به گزارش اصفهان زیبا؛ کتاب خودنوشت «خاطرات آیت الله خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب»، در دو جلد، به سال 1380 (چاپ پنجم) توسط نشر سایه منتشر شده است. این خاطرات که قبل از چاپ، به صورت یک ستون ثابت در روزنامه اصلاح طلب «سلام» منتشر شده است، در زمان خود نقدها و واکنش های مختلفی را برانگیخته است. بسیاری از نقدها مربوط به لحن کتاب است که به نظر میرسد درباره افراد با لحن زنندهای سخن میگوید.
جلد اول این کتاب، علاوه بر خاطرات زندان و مبارزات ایام انقلاب، به تحلیل هایی درباره نحوه تکوین انقلاب اسلامی نیز میپردازد.
جلد دوم با عنوان «ایام انزوا» علاوه بر بیان خاطرات وقایع سالهای آغازین انقلاب اسلامی، به ارائه مقالاتی مانند «کوروش دروغین»،«دهخدا خادم یا خائن» و غیره نیز میپردازد.
آنچه در ادامه می خوانید، قسمتهایی از کتاب است که به ماجرای جنجالی و مشهور اعدامهای آیت الله خلخالی میپردازد.
مأموریت در دادگاههای انقلاب اسلامی سراسر کشور
جلد اول، صفحه 291 و 292 مینویسد:
«…من این مطالب را قبلا گفتم و روزنامه کیهان و نشریات دیگر نیز آن را درج کردند. سرانجام، وظیفه محوله از سوی امام را پذیرفتم و داد مستضعفان و ملت مظلوم، در طول تاریخ را، از مستکبرانی مانند: هویدا و خسروداد و ربیعی و رحیمی و پاکروان، مقدم و نصیری و مهندس ریاضی و خلعت بری و جهانبانی و صدها سپهبد و سرلشکر و ساواکی و خوانین گردنکلفت و دیگر مفسدین فی الارض را به وجه احسن گرفتم و آنها را به پای میز محکمه کشاندم و به جزای اعمالشان رساندم…»
جلد اول، صفحه 354 الی 358 مینویسد:
«…همین رجال بودند که دستور تبعید مرجع تقلید مسلمین؛ یعنی امام خمینی را از ایران به ترکیه صادر کردند. همین رجال بودند که وسایل عیش و نوش و مشروب و قمار و هرزگی و زنبارگی و حتی تریاک و هرویین را برای نابودی نسل جوان به طور وفور و گسترده در اختیار مردم گذاشتند. آنها بودند که کشف حجاب در ایران را تأیید و به مرحله عمل درآوردند و فرهنگ منحرف غربی را به جای فرهنگ اسلامی رواج دادند. این خودفروختگان، اسرائیل را به رسمیت شناختند و خون فلسطینیها را به هدر دادند. همین رجال بودند که برای تقرّب به آمریکا و رؤسای جمهور آن، ایران را به بازار مصرف اجناس بنجل آنها و اروپاییها تبدیل کردند. اینها در واقع آلت دست اجانب بودند و به دستور آنها در ایران حکومت میکردند.
آمریکا نمیخواست تا آخرین لحظات دست از حمایت آنها بردارد؛ ولی مبارزه بیامان ملت، فرصت را از دست آنها گرفت و سرانجام، رجال وابسته، به دست ملت اسیر و تسلیم دادگاه شدند. جرم این رجال، بیش از اینها بود که گفته شد و هر یک از این جرمها برای اعدام آنها کافی بود.
