنامهریزی در شهرداری اصفهان از چه زمانی قوت گرفت؟
برنامههایی که در شهرداری اصفهان تدوینشده، از برنامه «اصفهان + 22» که با عنوان طرحهای توسعه عمران، اجتماعی و فرهنگی شهرداری اصفهان نیز از آن یاد میشود، آغاز شده است.
این برنامه از این لحاظ «اصفهان + 22» نامیده شده که در آن 22 پروژه کلان یا ابرپروژه در نقاط مختلف اصفهان تعریف و اجرا شد. بعد از آن برنامه اصفهان 85 و بعدازآن نیز اصفهان90 تــدوین شـد؛ اما از بـرنامههای اصفهان 95، اصفهان 1400 و اصفهان 1405 که در دوره جدید بازنگری شد و با عنوان اصفهان 1410 نیز از آن یاد میشود، برنامهها به سمت رویکرد استراتژیک و راهبردی حرکت میکنند.
چرا ما به سمت برنامههای راهبردی حرکت کردیم و برنامه راهبردی چه تفاوتی با برنامههای قبلی دارد؟
ما با سه واژه برنامهریزی، برنامهریزی شهری و برنامهریزی راهبردی سروکار داریم. جنس برنامهها در ابتدای برنامهریزی، از جنس راهبرد نبود؛ اما از سال 1999 دیدگاه استراتژیک در برنامهریزی شهری تقویت میشود. در برنامه استراتژیک، ما باید به بعضی از پروژهها و طرحها «نه» بگوییم. نهگفتن لازمه تصمیمگیری راهبردی است. بهعبارتدیگر، باید اولویتها را بشناسیم و روی منابع مهم که برای رسیدن به اولویتها در نظر گرفته شده، تمرکز کنیم تا به اهداف برسیم.
در برنامههای اصفهان +22، اصفهان 85 و اصفهان 90، پروژهها بهصورت ناحیهای اجرا میشدند و جنس کار از نوع تفکر استراتژیک نبود؛ بنابراین تمرکز روی پروژههای عمرانی و فرهنگی بود و تمام عوامل برای رسیدن به اهداف به هم میپیوستند. اما از برنامه اصفهان 95 است که رویکرد راهبردی و استراتژیک در برنامههای ما وارد میشود.
در برنامههایی که تاکنون برای شهر تدوینشده، پروژهها بر اساس چه معیاری تعریف شوند؟
شهر موجودی زنده و سیستمی پیچیده است که مجموعهای از زیرسیستمها مثل حملونقل و زیرساخت، تأسیسات و خدمات زیربنایی و روبنایی را در درون خود دارد؛ بنابراین اقتضای زمان ایجاب میکند که پروژهها در شهر متناسب با اضطرار دوره شهر تعریف شوند؛ مثلا در یک دورهای فعالیت در حوزه عمرانی در شهر زیاد میشود، در دوره دیگری مؤلفههای زیباشناختی و منظر شهری موردتوجه قرار میگیرد، در دوره دیگر حوزه منطقگرایی و سنجشپذیری شهر فعال میشود و در یک دورهای مثل دوره فعلی مدیریت شهری هم باید به لایههای نرم مثل فرهنگ و اجتماع پرداخت.
اینها نشان میدهد که پروژهها در شهر اولا بیانگر اقتضائات زمان هستند، دوما از زیستبوم و نیازهای فیزیکالیستی و مادی و درنهایت فرم تعالی و نیاز معنوی حکایت دارند.
برنامههای گوناگون در دورههای مختلف، چه رویکردهایی داشتند؟
در برنامه اصفهان 90، حرکت به سمت یک برنامه محوری است؛ برای اینکه بتواند نیازهای شهر را در حوزه تنفس، بقا، ادامه حیات و پیشبینی مخاطرات احتمالی رفع کند. از نقاط قوت این برنامه جلسات خبرگانی و تخصصی و حضور مهندسان و متخصصان و پیشکسوتان در پروژههای شهری است. اما از نقاط ضعف این برنامه هم این است که تحلیل ذینفعان وجود ندارد و نگاه فقط پروژهمحور است. البته این پروژهمحوری ضرورت بود و اگر رینگها تکمیل نمیشد، ما در حوزه ترافیکی به مشکلی بزرگ برمیخوردیم.
برنامه اصفهان 85 میگوید من به دنبال کنترل وظایفم هستم و باید پروژههایی که برعهده دارم را به سرانجام برسانم. این برنامه میخواهد راهبردی فکر کند؛ ولی باز نگاه وظیفهگرا دارد. وقتی نگاه وظیفهگرایانه شد، قدرت نه گفتن پایین میآید؛ چون میگویند این پروژهها وظیفه شهرداری است و باید انجام شود.
در برنامه «اصفهان+22»هم هدف این است که میخواهد در فرم و شکل شهر تغییر ایجاد کند. وقتی هدف این تعیینشده که ظاهر و شکل شهر ازنظر مورفولوژی تغییر کند، طرحها و برنامهها به سمت پروژههای شاخص و پیشران حرکت میکنند که ما به آنها پروژههای پرچم میگوییم.
