به گزارش اصفهان زیبا؛ سفرنامهنویسی یکی از قالبهای رایج خاطرهنگاری است که در آن نویسنده مشاهدهها و تجربههایش را از سفر با مفاهیم اجتماعی، سیاسی، دینی و آدابورسوم، موقعیت جغرافیایی و حتی آبوهوا با شیوهای منحصر به خود بیان میکند.
در سفرنامه ما با دید شخصی و انحصاری نویسنده مواجه هستیم و این نگاه، تمایزبخش میان هر سفرنامه است و هرکدام از ما را وارد دنیایی ویژه با رنگ و لعابی خاص میکند؛ حتی اگر با خاطرههای سفر چند نفر به یک مکان واحد مواجه باشیم؛ به همین دلیل، این نوع از خاطرهنگاری شامل گنجینهای از اطلاعات در خصوص وضعیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … آن زمانه است که شاید دسترسی به آن اطلاعات در کتب تاریخی ممکن نباشد.
از سفرنامههای رایج که در طول تاریخ نمونههای بسیاری از آن را مشاهده میکنیم، خاطرههای سفر به حج است و نام ناصرخسرو قبادیانی بهعنوان پیشگام در این عرصه ثبت شده که سرشار از آگاهیهای گرانبها از درخشانترین دوره تمدن اسلامی است.
ناصرخسرو در سفرِ هفتساله خود چهار بار حج کرد؛ ازاینرو توصیف مکه و دیگر اماکن و مراسم حج را بهتر از هر کس دیگری انجام داده است. پیش از او سفرنامهای که یک ایرانی به زبان فارسی نوشته باشد، سراغ نداریم. نهتنها در فارسی که در عربی هم در ارتباط با حج و سرزمین حجاز جزو اولین سفرنامههاست.
ناصرخسرو در سفرنامهاش تنها بهظاهر اعمال و شرح و معرفی دقیق اماکن توجه کرده و از فلسفه حج سخنی نگفته است؛ ازاینرو این سفرنامه تنها ارزش معرفی دقیق از اماکن زمان مؤلف را دارد و نظر ناصرخسرو را در ارتباط با فلسفه اعمال و مناسک حج باید در شعر او یافت. سفرنامههای حج در نوع خود منحصربهفرد است؛ زیرا فضای مذهبی و عبادی این منسک کهن تاکنون بدون تغییر باقی مانده، اما سفرنامههای نوشتهشده در این خصوص چون در طول قرنها و متناسب با شرایط اجتماعی و سیاسی آن زمان نوشته شده است و هنوز هم ادامه دارد، هرکدام اطلاعاتی خاص را در خصوص آن زمانه در اختیار مخاطب میگذارد؛ گویی مخاطب سوار بر ماشین زمان، راهی دیار عربستان میشود.
اکنون که در موسم حج بهسر میبریم و اغلب ما به استطاعت این سفر نرسیدهایم، خوب است با تعدادی از این سفرنامهها آشنا شده و همراه با نویسنده شویم در این سفر یگانه. برای آشنایی با تعدادی از این سفرنامهها همراه ما باشید.
جا پای ابراهیم
این سفرنامه به قلم محمد ناصری بوده و کتاب برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران است. ناصری معلمی است که از شاگردانش خداحافظی میکند و به سفر معنوی حج مشرف میشود.
او این کتاب را صرفا یک سفرنامه خام نمیداند؛ بلکه تا حدودی در این کتاب مسائل آموزشی حج را نیز بازگو کرده است و شاید این شیوه، اثر او را نسبت به دیگر سفرنامههای حج متمایز کرده باشد. ناصری درباره انتخاب نام کتابش میگوید: «از آنجایی که مقام ابراهیم جایگاهی والا و چشمگیر در سفر حج است و این مقام والا دیدگان و اذهان هر زائری را به خود جلب میکند، تصمیم گرفتم کتابم را با نام این جایگاه نامگذاری کنم.»
او برای نگارش این کتاب از سفرنامههای مطرحی چون «خسی در میقات» جلال آل احمد، کتاب «حج» دکتر شریعتی و سفرنامههای ناصرخسرو، ایده گرفته و البته بیشترین تأثیر را کتاب «حج» دکتر شریعتی روی او گذاشته است.