آیا سزاوار بود که ما یک لواطکار و زناکار و یا سارق را بگیریم و اعدام کنیم؛ ولی مسببین همه این بدبختیها مانند هویدا و نصیری و ربیعی و خسروداد و محمود جعفریان زنده بمانند؟ آیا سزاوار است که کارگران و کشاورزان پس از طی سالیان دراز، خانه و مسکن نداشته باشند، ولی طاغوتیان درجه یک و دزدان بیت المال، زنده و در خانههای اشرافی مشغول عیاشی باشند؟ آیا میتوان اسم این را عدالت گذاشت؟ همه افرادی که در دادگاههای انقلاب محکوم به اعدام شدند، از مصادیق بارز «مفسد في الارض» بودند و تحت همین عنوان هم اعدام شدند. این عنوان، از آیات قرآن گرفته شده و آن آیات چنین است:
«إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ الله وَرَسُولَهُ يَشْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيَهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفُوا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (مائده/ 38). «إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رحيم.» (مائده/ 39)
مفسد فی الارض؛ یعنی کسی که به گسترش فساد در روی زمین بکوشد و به توسعه آن کمک کند. فساد هم یعنی چیزی که موجب انحطاط و نابودی و انحراف جامعه از اصل طبیعی آن باشد. افرادی که اعدام شدند، در گسترش فساد و فحشا و رواج هرویین و تریاک و بیبندوباری و لامذهبی و آدمکشی و خیانت و عذر و چاپلوسی و خلاصه، همه اوصاف رذیله کوشیدند. گرفتاری آنها از آن زمان بیشتر شد که با دیدن انقلاب ملت، هیچ یک توبه نکردند. من عقیده داشتم و حالا هم معتقدم که تمام وکلای مجلسین شورا و سنا و همه استانداران و رؤسای ساواک و شهربانی که از سال 42 به بعد و پس از تحریم امام بر سر کار بودند، محکوم به اعدام میباشند. در حالی که عده انگشت شماری از آنها اعدام شدند و اکثراً جان سالم به در بردند و در داخل و خارج مشغول توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران هستند. مدیران کل در وزارتخانهها که خود، عامل اصلی بقای دستگاه بودند و به خاطر تقرّب به شاه و خانواده او به هر ذلّتی تن میدادند، محکوم هستند. ما همه ساواکیها را مجازات نکردیم. آنها در هر فرصت مناسب به ملّت، ضربه زده و میزنند و دلیل آن، کشف توطئههای پیدرپی در ایران میباشد.
خلاصه اینکه همه افرادی که از همان اوایل تأسیس دادگاههای انقلاب اسلامی و در زندان قصر به حکم اینجانب اعدام شدند، مفسد فی الارض بودند و به حکم قرآن خونشان هدر بود. آنان یا از هزار فامیل بودند یا از وابستگان به دودمان پهلوی یا فراماسون بودند و یا ساواکی و ایرانفروش و جامعه برباد ده، نمیشد یکی از آنها را به حکم قرآن تبرئه کرد. تعداد بیشماری از همین افراد با زدوبند دولت موقت و شخص آقای بازرگان تبرئه شدند. آنها پس از چندی از ایران فرار کردند و مشغول توطئه شدند. این تحرکات ضد انقلابی، هنوز هم ادامه دارد. مقامات مسئول، اینک پی بردهاند که حق با ما بود و شاید افسوس میخورند که چرا به اینجانب کمک نکردند تا ضدّ انقلاب به کلی از ایران ریشه کن شود.
برخی از افرادی که اعدام شدند، عبارتند از:
