مرداد داغ انقلاب!

در کلان پروژه حوالی 57، با بیش از 50 نفر از پیشگامان انقلاب اسلامی در اصفهان گفتگو گرفته‌ایم و سپس با مطالعات اسنادی و کتابخانه‌ای تطبیق داده‌ایم. به‌مرور و به‌صورت موضوعی به انتشار تاریخ مبارزات مردم اصفهان می‌پردازیم.

مرداد داغ انقلاب! - اصفهان زیبا

به گزارش اصفهان زیبا؛

چگونه اعتراض‌های محدود، به حکومت‌نظامی اصفهان منجر شد؟

در خرداد 57، مسئولان امنیتی اصفهان، توطئه حمله اراذل‌واوباش زندان اصفهان به زندانیان سیاسی را طراحی و اجرا کردند. این واقعه موجب اعتصاب زندانیان سیاسی شد و به دنبال آن تحصن خانواده‌های زندانیان سیاسی در منزل آیت‌الله سید حسین موسوی خادمی، رئیس حوزه علمیه اصفهان را همراه داشت. این تحصن با اجابت برخی خواسته‌های متحصنین خاتمه یافت. در همین دوره به مناسبت‌های گوناگون، تجمعات انقلابیون و درگیری آن‌ها با مأمورین گسترش یافت.

در اواخر تیرماه 57، با یک گزارش اشتباه مأمور ساواک، تبعید آیت‌الله سید جلال‌الدین طاهری به مهاباد کردستان، پس از 3 ماه خاتمه یافت و ایشان با استقبال گسترده مردم به اصفهان می‌آیند و زمینه حضور گسترده‌تر مردم اصفهان در مسجد اعظم حسین‌آباد و نمازجمعه مسجد مصلا تخت فولاد فراهم می‌شود. ساواک پس از اطلاع از اشتباه خود، و با مشاهده گسترش مبارزات علیه رژیم پهلوی، مجدداً در تاریخ 57.5.10 آیت‌الله طاهری را دستگیر و به تهران اعزام کرد.

دستگیری مجدد امام‌جمعه اصفهان، با عکس‌العمل مردم، روحانیون، بازاریان، دانشجویان و… روبرو شد و برای کسب تکلیف و مخالفت با رژیم، در منزل آیت‌الله خادمی تجمع می‌نمایند. این تجمع، به یک تحصن گسترده تبدیل‌شده و سخنرانان مختلف به روشنگری می‌پرداختند. روحانیت اصفهان نیز برای همراهی با مردم، به صدور اعلامیه و تعطیلی نمازهای جماعت اقدام کرد. استاد اکبر پرورش در این تحصن نقشی ویژه داشت و جوانان انقلابی اصفهان نیز برای ابراز مخالفت خود، مراکز حکومتی و فساد و بانک‌ها را موردحمله قرار دادند.

حکومت پهلوی سرانجام برای سرکوب حرکت مردم و انقلابیون، در شب پنجم رمضان (معادل بیستم مردادماه) و فردای آن، مردم را موردحمله قرارداد که منجر به شهادت 9 نفر و مجروح شدن تعداد قابل‌ملاحظه‌ای شد. برای مدت یک ماه حکومت‌نظامی در اصفهان و برخی شهرهای اطراف برقرار شد. این در حالی بود که آخرین حکومت‌نظامی در ایران، در خرداد 42 در شهرهای تهران و شیراز بود.

در ادامه برخی خاطرات پیشگامان انقلاب اسلامی اصفهان در این واقعه را می‌خوانیم.

به زندانیان سیاسی با چاقو و اشیاء برنده حمله کردند

مهوش شهیدی: شوهر من (ابراهیم اسفندیاری) در کار پخش اعلامیه امام خمینی بود. دو سال قبل از پیروزی انقلاب در سال 55 و زمانی که او در بیمارستان ثریا (کاشانی فعلی) انترن بود، یکی از اعضای مجاهدین (منافقین) شوهر من را لو داد و ایشان را از بیمارستان کاشانی گرفتند و به زندان بردند. آن موقع دو تا از برادرهایم هم زندان بودند.

