به گزارش اصفهان زیبا؛ تولدش همزمان شده بود با روزهایی که پدرش در آذربایجان در حال جنگ و بیرونکردن متجاوزان روسی از ایران بود؛ بیست شهریورماه سال ۱۳۲۶. او از کاسبهای بازار بزرگ اصفهان بود.
درست اوایل حکومت رضاشاه پهلوی، زمانی که قحطی شروع شد، پدرش را از دست داد و از همان روزها در بازار خریدوفروش میکرد. مادرش از کارمندان بلدیه سابق بود و مادربزرگش هم استاد قرآن و در محله، مکتبخانهای برای آموزش قرآن راه انداخته بود. تا پنجسالگی در محله دروازه نو ساکن بودند و بعد به خانهای در خیابان مدرس و محله سرچشمه نقلمکان کردند.
هنوز به سن مدرسه رفتن نرسیده بود که پایش باز شد به بازار بزرگ اصفهان و شد کمکدست پدر. قیام 15 خرداد سال 1342 همزمان شد با پانزدهسالگیاش و بازار شد یک بستر مناسب برای او تا بهطورجدی وارد جریانهای سیاسی آن زمان شود و بعدها بشود یکی از پیشگامان انقلاب. او روزهای تلخ و شیرین کم ندیده؛ روزهایی که خفقان رژیم طاغوت سایه انداخته بود روی وطن، قیام 15 خرداد، شکنجه، شکنجهگران سنگدل ساواک، جریان انقلاب اسلامی و… . با مصطفی حجهفروش، از پیشکسوتان و حامیان سلامت که از بازاریان مشهور اصفهان است و درحالحاضر بهعنوان مدیر کانونهای خدمت رضوی استان مشغول خدمت است صحبت میکنیم.
چندساله بودید که وارد بازار شدید؟
بابا از ششسالگی من را با خودش میبرد بازار. با اینکه سنی نداشتم؛ اما کمکحالش میشدم. هفتساله که شدم مادرم تلاش کرد در مدرسه کازرونی که نزدیک خانه ما بود ثبتنامم کند؛ اما چون بابا به کمکم در بازار نیاز داشت، مخالفت کرد و گفت که «برای تحصیلکردن همیشه زمان هست»؛ اما اصرار همسایههای بازار بالاخره جواب داد و بابا با روزی یک ساعت خواندن و نوشتن موافقت کرد. آن موقع عده کمی تحصیلات عالیه داشتند و چون کارگاه و کارخانه بزرگی وجود نداشت تا مهندسی نیاز داشته باشد، احتیاجات مردم بهواسطه کارگاههایی کوچک برآورده میشد.
حدود هفتدهه از عمرتان را در بازار بودید. تجربه خوبی بوده؟
به نظرم بازار بهترین مرکز برای تولید و توزیع محصولات و انجام معاملات است. یک سیستم مناسب اجتماعی و اقتصادی و محلی برای عمدهفروشان و خردهفروشان و تجمع صنعتگران بوده و هست. میتوان گفت بازار به سبب تنوع کالا با کیفیتهای مختلف، محلی برای خرید تمام طبقات اجتماعی اعم از فقیر و غنی، شهری و روستایی، بومی و غیربومی است. بازار ریشه در فرهنگ بیش از هزارساله ما ایرانیان دارد و مکانی است عمومی که هر شخصی بدون هدف خریدوفروش هم میتواند در آن به رفتوآمد بپردازد و ارتباطات و تعاملات اجتماعی مناسب را برقرار کند. من بسیار خوشحالم که بیش از هفتدهه از زندگیام را مستقیم و غیرمستقیم در بازار گذراندهام.
چه ویژگی در بازار اصفهان بود که شما را اینچنین علاقهمند کرد؟
به نظرم یکی از ویژگیهای بازار بزرگ اصفهان وجود مراکز مهم فرهنگی و مذهبی مانده از دوران گذشته، بهویژه دوره صفویه مثل مدارس علمیه است. همینطور شیوه ساختمان و نحوه معماری بازار بزرگ و سبک طراحی و احداث آن طوری انجامشده که مسجد، مدرسه، حمام، راسته کاروانسرا و حتی تیمچههایی را هم در خودش جای داده که فوقالعاده است.