او در قسمتی از کتاب نوشته است: «لحظۀ دیدار نزدیک بود. تپش قلبم تندتر شده بود. لحظاتی دیگر در مقابل مقدسترین نقطۀ زمین میایستادم؛ خانۀ خدای مهربان. از یکی از درهای خانه وارد شدیم. عدهای اشکریزان و حیران در تکاپو بودند. میان صفا و مروه را سعی میکردند. حالتی مثل دویدن داشتند. ما بهشتاب از میان آنها رد شدیم و به پلههایی رسیدیم که باید آنها را پایین میرفتیم.
نام این پلهها را چه بگویم؟ پلههای احساس! پلههای فرورفتن قلبها! پلههای فوران شور و عشق! پلههای جوشیدن اشک! حالا که به این نقطه رسیدی، حالت چطور است؟! ضربان قلبت تندتر میشود. دندانهایت را به هم میفشاری. دلت مثل سیر و سرکه میجوشد، هر پلهای را که به پایین میروی، انگار دلت است که فرو میریزد. زیر لب ذکر میگویی و ناگاه در یک لحظه، غافلگیر میشوی. چادر سیاه خانه پیدا میشود و با دیدنش چهکار میکنی؟! آهی از ته دل میکشی؟! میشکنی و فرومیریزی؟! فریاد میزنی یا زبانت بند میآید؟! در خود مچاله میشوی؟! آرامآرام اشک میریزی؟! یا… جنس قلب و روح آدمها فرق میکند. هر کس بهنوعی احساسات خود را بروز میدهد. یکی به خاک میافتد. یکی میگرید. یکی در حیرت فرو میرود و یکی آرامآرام اشک میریزد. همه اینها عزیز است، همۀ این حالتها ناب است، خالص است. پروانهها را میبینی که میچرخند. گرد حرم میچرخند. احرامپوشان، سفیدپوشان، هر کدام با احساسات خاص خودشان، همگام و همراه، میچرخند و میچرخند.»
اعترافات شهر خدا
اثر سید مجید حسینی بیانی جدید در سفرنامهنویسی حج است. او در این کتاب سفر به حج و عربستان را از سه منظر نگاشته است؛ درواقع نویسنده سنت سفرنامهنویسی ابنبطوطهای را که نگاهی بیرونگرا به این سفر داشته، بهخوبی تغییر داده است. «اعترافات شهر خدا» از کلیشهنویسیهای مرسوم در این دست از آثار فاصله گرفته است و اطلاعاتی بکر و تازه را از سفر حج و سرزمین حجاز در اختیار خواننده قرار میدهد.
این سفرنامه در دو بخش تألیف شده است. بخش نخست «سفر به شهر خدا» نام دارد كه شامل روایات حسینی از فرودگاه جده، بیابانهای اطراف مدینه، مسجدالنبی(ص)، زیارت پیامبر(ص)، قبرستان بقیع، مسجد شیعیان و حج و طواف مردم و… روایتهای دیگر است.
بخش دوم «سفر به شهر ظواهر» نام دارد و یادداشتها و مطالب سفر گذشته او به ریاض است كه در كنار مطالب بخش نخست منتشر كرده. بخشی از کتاب نیز شامل تصاویری است که دستمایه خلق این اثر شدهاند.
حسینی در مقدمه كتاب، اثرش را چنین معرفی کرده است: «در این سفر سه پسر همراهم هستند؛ دو درون و یكی بیرون. جنگ و دعوا، قیلوقال و گفتوگوی این سه پسر تمام مسیر سفرم را در هم ریخت و سفرم شده آشتیدادن این دو نفر.
پسر اول، جوانی است در درونم كه ده سال پیش در چنین روزهایی به این سرزمین آمد؛ سخت مؤدب است، اهل قرآن، نماز و همه متون مذهبی. اصلا پسر متن است، متن تاریخ در مدینه و مكه.
وقتی كه قدم میزند، از این متن تاریخی به آن متن دیگر میرود. وجودش با این متن تاریخی یكسان است. عین آنچه گفتهاند، میشنود و گوشش به همه حرفها و صداها كه از این متن عظیم میآید، بدهكار است؛ پسری سخت و مؤدب، مرتب، حرفشنو…؛ پسر دوم اما سخت بازیگوش است.