یک روز که روز ملاقات بود رفتیم زندان. دیدیم جوّ زندان ناآرام است و بچه‌ها هم ملاقات نمی‌آمدند. منتظر شدیم که چرا نمی‌آیند؟ دست‌هایشان بخیه خورده بود. مادرها هم که بچه‌هایشان را با این وضع دیدند شروع کردند «یا حسین یا حسین» گفتن و گریه کردن و سینه می‌زدند. شوهرم کارهای پزشکی را در زندان انجام می‌داد. گفتم چی شده؟ گفت: دیروز مدیر داخلی زندان «سروان یزدانی»، اشیاء برنده‌ای به زندانیان چاقوکش و قاچاقچی داده و آن‌ها به ما حمله کردند.

شوهرم می‌گفت من تا صبح فقط داشتم بخیه می‌زدم. یکی گردنش، یکی کتفش، وضع خیلی ناجوری بود. شوهرم گفت «ما دیگر ملاقات نمی‌آییم و شما هم بروید رسیدگی کنید و این‌طرف و آن‌طرف ببینید علتش چیست که این کار را کردند. ما اعتصاب ملاقات می‌کنیم و دیگر نمی‌آییم». همه یک حالت بهت‌زده و ناراحت داشتند.

کمی پیگیری از این‌طرف و آن‌طرف کردیم و روز دیگر مجدد رفتیم زندان؛ می‌دانستیم بچه‌ها ملاقات نمی‌آیند، چون اعتصاب کرده بودند. کمی ماندیم و وقتی نیامدند، گفتند بیایید منزل آقای خادمی. آدرس دادند. همین منزلشان که چهارباغ پایین بود. ما هم هفت هشت تا از مادرها را سوار کردیم. یک عده هم با یک ماشین دیگر بودند. بیست سی نفر تقریباً می‌شدند. دو بعدازظهر بود و کوچه‌پس‌کوچه‌هایی هم بود. من آن‌طرف‌های شهر را بلد نبودم. رفتیم منزل آیت‌الله خادمی و دوازده روز شاید هم بیشتر خانه‌شان بودیم.

آیت‌الله سید حسین خادمی، چهره اول مبارزات انقلاب در اصفهان

خواسته‌های زندانیان

خانم شهدی ادامه می‌دهد: یک سری خواسته داشتیم. آن‌وقت‌ها خیلی اذیت می‌کردند. در زندان کتابخانه نبود. تغذیه خوب نبود. برای هواخوری به حیاط نمی‌آوردند. وضع بهداشت زندان خیلی خراب بود. همان موقع انقلاب داشت پیش می‌رفت و اعتصابات و زمزمه‌ها این‌طرف و آن‌طرف بود. این‌ها هم به نظرم ترسیده بودند و در زندان چنین برنامه‌ریزی کردند که بچه‌ها را اذیت کنند. فردی به نام «محمدحسن نادری» هم که خدا لعنتش کند، شکنجه‌گر ساواک بود. او می‌گفت این‌ها کمونیست‌اند. بعد که حاج‌آقا خادمی گفتند این‌ها خانواده‌های مذهبی‌اند و اینجا روزه گرفتند و نماز خواندند، گفت به این خواسته‌ها رسیدگی می‌کنیم.بعد شنیدیم که یک مقدار رسیدگی هم کردند و به ما گفتند شما از خانه آقای خادمی بیایید.

بهترین بهانه مبارزه و مدرسه انقلاب

احمد تولا: آیت‌الله طاهری در محله حسین‌آباد ساکن بود. ساواک شبانه داخل خانه ریخته و ایشان را دستگیر کرده و برده بودند.

