حج یک تمرین است

در کلاس سواد رسانه‌ای دهمی‌ها آهنگی از محسن چاوشی را گذاشتم و از بچه‌ها خواستم توضیح دهند که منظور این آهنگ چیست. چاوشی غزلی از مولا را می‌خواند

تاریخ انتشار: 12:30 - سه شنبه 1403/03/22
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
حج یک تمرین است

به گزارش اصفهان زیبا؛ در کلاس سواد رسانه‌ای دهمی‌ها آهنگی از محسن چاوشی را گذاشتم و از بچه‌ها خواستم توضیح دهند که منظور این آهنگ چیست. چاوشی غزلی از مولا را می‌خواند:

ای قوم به‌حج‌رفته کجایید کجایید
معشوق همین‌جاست بیایید بیایید

تقریبا تمامی بچه‌های کلاس بر این باور بودند که منظور شاعر این بوده که به حج نروید؛ بلکه هزینه آن را به فقرا بدهید!

درک دانش‌آموزان جالب بود و البته که مولوی در هشتصدسال پیش چنین نظری نداشته است؛ اما به‌راستی منظور مولوی از این شعر چه بوده است؟ دراین‌باره می‌توان از ابعاد گوناگون نظر داد.

از یک نگاه می‌توانیم بگوییم مولوی مشخصا به «خودشکوفایی» نظر دارد. نوعی از خودشکوفایی در عالی‌ترین سطح که حدی از خودبسندگی را تداعی می‌کند. اگر بخواهیم سلسله‌مراتب نیازهای مازلو را مرور کنیم، در پایین‌ترین سطح نیازهای زیستی است و بعد از عشق و محبت است؛ سپس روابط اجتماعی و احترام قرار می‌گیرد و در عالی‌ترین شکل، خودشکوفایی را خواهیم داشت.

وقتی نیازهای پایین‌دستی انسان برطرف شود یا انسان در مقامی معنوی بتواند از آن نیازها عبور کند، به مرتبه خودشکوفایی می‌رسد؛ جایی که انسان در نزد خود شکوفا می‌شود؛ یعنی در اینجا انسان دیگر با تعلقات دنیوی تنها معنا نمی‌گیرد؛ بلکه انسان درون خود نیرویی احساس می‌کند که به‌واسطه آن نیرو می‌گیرد و بی‌نیاز می‌شود.

این همان خودبسندگی است که عالی‌ترین مرتبه در این سلسله‌مراتب است. در این شعر هم مولوی خطاب به کسانی که رنج سفر حج را می‌برند، می‌گوید که برگردید؛ زیرا چه‌بسا حج بروید و هزینه بپردازید و آنچه تا دیروز نیافته‌اید را باز هم نیابید.

حقیقتی در عالم است که می‌توان آن را همین‌جا هم دریابید؛ حقیقتی از رضا، تسلیم و توکل. حقیقتی که به تو می‌گوید تو یاری داری که بهترین است و تو را در زیباترین شکل آفریده است. خیرخواه تو است و هرگز اشتباه نمی‌کند. او تو را در شدیدترین وجه دوست دارد؛ حامی‌تر از پدر و مهریان‌تر از مادر.

تو می‌توانی او را دریابی. او در تمامی اتفاقات این عالم جریان دارد؛ اما فقط این چشم‌های تو است که می‌تواند حقیقت او را درک کند. پس اصل در سفر نیست؛ اصل در نگاه است. اگر واقعا عاشق خدا هستید، از همین‌جا هم می‌توانید او را در آغوش بگیرید.

معشوق تو همسایه و دیواربه‌دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

آدمی کارش آن است که هدفی را مشخص می‌کند و آن را به‌دست می‌آورد و خوشحال می‌شود و بعد سراغ هدف دیگر می‌رود و این سیر تا آخر عمر ادامه دارد و هرگز نمی‌گوید که چه‌موقع برای خودم زندگی کردم. حج‌رفتن هم انگار یکی از این هدف‌ها می‌شود در میان انبوهی از هدف‌ها در طول زندگی. یک جا باید این‌همه هدف را کنار زد و به خود اصل ماجرا رسید.

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید

اما حالا اگر به اصل هم نرسیدید، اشکال ندارد. باید تمرین کرد. حج هم یک تمرین است؛ مثل نمازهای روزانه، مثل تمام‌کارهایی خیری که برای مردم می‌کنیم. این‌ها همه تمرین هستند که برای او کارکردن را یاد بگیریم؛ خالص‌شدن را مخلص‌شدن را. این‌ها همه پروازهای به سمت دوست است که در ساعت مختلف می‌پرد. بالاخره باید چنگ به یکی از آن‌ها زد و لحظاتی هم که شده آسمانی شد. برای همین شاعر در آخرین بیت می‌گوید:

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

در حج هم مانند تمام عبادات دیگر گنجی است. اینکه کدام عبادت بزرگ‌تر است، جوابش با ما نیست. ما فقط می‌دانیم که ارزش اعمال به نیت آن‌هاست. حج، گنج است و آن حجاب میان ما و آن گنج، خود ما هستیم که آن گنج را هم بعد مدتی به فراموشی می‌برد. پس حال دوباره همراه با چاوشی زمزمه کنیم:

ای قوم به‌حج‌رفته کجایید کجایید …

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

نوزده − دوازده =