1- هویدا 2- نصیری 3- ربیعی 4- خسروداد ۵- سرلشکر پاکروان 6- سپهبد ناجی ۷- ارتشبد رحیمی ۸- سالار جاف ۹- سپهبد برنجیان ۱۰- سپهبد بیدآبادی، فرماندار نظامی تبریز ۱۱- سرتیپ یزدجردی ۱۲- سپهبد ناصر مقدم ۱۳- سرلشکر فخر مدرس ۱۴- سپهبد خواجه نوری ۱۵- کوچصفهانی، از مهرههای اصلی ساواک ۱۶- بقایی یزدی، پزشک ساواک ۱۷- سپهبد محمدتقی مجیدی، رئیس دادگاه شهید نواب صفوی ۱۸- محمود جعفریان ۱۹- سپهبد جعفرقلی صدری، ریاست کل شهربانی ۲۰- ژیانپناه، شکنجهگر زندان قصر ۲۱- سرتیپ شهنام، قاتل نواب ۲۲- مهندس ریاضی، رئیس مجلس ۲۳- خلعتبری، وزیر امور خارجه ۲۴- نیکپی، شهردار ۲۵- آزمون، وزیر اوقاف ۲۶- دانشیان، نماینده مجلس روحانینما ۲۷- جواد عاملی ۲۸- سرهنگ زمانی ۲۹- سپهبد نادر جهانبانی ۳۰- سپهبد حجت کاشانی ۳۱- سپهبد همدانیان، رئیس ساواک کرمانشاه و خرم آباد ۳۲- سرلشکر شمس تبریزی، فرماندار نظامی اهواز ۳۳- سرتیپ تابعی، معاون شمس تبریزی ۳۴- سرتیپ ملک، فرمانده لشکر قزوین ۳۵- سرلشکر معتمد، فرماندار نظامی قزوین و قاتل تعداد زیادی از مردم آن شهر ۳۶- سرلشکر دهپناه، فرمانده لشکر و فرماندار نظامی فارس و قاتل ۸۲ نفر از مردم ۳۷- علامه وحیدی، سناتور لامذهب ۳۸- پروفسور جمشید اعلم، سناتور ۳۹- سپهبد امین افشار ۴۰- برادر سپهبد امین افشار که فرمانده عملیات کشتار نجف آباد بود ۴۱- سرگرد شعلهور، شکنجهگر معروف ۴۲- محمد هراتی، فئودال بزرگ و هممنقل شاه ۴۳- حاج علیلو، رئیس ساواک اردبیل ۴۴- بشردوست، یکی از اعضای ساواک و منحرف جنسی ۴۵- جوکار، شکنجهگر معروف ساواک قم ۴۶- سرلشکر بدیع، رئیس ساواک قم ۴۷- ذبیحی، خواننده شاه ۴۸- محمدتقی روحانی، گوینده رادیو ۴۹- روحانی، یکی از وزرای کابینه که گویا، وزیر نیرو بود و چهل آبادی را در خوزستان از بین برده بود، ۵۰- شفیق، پسر اشرف (در پاریس) ۵۱- سرگرد فاضلی، یکی از رؤسای پلیس قم که ابتدا به پاکستان فرار کرده بود، ولی او را گرفته و به قم آوردند و اعدام شد، ۵۲- سرلشکر وثیق، رئیس پلیس تهران در ۱۵ خرداد که به فرمان شاه دستور داده بود مردم را بکشند، نه اینکه کاری کنند، هزاران فلج به یادگار بماند و خود سند محکوم کننده دائمی علیه نظام شاهنشاهی باشد، ۵۳ حسین فرزین که یکی از قدارهبندهای شاه مانند شعبان جعفری بود. او به همراه تعدادی چاقوکش و اوباش در خیابانهای جنوب تهران و شهرری به راه میافتاد و در و پنجره و مغازههای مردم را به بهانه اینکه عکس شاه را نصب نکردهاند و یا در اعتصاب شرکت کردهاند میشکست و مردم را بیخود و بیجهت مورد ضرب و شتم قرار میداد و باج میگرفت، ۵۴- پرویز نیکخواه که سابقاً از افراد برجسته کمونیستها بود؛ ولی بعداً ۱۸۰ درجه تغییر جهت داد و طرفدار شاه شد. او در مدتی کوتاه با اغواگری، برای انقلاب شاه و ملت، تبلیغ میکرد. ما بعداً فهمیدیم که برادر نیکخواه یکی از طاغوتیان و سرمایهداران وابسته به دربار بود. من برادر پرویز نیکخواه را به دادگاه ویژه آوردم و بازداشت کردم، ولی او با حقهبازی از دست ما فرار کرد. شاید خداوند به خاطر این تسامح ما را ببخشد، ۵۵- عاملی، وزیر دادگستری و دبیرکل حزب آمریکایی رستاخیز ۵۶- تعداد نه نفر از اعضای ساواک ۵۷- تعداد ۲۱ نفر دیگر از اعضای ساواک پس از شهادت استاد مطهری.
افرادی که اوایل امر در دادگاههای انقلاب محاکمه شدند، هریک، داستانها و مطالب ویژهای داشتند. من تا حدودی از آن مطالب را که به یاد دارم بازگو میکنم؛ البته نگارش شرح کامل ماجرا، مستلزم این است که پروندههای مربوطه در دسترس قرار گیرد. امیدوارم که در صورت امکان پرونده ها بررسی و شرح حال مفسدین فی الارض نوشته شود، تا ماهیت کثیف و ضدانسانی سردمداران فساد بیش از پیش، برای ملت ایران آشکار گردد.