گوشش به حرفها و متنها گرفتار نیست. بازیگوشی ذاتش است و با هر چیزی اسباببازی ساختن. این پسر کلا پرحاشیه است و روی خط فقط راه میرود و من نامش را نهادهام پسر حاشیه.
غیر این دو پسر كه یكی را از ده سال پیش همینجا در سفر حج در درونم شناختم و دومی را به بدبختی طی این سالها كه به مدینه نیامده بود، دستگیرش كردم، پسر سومی هم هست كه جزو من است؛ اما در بیرونم.
بخشی از وجود، اما خارج از وجود. پسرم امیر كه همراهم است و تمام سفر را تحت تأثیر قرار داده انگار كل دنیا برای او سفر است؛ چه تهران خانه خودمان، چه اینجا كنار قبر نبی(ص) و چه هر جای دیگر.»
یار کجاست؟
رحیم مخدومی خاطرههای سفرش به حج را با این عنوان منتشر کرده است. زبان قوی، تصاویر زیبا و نکتههای ظریف و طنزگونه این کتاب را پس از گذشت سالها از انتشار آن همچنان در بین سفرنامههای خواندنی حج قرار داده است. عنوان این اثر برگرفته از این بیت معروف است: کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود/ حاجی! احرام دگر بند، ببین یار کجاست؟
آیتالله خامنهای پس از مطالعه این کتاب، در تقریظی بر آن نوشتند: «بار دیگر موسم حج شد و وقت انس و معاشقه من با سفرنامههای حج. دود کبابی بهضرورت، با مصداقی از “وصفالعیش، نصفالعیش” و “ماشاءالله کان”. اما بیشک این یکی از بهترین سفرنامههای حج است که من خواندهام. اگر نگویم بهترین؛ لطیف، پرنکته، ژرفنگر، باروح، موعظهآمیز، گویا و همراه با هنرمندیهای ادیبانه؛ از قبیل زیبایی قلم، همراهی طنز، اشتمال بر تصویر، آمیختگی به خیال؛ و… خلاصه اینکه، نوشته زیبا و شیرینی است.»
نویسنده در توضیحی که در ابتدای این سفرنامه آمده است، مینویسد: «حج درس زندگی است و بانگ بیداری و فرصت بازگشت برای آنان که قسمتی از عمر خویش را به غفلت گذراندند و این همه نهتنها در حج، که در لحظهلحظه طبیعت و نیز دیگر عبادات هویداست؛ اما در حج آشکارتر. هرکس به فراخور گنجایش فهم خویش از این کلاس بزرگ برداشتی دارد. این دفتر نیز مجموعهای است از برداشت بسیار اندک اینجانب از حج.»
دورت بگردم
«دورت بگردم» روایتی متفاوت و البته صمیمی از عظیمترین کنگره سالانه دنیا که فائضه غفارحدادی آن را نوشته است. او در خلال مطالب عرفانی، همواره رگههایی از طنز و اتفاقهای بامزه را هم روایت میکند و لحن کتاب و نگاه نویسنده، سرزنده و بازیگوش است. سفر نویسنده چهلروزه بوده و عناوین نوشتاری بهصورت قطعات کوتاهی هستند که با زمان مشخص شدهاند.
فائضه غفارحدادی که پیشازاین سفرنامههایی چون «دهکده خاک بر سر»، «سر بر خاک دهکده» و «سفرنامه الی…» را نوشته بود، در چهارمین سفرنامه خود، یعنی «دورت بگردم» نگاه متفاوتی را از مسئله حج روایت میکند. او در کنار اشکها و لبخندها و اتفاقهای ریزودرشتی که در آن سفر برای او رخ داده است، زاویه دیدی تازه را درباره سفر معنوی حج به مخاطب نشان میدهد. کتاب با فصلهایی بهنام «همه سالهای گذشته»، «دو سال پیش»، «یک سال پیش» و… شروع میشود.