در کمتر شهری بازاری به شکوه بازار اصفهان میتوان پیدا کرد و در بین شهرهای منطقه خاورمیانه بازار اصفهان از هر نظر سرآمد بازارهاست. باید گفت که بازار اصفهان توانسته با تغییر و تحولاتی که در سطح جهانیشدن شهرها پیشآمده خودش را حفظ کند و با زندگی مدرن فعلی کنار بیاید و بهعنوان یک سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی مدرن امروزی بازهم موردتوجه باشد.
گفتید از ششسالگی وارد بازار شدید. سخت نبود؟
بله؛ ششهفتساله بودم که وارد چنین بازاری شدم و تا دوازدهسالگی در مغازه پدرم به آموختن فن معاشرت با مردم و ویژگیهای خریدوفروش مشغول شدم. حدود یک سال هم روزی یک ساعت به مکتبخانه میرفتم. با تعطیلکردن مکتبخانه توسط دولت، مجبور شدم ترک تحصیل کنم. دوازدهساله که شدم یک دوست به من توصیه کرد اگر میخواهی کاسب شوی از مغازه پدر برو و شاگردی کن؛ چون تا در مغازه پدر باشی، آنطور که باید کاسب خوبی نمیشوی. این نصیحت در من اثر کرد؛ تا اینکه بالاخره با استادی از عمدهفروشان بازار که مرد خوب و متدینی بود با روزی بیستریال کارم را شروع کردم.
واکنش پدرتان چه بود؟
بابا از این کارم خیلی عصبانی شد؛ بهطوریکه میخواست با رفتنم مخالفت کند؛ ولی اصرار من و حمایت مادر سبب شد تا از سال ۱۳۳۹ تا خرداد ۱۳۴۲ در آن مغازه مشغول کار شوم.
خلاصه تصمیم بابا بر این بود که گذران زندگی با همان پولی باشد که میگرفتم. شرایط کمی سخت شد؛ البته این سختگیری نه از عدم توانمندی بابا، بلکه به خاطر این بود که از روز اول روی پای خودم باشم و هیچگونه وابستگی و نیاز مالی به خانواده نداشته باشم. روزی بیستریال دستمزد کفاف هزینه زندگی را نمیداد؛ بنابراین ناچار شدم شبهای جمعه در مقبره مرحوم مجلسی و جمعهها امامزاده زینبیه بساط فروش اسباببازی و خرازی راه بیندازم.
رسیدیم به خرداد ۱۳۴۲؛ چه اتفاقی افتاد؟
روز شانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ چند نفری از مسجد حکیم آمدند و فریاد زدند: «آی مردم! چه نشستهاید که برادران دینی شما را در قم و تهران کشتند!» آن موقع پانزدهساله بودم و با صدای بلند روزها ظهر و غروب در بازار اذان میگفتم که یکباره فریاد زدم: «ببندید، ببندید» و فریادزنان بهطرف مسجد جامع با صدای بلند میدویدم و میگفتم: «ببندید…» مغازهدارها هم بهخاطر ولولهای که بهوجود آمده بود از ترس شروع کردند به بستن مغازههایشان.
تا مسجد جامع که حدود سهچهار کیلومتر بود، میدویدم و فریاد میزدم. به آخر بازار که رسیدم، برگشتم دیدم تمام مغازهها بستهاند. هیچ مغازهای باز نبود و این بستنها منجر به اعتصاب بازار شد. بهعنوان اعتراض به کشتار مردم توسط رژیم و گرفتن حضرت آیتالله خمینی(ره). فردای آن روز دیدم پشت تمام مغازهها بهوسیله گازوئیل و نفت سیاه با ضربدر علامتگذاری کرده و یک نیروی ارتشی هم گذاشتند برای نگهبانی. خیلی ترسیدم و زود به خانه برگشتم.
این اعتصاب چندروزی طول کشید تا از طرف مراجع و علمای قم اطلاعیه دادند که باز کنید؛ چون این رژیم تسلیم شده و آیتاللهخمینی(ره) را آزاد کرده است. چندروز که گذشت، وقتی اعتصاب بازار تمام شد، استادم عذر مرا خواست و گفت: «دیگر شاگرد نمیخواهم» و خلاصه بیکار شدم. به مغازه بابا هم نمیشد برگردم.