جلد دوم، صفحه 12 و 13 مینویسد:
«…باید جاده انقلاب را پاکیزه میکردیم. هرکس باشد فرقی نمیکند. وقتی جلسه تمام شد، برگشتم به بازداشتگاه مدرسه رفاه و عدهای را به اعدام محکوم کردم. ازجمله این اعدامیها آقایان: نصیری، رحیمی، ناجی، خسروداد و… بودند. در زندان قصر هم وضع همین طور بود. آقای بازرگان چند نفر را دنبال خود راه می انداخت و عده ای را برمی داشت و می برد و این عده همه شان به خارج رفتند و برای ما مشکل به وجود آوردند. با اینکه ریشه شان را قطع کردیم، ولی باز مسأله ساز شدند.
اکنون در سرآغاز این دفتر خاطراتم اعلان میکنم:
من حاکم شرع بودم و پانصد و چند نفر از جانیان و سرسپردگان رژیم شاه را محاکمه و اعدام کردم و صدها نفر از عوامل غائلههای کردستان و گنبد و خوزستان و شماری از عوامل اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر را هم کشتم. و اکنون در مقابل این اعدامهایی که کردم، نه پشیمانم و نه گلهمند و نه دچار عذاب وجدانم!
تازه معتقدم که کم کشتم! خیلیها سزاوار اعدام بودند که به چنگم نیافتادند؛ همانند: شاه، فرح، اشرف پهلوی، جعفر شریف امامی، سپهبد قرهباغی، سپهبد حسین فردوست و…
حکم اعدام خیلیها را صادر کردم ولیکن هیچ یک را خودم شخصاً اجرا نکردم.
آخر الامر صدور احکام انقلابیام، بدون هیچ ملاحظه و قبول توصیهای، فشار از هر ناحیهای جهت کنارهگیریام هجوم آوردند. صلاح را در کنارهگیری ظاهری دیدم ولیکن پس از ۲ ماه و اندی تصدی مستمر دادگاههای انقلاب بروز غائلههای کردستان و گنبد و خوزستان ضرورت حضورم را میطلبید که حسب الامر حضرت امام به مأموریتهای موردی رفتم و غائلههای یاد شده را سرکوب کردم و سردمدارانشان را به سزای اعمالشان رساندم و در دورههای نسبتاً آرامش انقلاب در سمتهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی (سه دوره) و خبرگان رهبری (یک دوره) از شهر مقدس قم و تهران انجام وظیفه کردم.
من انتظار هیچ مزدی در قبال مجاهداتم نداشتم و ندارم و کسی هم تاکنون به من نداده است. فقط انتظار بیمهری نداشتم، آن هم از جانب کسانی که حتی یک صدم خدمات ما را چه قبل و چه بعد از انقلاب جهت تداوم اصول انقلابی اسلام، به انجام نرساندند! آمدند و با دلایل واهی عدم اشتهار به تقوا و عدم التزام عملی به مبانی دین اسلام، صلاحیت نمایندگی ما را در دوره چهارم انتخابات مجلس شورای اسلامی به زیر سؤال بردند.
بعد از اعلام رد صلاحیت به آقای امامی کاشانی عضو فقهای شورای نگهبان گفتم اگر آدم باسوادی بودی این حرف را نمیزدی، میدانی معنی عبارت عدم التزام به عمل یعنی چه؟ یعنی نماز نخواندن، روزه نگرفتن و من آدمی هستم که نماز نمیخوانم و روزه نمیگیرم؟
جریان فرصتطلبی روندی است که در بسیاری از انقلابات پیش میآید، به قول فرانتس فانون، انقلاب فرزندان صادق خود را میخورد، چه رسد به من که نامم صادق است.
به هر حال با توجه به شرایطی که پیش آمده است، هیچ گلهمند نیستم.
ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
اکنون هم بر این عقیدهام که در پیشگاه عدل الهی، به خاطر کارهایی که برای انقلاب انجام دادم بهشت را دریافت خواهم کرد و این مسلم است. نمیخواهم در بستر رختخواب بمیرم…»