همه نیروهای انقلابی دنبال بهانه برای درگیری با رژیم بودند. یک روحانی که آن‌زمان در سطح جامعه مطرح بود دستگیرشده و این بهترین بهانه بود. مردم بیرون ریختند، شروع به تظاهرات کردند و اولین گزینه‌ای که انتخاب شد این بود که وارد منزل آیت‌الله خادمی شوند. آن ده روز تبدیل به مدرسه انقلاب و اوج گرفتن مبارزات شد.

تلفن آیت‌الله خادمی به رئیس نظمیه

اکبر تگریان: صحنه­ی برخورد آیت‌الله خادمی با رئیس شهربانی و تلفن‌هایی که می­زدند واقعاً دیدنی بود، اگر فیلم­برداری می­کردند خاطره­ی­ قشنگی می­شد، که ایشان چطور صحبت می­کنند و پشت تلفن چه می­گویند. ایشان را به‌عنوان رئیس نظمیه صدا می­زدند، مثلاً: «آقای رئیس نظمیه چرا کاری می­کنید که مردم بیایند اینجا جمع شوند؟ چرا این­طور می­کنید که مردم دل‌نگران شوند؟ آقا می­گویند شما آقای طاهری را گرفتید، خوب رهایشان کنید تا مردم بروند». دوباره رئیس نظمیه چیزی به ایشان می­گفت، می­گفتند: «آقای رئیس نظمیه می­گوید شما بروید خانه­هایتان ما ایشان را آزاد می­کنیم». ما هم­صدا می‌گفتیم: «اینجا را ترک نمی­کنیم تا ایشان را آزاد کنید».

استاد عبدالحسین جعفری، پیشکسوت روزنامه‌نگاری اصفهان که اخبار تحصن منزل آیت‌الله خادمی را برای روزنامه اطلاعات مخابره می‌کند. عکس برگرفته از کتاب «تحصن»، انتشارات راه‌یار، صفحه 109.

مرداد داغ انقلاب! - اصفهان زیبا

نماز جماعت و سخنرانی هرروزه در منزل آیت‌الله خادمی- الصاق تصاویر، اعلامیه‌ها و دست‌نوشته‌های متعدد بر دیوار مشخص است. عکس برگرفته از جلد اول کتاب «چهره انقلاب در اصفهان»، به قلم سید حسن نوربخش.

در پشت‌بام خانه آیت‌الله خادمی نگهبانی می‌دادم

علی مستأجران: در ماجرای تحصن، خانه‌ی آیت‌الله خادمی بودم و گروهی بودیم که شب‌ها روی پشت‌بام خانه نگهبانی می‌دادیم تا حمله نکنند. مواردی مانند سنگ و کوکتل مولوتف هم روی پشت‌بام جمع کرده بودیم.

من بعد از اینکه انقلاب صورت گرفت به دفاع شهری رفتم، آن موقع سپاه تشکیل نشده بود. در هنرستان درس می‌خواندم و شب‌ها نگهبانی می‌دادم.

وضعیت کوچه آیت‌الله خادمی و کوچه‌های اطراف در ایام تحصن

تدارکات تحصن

محمدعلی خردمندی: قبل از ظهر بود که رسیدیم منزل آیت‌الله خادمی. همه به‌عنوان تحصن، نشستند و آزادی امام‌جمعه وقت را طلب کردند. ظهر شد؛ آیت‌الله خادمی نماز را خواندند. چون از قبل آماده پذیرایی از این تعداد نبودند، مشکل ناهار پیش آمد. آیت‌الله خادمی دستور داد نان و پنیر و انگور بدهید… مردم خودشان در تدارکات تحصن مشارکت می‌کردند و 5 روز بعد هم ماه مبارک رمضان شد.

