حرفزدن از شهادت آیتالله رئیسی و تشییعجنازه عجیب او سخت و آسان است. آسان از آن جهت که همه دارند این ماجرا را تحلیل و تفسیر میکنند و سخت از آن رو که در واقع این حادثه است که باید ما را به سخن درآورد و آیا ما گوشی برای شنیدن خود این ماجرا داریم یا خیر؟ حال ما در مواجهه با شهادت آیتالله رئیسی حال عجیبی بود.
انتظار اولیه برای بازگشت ایشان و سپس غمی که بر ما عارض شد؛ هیچکدام انتظارش را نمیکشیدیم. چه نسبتی میان سیاستمدار جمهوری اسلامی، یعنی آیت الله رئیسی و مردم وجود دارد که توانست مردم را اینطور به صحنه بیاورد؟ خیلی از ما منتقد دولت آقای رئیسی بودیم؛ ولی در عین حال، با شهادت او اینگونه متأثر میشویم. البته این تأثر را نباید یک امر روانشناسانه و احساسی تلقی کرد؛ حتی من خیلی موافق نیستم که مردم برای اظهار ندامت و شرمندگی آمده بودند.
مسئله عمیقتر از اینها قابلدیدن است. این حضور شاید گواه این باشد که درک دیگری از سیاست وجود دارد که نمیخواهد سیاست را ابزار اعمال قدرت بر مردم ببیند و در این سیاست، عرصه برای حضور و نقشآفرینی مردم باز میشود. اگر حرف نو جمهوری اسلامی برای دنیا همین «مردمسالاری دینی» است، باید مجدداً از خودمان بپرسیم که مردمسالاری چیست و چگونه حاصل میشود و بسط مییابد؟ در این تلقی، سیاست دیگر مساوی با قدرت به معنای رایج کلمه نیست. شاید در این ماجرا بتوانیم به ماهیت «سیاست دینی» بیندیشیم.
سیاست دینی چون از وجوه و شئون دین است، باید تحققش را به نظاره نشست؛ و الا با نظریهپردازیها و پژوهشهای رایج نمیتوان به صورت پیشینی ماهیتی برایش مشخص کرد و حوادث را به آن پژوهشها ارجاع و با آن تطبیق داد؛ یعنی در اوقاتی از تاریخ بشر حوادث و رخدادهایی هست که میتوان در آنها درنگ و تأمل کرد تا شاید نشانههایی از سیاست دینی در آنها به درخشش درآید. برای توضیح و تبیین بیشتر باید اندکی در ماهیت تاریخی انسان تأمل کرد. انسان موجودی صاحب وقت و تاریخ است.
انسان تنها مخلوقی است که تاریخ دارد. زمانها و آنات برای آدمی علیالسویه نیست؛ به این معنا که در هر زمانی هر عملی از او ساخته نیست. در واقع، تاریخ عبارت است از وقتیابی و وقتیابی یافتن امکانهای عمل است. هر انسان و یا هر قومی، در برخی زمانها امکانهای خاصی پیدا میکند. تاریخ دینی یک تاریخ جهانی و بشری است. نه به این معنا که همه ابنای بشر پیرو دین و شریعت خاصی باشند؛ اینجا مراد از جهانیبودن آن است که دین ماجرای قرب و بعد بشر را نسبت به حق بیان میکند. تاریخ بشر، تاریخ قرب و بعد به حق است. گاهی انسان به حق رو میآورد و گاهی پشت میکند.
اوقات قرب لحظاتی هستند که انسانها در آن اوقات تاریخی به نوعی از همدلی و یگانگی میرسند؛ مثل خود پدیده انقلاب اسلامی. در لحظه انقلاب اسلامی، ناگهان ملت همدل میشوند و اینجاست که بزرگترین تصمیمات یک قوم رقم میخورد. اینجا مجال برای یک عمل بزرگ حاصل میشود و اساساً عمل غیر از این نیست. اتفاقاتی مثل شهادت آقای رئیسی از همان اوقات تاریخی ملت ماست که وحدت به معنای حقیقی کلمه رقم میخورد. نوعی حضور عرشی که کثرات در آن محو میشود و مردم یکی میشوند. شخصی که شخص اول اجرایی کشور است، مردم را دور هم جمع کرده.
اینجا یک امکان عمل بزرگ برای مردم گشوده شده است. امکان با آینده مناسبت دارد. امکان، غیر از احتمال است. حالا اینکه این امکان انتخابات پیش رو باشد یا چیزی دیگر قابلبحث است. حتی حضور ما در انتخابات پیش رو و حتی طرفداری از یک کاندیدا باید با این نگاه صورت بگیرد. ما در نسبت با این وقت باید «متذکر» بشویم. نه اینکه از داخل آن مانیفست سیاسی و راهکار و راهبرد و… دربیاوریم. اینجا نوعی قرب و همدلی اتفاق افتاده است. قرب به حق، امری مفهومی نیست که با مفاهیم تمامش کنیم. شهادت آقای رئیسی یاد و خاطرهای را برای ما زنده کرد که باید به آن خاطره متذکر شویم. ورق تاریخ را دوباره به روی نزدیکی به حق انداخت. در این تذکر است که میشود به سیاست دینی فکر کرد. فکرکردن به قوانین دینی ما را به سیاست دینی نمیرساند؛ بلکه در یک وحدت و همعالمی و به تعبیر دینی، در یک «ولایت» است که امکان تحقق سیاست دینی را فراهم میکند.
این لحظه تاریخی، همچنان که مستعد قرب و همدلی است، بسیار هم در معرض تفرق و بیگانگی از یکدیگر است. این صرفاً یک تذکر اخلاقی نیست. در جهان توسعهنیافته، انسانها وقت به این معنا را نمیشناسند. وضعیت توسعهنیافتگی انسانها را بیوقت میکند و شبوروزشان یکی میشود. مرگ و زندگی به هم نزدیک میشوند. در دنیایی که فضای مجازی داعیهدار میشود، درنگکردن بر روی حوادث دشوار میشود و لذا گفته میشود تاریخ آدمی تاریخ قرب و بعد است.
تاریخ همدلی و جدایی است. اینها با هماند. ما اگر درست ببینیم ماجرای آقای رئیسی را، چه بعد از شهادت و چه قبل از آن، شاید بتوان امید داشت که خبری در پیش است؛ والا در حجاب روزمرگیهای فکری موجود این رخداد را هم مثل بقیه اوقات و آناتمان هدر داده و همچنان احساس انقلابیگری داریم.