چندروز را به بیکاری گذراندم؛ آخر آن روزها به این راحتیها کار پیدا نمیشد. تا اینکه بالاخره مغازهای پیدا شد که کارش فروش کلاه نمدی بود و کرک و پشم گوسفند خریدوفروش میکرد. برای منشیگری مشغول به کار شدم؛ ولی دیگر مثل روزهای قبل نبودم. با چندنفری که آنها هم حال و هوای انقلابی داشتند آشنا شدم و از آنروز با نظر و مشورت علمایی مثل آیتالله حاجآقا حسین خادمی(ره) و آیتالله حاجآقا احمد امامی(ره)، خبررسانی به مغازهداران و جمعآوری نیروهای فعال و ضدرژیم را شروع کردم.
نقش بازاریها و تأثیر علما در قیام 15 خرداد را چطور میبینید؟
تأثیر اعتصاب و بستن بازار این بود که امام خمینی(ره) را آزاد و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی لغو شد و بعد هم علما اطلاعیه دادند که بازار دوباره فعالیتهایش را شروع کند. آن روزها انگار خدا چشمم را به بسیاری از حقایق باز کرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به فعالیتهایم ادامه دادم.
بعد از اعتصاب و پخش اعلامیه، علما و روحانیت آرامآرام جو محیط بازار را به آرامش بردند. دیگر کموبیش مبارزه کمرشکن ائمه بزرگوار و علمای شیعه با طاغوتیان شکل گرفته بود و من هم با حمایت و هدایت روحانیون و توکل بر خدا فعالیتهای انقلابیام را شروع کردم.
چه فعالیتهایی داشتید؟
در اعتصابها نام آیتالله خمینی(ره) بهعنوان منشأ اعتراضها و افشاگریها خیلی مطرح بود؛ ولی برای من نام ناآشنایی بود؛ چراکه تا قبل از قیام ۱۵خرداد اصلا درباره خصوصیات و ویژگیهای امام(ره) بهعنوان یک مجتهد شناختی نداشتم؛ اما همین مواضع صریح و بیپروای امام برای من مایه امیدواری بود.
از همان زمان بود که من نسبت به امام(ره) بهعنوان مرجعی که به لحاظ مقام علمی نسبت به مراجع آن زمان اعلمتر بود و از همه مهمتر اوجگیری مخالفتهای ایشان با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی سبب شد تا شناخت بیشتری پیدا کنم و عاشق و شیفتهشان شوم. بعد از اعتصابها، فعالیتهای اقتصادی از سر گرفته شد؛ ولی آثار آن کشتار در ذهن مردم باقی ماند.
با آرامشدن فضای روانی جامعه خیلیها دنبال کار خود رفتند؛ ولی من همچنان التهاب و تحولی فکری و درونی در خودم احساس میکردم که این تحول مثل یک تشنگی عمیق در من بود. جو پرالتهابی بر ضد رژیم بهوجود آمده بود و باید از این فرصت استفاده میشد؛ بنابراین کار ساماندهی را با بعضی از دوستان شروع کردیم.
چاپ و پخش اطلاعیهها و نامههای علما و توزیع کتابهای موردنظر، توزیع عکس و رساله حضرت امام(ره) و فعالیت برای معرفی ایشان بهعنوان مجتهد جامعالشرایط، تشکیل جلسات عمومی برای سنین مختلف، تعیین افراد انقلابی برای تفسیر آیات قرآن، بالاخص آیات انقلابی به جهت روشنگری و آگاهی افکار و اذهان مردم، برگزاری جلسات روضه در کاروانسراها و تیمچهها و دعوت از روحانیون آگاه به مسائل روز از شهرهای دیگر و تعطیلی بازار به مناسبتهای مختلف و… را آغاز کردیم. در این بین تعطیلی بازار به مناسبتهای مختلف کمک خوبی بود برای زنده و پرحرارت نگهداشتن تنور انقلاب و سردنشدن مردم.
چرا تعطیلی بازار ترس رژیم را زیاد میکرد؟
رژیم واقعا از بستهبودن بازار وحشت داشت؛ چون بستهبودن بازار همواره بهعنوان وضع غیرعادی در کشور بهحساب میآمد. مبارزه و مخالفتهای بازاریان با رژیم پهلوی تنها به بستن بازار و تعطیلکردن مغازهها محدود نبود؛ بلکه با پخش اعلامیه روشنگرایانه و نوشتن شعارهای تند و انقلابی به درودیوار اعتراضشان را نسبت به رژیم آشکار میکردند.