انتظار شهرداری در دورههای مختلف از تعریف پروژههای شاخص چه بوده و چرا به سراغ پروژههایی با هزینه زیاد رفته که گاه آورده کمی هم داشته است؟
تصور این است که اگر پروژه شاخص در شهر انجام شود، هم میتواند اقتصاد شهر را رونق بخشد و هم میتواند روی پیرامون خودش تأثیر بگذارد؛ ولی در بعضی از مصادیق و پروژههای شاخص، این برونداد وجود ندارد و چهبسا باعث میشود ساکنان یک منطقه از جایی که به آن تعلق دارند، دور شوند.
پروژههایی را هم که در آن اجرا میشود، شاید مقداری در جهت زندهماندن و پویایی شهر عمل کند؛ ولی گاه راهبردی در آن پروژهها وجود ندارد، آرمانها و اهداف آنها شفافیت کمتری دارد و نگاه پروژهمحور است و قطعا این منجر به آسیبهای اجتماعی میشود.
در پروژه بدنه شرقی چهارباغ، در پروژه ارگ جهاننما و خیلی از پروژههای دیگر این موارد قابلمشاهده است.
با وجود این، وقتی به برنامه اصفهان 95 میرسیم، نگاه به مسائل، راهبردی شده و به همین دلیل اولویتها برای برنامهریزی شهری مهم میشود؛ به این صورت که شهر باید زنده باشد.
وقتی ما وارد بحث توسعه شهر میشویم و از منظر شهرداری به شهر نگاه میکنیم، رویکرد راهبردی در غالب برنامهها وجود ندارد؛ بلکه بیشتر ناظر به انجام چندپروژه شاخص در یک دوره مدیریت شهری است تا به نام مدیران شهری وقت تمام شود؛ مثل اشتباهی که برای سالن اجلاس و حتی پیادهراه چهارباغ انجام شد. آیا به نظر شما این نگاه برجایگذاشتن نام نیک با استفاده از انجام پروژههای شاخص غالب بر برنامههای راهبردی نیست؟
رویکرد حاکم بر برنامه در سطح شهرداری، در سطح خرد و کلان، اصولا فیزیکی است. رویکرد فیزیکی همین چیزی است که شما گفتید؛ یعنی پروژه پیشران یا پروژه پرچم را با هدف برجایگذاشتن نام نیک، تعریف کنیم. من وارد ابعاد سیاسی این موضوع نمیشوم؛ ولی این نگاه درواقع وجود دارد. شما فکر میکنید اگر من و شما هم یک روزی در رأس هرم قرار گرفتیم، جنبه فیزیکی برنامه را صفر میکنیم؟ نه اینطور نخواهد شد. ولی نکتهای که در رویکرد فیزیکی وجود دارد که اسم آن را من میگذارم «رویکرد فیزیکی در رأس هرم»، این است که اگر این پروژهها را میخواهند اجرا کنند، جنبه درست مکانی آن را رعایت کرده باشند و پروژه بهگونهای باشد که بخشی از مشکلات شهر را در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و کالبدی حل کند.
بهطورکلی من با نظر شما موافق هستم و به این اعتقاد دارم که بودن برنامه به این کمک میکند که اگر بعضی مواقع داریم از ریل خارج میشویم، ما را به مسیر اصلی بازگرداند؛ ولی این رویکرد فیزیکی به برنامهها موضوعی لاینفک از برنامه است که در کل کشور جاری و ساری است و مختص اصفهان هم نیست.
با وجود این هرچه از ابتدای برنامه «اصفهان + 22» جلوتر بیاییم در مقولات شهری از نگاه سخت به نگاه نرم آمدهایم. این نشان میدهد هرچه از دهههای اولی که برنامه برای اصفهان نوشته میشود و شورای شهری هم وجود نداشته و فقط در دل یک ساختار بروکراسی اداری این برنامه تدوین میشده، جلوتر بیاییم، رویکرد نرم بر برنامهها بیشتر حاکم میشود و این پیامد توجه به مردم است.
در دورههای مختلف مدیریت شهری، در برنامهریزی به چه نحوی از نگاه سخت بهسوی نگاه نرم حرکت کردهایم؟
وقتی ما میخواهیم یک برنامه را اجرا کنیم، ناگزیر باید بهدنبال اسناد بالادست برویم. در برههای که تا سال 95 اسناد بالادستی در حال پیگیری است، جنس اسناد فرادستی پروژهمحوری است و جنس آن طوری بوده که بتواند رشد شهر را چه درونزا و چه پیرامونی، محقق کند و دنبال این بوده که نیازهای فیزیکی شهر را برطرف کند؛ بنابراین اینطور است که از دوره آقای سقائیان، بهعنوان عصر طلایی پروژههای عمرانی شهر اصفهان یاد میشود.
دوره آقای جمالینژاد دوره زیباشناسی و زیباسازی شهر است؛ یعنی در کنار انجام پروژهها، بر مؤلفههای زیباشناسی شهر هم تأکید میشود و از نگاه کمی به کیفی نزدیک میشویم. دوره آقای نوروزی یک دوره منطقگرا، سنجشمحور و کیفیتبخشی به شهر است و دوره فعلی نیز دوره شکوفایی فرهنگ و اجتماع برای شهر و شهروندان در کنار آبادانی شهر است.
این مباحث کاملکننده هم هستند و نمیتوان این دورهها را از هم منفک کرد؛ چون همه کسانی که در مدیریت شهری بودند و هستند، نگاه برنامهمحور دارند و با برنامه جلو میروند.