تفاوت «دورت بگردم» با سفرنامههای دیگر حج بیشتر به جنس دغدغه و نوع نگاه نویسنده درباره حج مربوط است که در طول سفر هم آن را ارتقا میدهد و تکمیل میکند. نویسنده با این پرسش وارد سفر میشود که چرا حج که باید اثرات اجتماعی و جهانی داشته باشد، تا این حد فردی و خنثی برگزار میشود و برای پیداکردن جوابش با زنان مختلفی از ملیتهای متفاوت همکلام میشود و خواننده را هم در جریان گفتوگوهایش قرار میدهد.
خواننده «دورت بگردم» نجواها و صداها و بوها و حالات و احساسات و جزئیات مشاهد شریفه را همراه نویسنده تجربه میکند؛ ولی در حرمها و مشاهد شریفه باقی نمیماند. با نویسنده به هتل و رستوران و بازار و مساجد محل میرود و از مکالمات همکاروانیها و سایر عوامل و آدمها سردر میآورد. روایتهای این کتاب در بخشهای کوتاه با عناوینی خلاقانه تنظیم شده و طنزی که در قلم نویسنده وجود دارد، در متن تنیده شده و خواندن این سفرنامه را برای هر کسی که حج نرفته یا رفته یا قرار است، برود شیرین میکند.
او درباره کتابش گفته است: «در این کتاب تلاش شده یک سفرنامه خودمانی به نگارش دربیاید که مخاطب در آن سختی، خنده، گریه و آسانی این سفر را با نویسنده تجربه کند تا در لحظه آخر و هنگام خداحافظی از کعبه به صدای بلند بگوید: دورت بگردم! خیلی خوش گذشت! بازم میآم حتما!»
در بخشی از این کتاب آمده است: «چشم شرطهها روشن! زنی گعده زیارتنامهخوانی گرفته بود جلوی بقیع؛ آنهم به انضمام روضههای ناخودآگاه. زیارت که تمام شد، چشم همه خیس بود. بلند شدیم. یکی از پیرزنها تشکر کرد. لهجه یزدی داشت. گفتم: “حاجخانوم! شما دعا کنید. ما آمین میگیم.” پیرزن انگار یک عمر برای این لحظه تمرین کرده بود. برگشت سمت بقیع. پر چادر تیره با گلهای ریزش را زد زیر بغلش و دو دستش را آورد بالا. فهرست دعاهایش بسته طولانی و متنوعی بود از فتنههای آخرالزمان و گلایه از آقایی که نمیآید تا خوبشدن گاو مشسکینه… .»
خال سیاه عربی
خواننده در ابتدای خواندن متن کتاب انتظار دارد داستان از ورود نویسنده به سرزمین حجاز آغاز شود؛ اما عسکری برخلاف تصور خواننده، از همان ابتدا داستانش را به نحوی خاص و جدید شروع میکند. او کتابش را با خاطرههای دوران کودکیاش و تصوراتش از خدا آغاز کرده و ابتدا مخاطب را با ذهنیات و تصورات خودش آشنا میکند.
عسکری در حادثه دلخراش زلزله بم بسیاری از نزدیکانش را از دست داد و شاید به همین دلیل باشد که خانواده و بهخصوص مادرش در خاطرههایش نقش پررنگی دارند؛ همچنین میتوان نشانههای زیادی را در این کتاب پیدا کرد که حاکی از تعلقخاطر نویسنده به شهر مادریاش، یعنی بم است.
این کتاب تنها یک ماه پس از چاپ نخست توانست به چاپ پنجم هم برسد و به دلیل نثر جذاب و طرح کردن مسائل با دید یک جوان امروزی، جوانان بسیاری را جذب خود کرده است.
در «خال سیاه عربی» نویسنده به مسائل مهمی مانند شناخت خدا، تجربههای زندگی، تعاملهای انسانی و دینی و تفکرات فردی پرداخته است. حامد عسکری از زبان روان و توصیفهای زیبا برای بیان افکار و احساسات خود استفاده میکند. او با بهکاربردن کلمات دقیق و تصاویر تشبیهی، داستان را روایت میکند.
نویسنده تأملها و فکرهای شخصی خود را به اشتراک میگذارد که این امر به خواننده اجازه میدهد در مواجهه با این تجربهها و تفکرات، به تأمل و تفکر درباره مسائل مشابه خود بپردازد؛ همچنین استفاده از نمادها و تشبیهها در کتاب خال سیاه بهنوعی زبان تازهای به داستان میبخشد و خواننده را به تفسیر عمیقتر داستان و مفاهیم دعوت میکند.