من معتقدم بازار با این سبک و آدابورسوم موجود یکی از دستاوردهای وحدت اسلامی بود؛ چراکه در اثر تعامل بازاریان و روحانیت، اتحاد اسلامی در جامعه حسابی به چشم میآمد. البته ساواک به بازاریها هشدار داده بود که چنانچه مبادرت به بستن بازار کند، دولت دیگر به آنها اجازه کسبوکار نخواهد داد؛ اما بازاریها پرقدرت به کارشان ادامه میدادند.
اعتصابها ادامهدار بود؟
بیستوسوم تیرماه که مصادف با چهلمین روز شهدای تهران بود، باز به پاس قدردانی از ایثار و گذشت شهدای 15 خرداد در اعتراض به عمل ناجوانمردانه رژیم، بیشتر بازاریان آن روز را تعطیل عمومی اعلام و مجالسی برگزار کردند. بهدنبال اعتصاب سراسری بازاریان اصفهان و مهاجرت مراجع و علمای سرشناس مثل حضرت آیتالله خادمی به تهران، تجمعهایی انجام گرفت.
هدف علما از این تجمع در تهران، تحتفشار قراردادن حکومت بود. بعد از این اعتصابات، حرکتی نو و سازمانیافته با همکاری و همفکری روحانیت جهت آگاهکردن و درصحنه نگهداشتن و شناخت بیشتر بازاریان با شخصیت و تثبیت مرجعیت امام خمینی(ره) و تشکیل حکومت اسلامی آغاز شد. این حرکت تحت مدیریت و راهنمایی حضرات آیات عظام همچون آیتالله خادمی، حاجآقا احمد امامی و بعضی دیگر از روحانیون صورت گرفت و محور اصلی این حرکت تشکیل مجالس روضه، قرائت قرآن، آموزش قرآن و احکام و جلسات دعاهای ندبه، کمیل و… بود.
واکنش رژیم در برابر این اتفاقات چه بود؟
بعد از واقعه قیام ۱۵خرداد ۴۲ و آشکارشدن نقش روحانیت و بازار، حکومت تلاش کرد با تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی در زندگی شهری مردم، جامعه روحانیت و بازار را در اذهان مردم کماهمیت و بیرنگ جلوه دهد؛ چراکه مردم تمام مسائل شرعی، اجتماعی و اخلاقی خود را از روحانیت کسب میکردند؛ بنابراین تبلیغ علیه روحانیت و بازار توسط رژیم شروع شد.
در اولین اقدام رژیم میخواست که عدهای دکتر و مهندس را بهعنوان بیانکننده احکام و اخلاق و مفسر قرآن جایگزین روحانیت کند. کار دیگری که رژیم برای مقابله با فعالیتهای بازار انجام داد، اعطای امتیازات ویژه اقتصادی به افراد خارج از بازار بود تا بازاریان را تضعیف کند.
در مجموع شما تأثیر بازار و حضور بازاریها در واقعه 15خرداد را چطور ارزیابی میکنید؟
اتحاد علما و بازاریان در این نهضت و در جنبشهای ضداستعماری در فرازهای تاریخ ایران گویای پایبندی به اعتقادات و انگیزههای مذهبی مردم بوده که این انگیزه اساسی را باید در باور مذهبی بازاریان جستوجو کرد. آنان بارها از منافع خود در حمایت از دین و روحانیت گذشتهاند. در واقع بازاریان همیشه در دفاع از آرمانهای دینی همراه با علما علیه استعمار به مبارزه پرداخته و متحمل مشکلات فراوان شدهاند.
لازم به یادآوری است؛ شیوه مبارزاتی بازاریان تنها به اعتصاب و تعطیلی بازار و تظاهرات و تحصنها نبوده؛ بلکه به صورتهای مختلف مثل پرداخت وجوهات شرعیه، چاپ کتاب و اعلامیه و عکس و پوستر به مناسبتهای مختلف، ارائه کمکهای مادی و معنوی به مبارزان و خانوادههای زندانیان سیاسی و نیازمندان واقعی که در نظام ستمشاهی تحت ظلم و جور و فقر و محرومیت بودند را هم شامل میشد.
مشارکت فعال در تأسیس و راهاندازی مساجد، حسینیهها، مدارس علمیه، مؤسسات خیریه و عامالمنفعه جهت کمک و یاریرساندن به نیازمندان و محرومان هم از دیگر دغدغههای بازاریان بوده است.