به گزارش اصفهان زیبا؛
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
در این چندسال و حتی در این چندروز پس از شهادت آیتالله رئیسی، کمتر کسی سخن از عقلانیت او به میان آورد؛ گو اینکه در این سالها، عقلانیت مردسیاسی رنگی به خود گرفته است که کمتر برازنده شخصیت او بود!
صریحتر بگوییم. یکی از نکاتی که همواره از سوی موافق و مخالف گفته میشد این بود که آقای رئیسی طرح ندارد، گفتمان ندارد، شخصیت و اراده مستقل ندارد، هوش سیاسی ندارد و… . این تعابیر با همه تفاوتهایشان در این مسئله به یکدیگر میرسند که گویی این شخصیت، از خود عقلانیت سیاسی ندارد! برای اینکه حقیقت مسئله را بفهمیم، باید برگردیم و این معنای نهادینهشده از عقلانیت را مرور کنیم تا بشود قضاوتی دقیقتر از سیدابراهیم رئیسی داشت. باید ترسیمی از فضای سیاسی کشور در دهه نود و نوع عملکرد سیاسی داشته باشیم تا ببینیم این قضاوت چه ارتباطی با فرهنگ سیاسی حاکم بر کشور دارد.
نوع دولتمردان در دهه هفتاد و هشتاد و نود، افراد سخنور بودند و قدرت واژهسازی داشتند، بهشدت رسانه بلد بودند و قدرت استفاده از دوربین را داشتند و به این معنا، هوش بالایی داشتند. حالا در برخی موارد، این ویژگی خیلی فردی بود و در برخی دیگر، جریانی. در واقع، بلد بودند برنامهای را که دارند تبدیل کنند به مسئله غالب مردم.بلد بودند رقیب را از میدان به در کنند. گسلها را خوب میشناختند و قدرت دوگانهسازی و دوقطبیسازی داشتند. هرچه جلوتر آمدیم، رسانه، امکانات بیشتری برای این نحوه از سیاستورزی آشکار کرد.
در پایان دهه نود، رئیسی در شرایطی پا به عرصه دولت گذاشت که سیاست پیوند خورده بود با قوت نطق و سخنرانی و بازیهای رسانهای و متأسفانه پروژههای کلان کشور و حتی بحثهای امنیتی و سیاست خارجی کشور هم گروگان این وضعیت شد. در این وضعیت، یک اشکال جدی به اسم رسانهزدگی در عمق سیاست رخنه کرد. گویی رجل سیاسی کسی است که بتواند با سخنوری، با ساختن عناوین و جملههای پرطمطراق، پروژههایش را پیش ببرد. حتی کارکشتههایی که همواره در نظام، برای مدیریت تنش و صلح و آشتی استفاده میشدند و به محافظهکاری معروف بودند هم، اگر چندروزی فرصت رقابت انتخاباتی پیدا کردند، به همین نقطه رسیدند و این نشانه یک بیماری جدی در فضای سیاسی انتهای دهه نود بود.
در واقع، عرصه سیاسی در ایران پایان دهه نود، چنان آلوده به این بازی شده بود که چیزی از جنس دیگر باید فضا را میشکست. در این شرایط باید چه کار کرد؟ یا باید از چنین جامعهای سیاستزدایی بکنیم تا این مرض برطرف شود که این راهحل با توجه به ماهیت سیاسی انقلاب اسلامی، مرگ جمهوری اسلامی است. فردای سیاستزدایی، دیگر جمهوری اسلامی باقی نخواهد بود؛ بلکه جمهوری جریانات پشت پرده لابیهای مختلف باقی میماند! یا اینکه باید همین مسیر رسانهزده را ادامه بدهد که باز، دوباره به معنای مرگ جمهوری اسلامی خواهد بود؛ چرا که دیگر حضور واقعی مردم را نخواهیم داشت و حضور مردم بهعنوان موجوداتی که میتوانی با بازیهای رسانهای آنها را جادو کنی، باقی خواهد ماند. در واقع چیزی که در بلندمدت شکل خواهد گرفت، جمهوری مردم افسونزده مسلوبالاراده خواهد بود؛ چیزی که در غرب از مدتها پیش شاهد ظهورش بودهایم و ترامپیسم اوج آن است.
داروی چنین فضایی چیست؟ وقتی که راهکارهای معمول گره میخورند و به بنبست میرسند، یک جور خلافآمد عادت باید اتفاق بیفتد. در شاهنامه ما سه دوره داریم: دوره اساطیری، دوره پهلوانی و دوره تاریخی. قهرمان دوره اول شاه است. شاه هم حکیم است، هم شخصیت مذهبی و هم پهلوان. در دوره دوم، قهرمان ایران، پهلوان است. از اینجا به بعد شاه دیگر نمیتواند همه بار را بلند کند. شاه دیگر مشغول بزم است و نامآوری از آنِ پهلوان است. در دوره سوم که دوران تاریخی شروع میشود، جایی است که دانش سیاسی فردوسی خیلی نمود پیدا میکند. در این دوران مفهوم ایران دچار گسستگی شده است. ایران دیگر یک جمع متراکم نیست. سیاست به جنبه منحطی رسیده که پادشاه اصلاً تقدس قبلی را ندارد. فردوسی در اینجا خیلی راحت علیه شاه صحبت میکند. قهرمان این قسمت وزیر است. وزیر نماینده روح ایرانشهری است. خصوصیت وزیر این است که برخلاف جو رسمی سیاست که جوی منحط است، از ایران پاسبانی میکند. وزیر باید ضمن پاسداشت چارچوب و حرمت شاه و دربار، روح ایران را حفظ کند و نفع ایران را بر نفع کوتاهمدت این و آن ترجیح بدهد.
برگردیم به آقای رئیسی. آقای رئیسی زمانی بروز کرد که وضعیت دولتمرد به انحطاط رسیده بود. اینجا اگر بخواهی در همان چارچوب معهود بازی بکنی، زمین اینقدر آلود است که تو را میبلعد. اینجا بود که نحوه جدیدی از سیاستورزی در آقای رئیسی ظهور کرد که با عینک متعارف سیاست دهه نود، نه هوش سیاسی داشت و نه اراده مستقل سیاسی؛ اما به نحو عجیبی هوشمندانه میتوانست زمین بازی را به هم بزند. این شخصیت جدید، چون بیرون از زمین بازی بود، خیلی از ترفندهای زمین بازی دیگه علیهاش کار نمیکرد. فحش خورد؛ اما در مقابل فحش عکسالعمل نداشت و بهمرور توانست قدری از این سیاست رسانهزده را تعدیل کند. نشانهاش کجاست؟ اینکه ما واقعاً وارد جنگ با اسرائیل شدیم و چیزی به هم نریخت. در دهه نود، به اسم سایه جنگ که بر سر کشور است، رئیس جمهور تغییر میکرد. اینجا ما واقعاً وارد جنگ شدیم و چیزی به هم نریخت. حتی بازار هم تلاطم پیدا نکرد. قبلاً میگفتند فقط به خاطر نوشتن مرگ بر اسرائیل بر روی موشک بدبخت میشویم. حالا موشک به اسرائیل شلیک کردیم و بدبخت نشدیم. اینجاست که متوجه میشویم با آقایرئیسی واقعاً چیزی عوض شده است.