عسگری در بخشی از کتاب چنین آورده است: «صدای دعای عرفه از بلندگوهای عرفات بلند میشود. راه میافتم سمت چادر بعثه. جا گیر نمیآید. همان بیرون مینشینم. میایستم. ده دقیقه از دعا نگذشته که ابرهای کبود از راه میرسند. دقیقا بالای سر عرفات، بالای سر این همه بنده که آمدهاند بخشیده شوند. اتراق میکنند. باران نیستند. طنابهای خیسیاند که میشود چنگ زد و ازشان بالا رفت و به آسمان رسید. گلهای سفید دشت بیشتر میشوند. عجیبترین لحظههای عمرم را دارم تجربه میکنم. اللهاکبر. اینهمه سفیدپوش! همه در احرام ایستادهاند به اشک و نیایش. راستی امروز ابرها بیشتر میبارند یا چشمهای ما؟»
پرستو در قاف
«پرستو در قاف» با متنی ادبی و تاریخی در قالب یادداشتهای روزانه نگاشته شده است. طبع لطیف و شاعرانه علیرضا قزوه حج را طور دیگری میبیند و در جایجای سفر تراوشهای ادبی و ذوقی خود را به شیوه نگارش درآورده است.قزوه به گفته خودش در این اثر از کتابهای «خسی در میقات» جلال آلاحمد و «حج» دکتر شریعتی تأثیر پذیرفته است.
هر یادداشت حاوی ابیاتی از بیدل و سعدی و دیگر شاعران ازجمله خود نویسنده و پارههایی از «سفرنامه ناصرخسرو» تا «خسی در میقات» جلال آل احمد است.به دلیل مطالعات گسترده نویسنده درباره سرزمین وحی برای هر مکان تاریخچهای میگوید؛ اگر جا داشته باشد از زمان حضرت آدم(ع) تا صدر اسلام و گاهی تا حکومت آل سعود؛ از تاریخ مسجدالنبی و مسجدالحرام تا مسجد شیعیان نخاوله در مدینه و مسجد کوچکی در میان منی که اثری از آن باقی نمانده است.
ویژگی دیگر کتاب، خشم نویسنده از سعودیها و وهابیهاست که بر تمام مراحل سفر سایه انداخته و بهخوبی به چشم میآید. صفحه به صفحه متن پر است از طعنهها و فریادهای شاعر ایرانی بر سر علمای دینفروش وهابی و سلاطین دنیاپرست سعودی.اواخر کتاب کار به ارائه آمار کشتارهای این سلسله پادشاهی میرسد که در همین چند ده سال اخیر بیش از دومیلیون مسلمان را شهید کردهاند؛ اما به دشمنان اسلام کمتر از گل نگفتهاند.این کتاب از حالوهوای روزهای جنگ بیبهره نیست؛ برای مثال، نویسنده از مسجد شجره با جمله «مسجد شجره بوی شب عملیات میداد» یاد میکند.
وجهتسمیه عنوان کتاب «پرستو در قاف» این است که «پرستو» نام پرندهای است که از جهت سفرهای طولانی مشهور بوده و «قاف» هم عالم قرب خداوند و نیز تلفظ نام پنجاهمین سوره قرآن است. طبع شاعرانه نویسنده در کنار اطلاعات تاریخی که درباره مکانهای مذهبی متفاوت بیان میکند، ویژگی خاصی به این اثر بخشیده است.
در بخشی از کتاب که در ادامه آورده میشود، میتوان لحن ادبی نویسنده را بهخوبی مشاهده کرد: «بوی مدینه میآید. این را از نمنم باران فهمیدم دلها بیتاباند و چشمها گریان. سمت چپمان مسجد شجره است. کمکم شهری سپیدپوش به استقبالمان میآید و من چقدر دوست دارم بقیع را ببینم و چقدر دلم میخواهد مدینه را بغل کنم و سرش را بگذارم روی شانههایم و چقدر دوست دارم نخلهای مدینه را، کبوتران حرم رسولالله را. سه دانگ بهشت باید همینجا باشد و ما وسعت اینجا را نمیتوانیم درک کنیم.»