مأموران ساواک کتک مفصلی می‌خوردند

احمد زمانی: قبلاً همه تظاهرات و اعتصابات یک‌روزه بود؛ اما این بار یواش‌یواش تعداد روزهای تظاهرات و اعتصابات بیشتر می‌شد. باید بگویم شجاعت مردم و جوانان نسبت به اول سال خیلی بیشتر شده بود. در 9 فروردین که تجمع در مسجد حکیم بود، مأموران که حمله می‌کردند، مردم خیلی جسارت پاسخ به آن‌ها را نداشتند؛ اما در تحصن منزل آقای خادمی بعضی از مأموران ضداطلاعات یا ساواک که شناخته‌شده بودند، وقتی می‌خواستند داخل کوچه آیت‌الله خادمی بشوند، انقلابیون به آن‌ها حمله می‌کردند. مأموران ساواک گاهی کتک مفصلی می‌خوردند. البته این کتک‌ها طوری بود که آسیبی به جانشان یا اعضای حساس مثل سروصورتشان نرسد.

اولین صدای تیراندازی که شنیدیم

حجت‌الاسلام مهدی نیلی‌پور: بااینکه سنم خیلی زیاد نبود، چند مرحله در فضای تحصن منزل آیت‌الله خادمی شرکت کردم. در خانواده‌ای مذهبی در محله‌‌ی فروغی ساکن بودم. محله‌ا‌ی پر از اسرار که در نزدیکی منزل آیت‌الله خادمی در قلب حوادث انقلاب بود و در دوران دفاع مقدس نیز از محله‌های نیروخیز بود و همچنین بیشتر تحرکات و بعد حتی بمباران‌ها‌ در زمان صدام حسین نیز بیشتر در منطقه‌‌ی مسجد سید، فروغی، شهدا و در این حدود‌ بوده است.

هنوز صدای تیرها در گوشم است. آن شبی که ساواک حمله کرد و نیروهای نظامی به خانه‌ی آیت‌الله خادمی حمله کردند را از یاد نمی‌برم. تا قبل از آن زمان مردم صدای تیر نشنیده بودند، خیلی کم شنیده بودند.

خواهر کوچکی هم داشتم که در گهواره بود، وقتی صدای تیراندازی‌ها بلند شد، من در ایوان خانه ایستاده بودم، وحشت کرده بودم. خواهرم را از گهواره برداشتم و بردم اتاق عقبی و درها را بستم و بعد برای اینکه بفهمم چه خبر است، روی پشت‌بام ایستاده بودم که صدای تکبیر جوان‌ها ازیک‌طرف بلند بود، از آن‌طرف تیراندازی‌‌های هوایی، و بعد هم کم‌کم آن تیر‌ها زمینی شد و تعدادی هم مجروح و شهید شدند.

این شاید اولین صدای تیراندازی بود که شنیدم، دقیقاً می‌گویم هنوز آن خاطره در ذهنم هست، زمان برهم‌زدن تحصن منزل آیت‌الله خادمی بود.

شهدای پنجم رمضان 1357 اصفهان- شهید ذاکر 10 روز زودتر در حسین‌آباد شهید شد.

 

توپ‌بازی در حکومت‌نظامی

حسین حقانی: کار به حکومت‌نظامی رسید، من با همکاری چند نفر دیگر، به بچه‌های محل گفتیم امشب اولین حکومت‌نظامی ایجادشده، بد نیست توپ را بیاوریم و بازی کنیم، و خلاصه حُرمت این کار را ما در محل شکستیم. نیروهای رژیم درودیوار محل را به رگبار بستند اما جرئت ما بیشتر شد.

تیتر روزنامه‌های کیهان و اطلاعات- 21 و 22 مرداد 1357

مثل جوّ جنگی

محمود کاردان‌پور: من در تحصن دوم بودم که نهایتاً منجر به کشتار و حکومت‌نظامی شد. از درب منزل آیت‌الله خادمی خارج‌شده بودیم اما از ترس مجدد برگشتیم داخل منزل، نردبان گذاشتیم و رفتیم روی پشت‌بام خانه آقا و از روی پشت‌بام‌‌ها فرار کردیم. می‌ترسیدیم به دست ساواکی‌‌های خدانشناس بیفتیم.

بعد از تحصن منزل آیت‌الله خادمی، حکومت‌نظامی جوّ رعب و وحشت شدیدی راه انداخت، به‌طوری‌که برای دستگیری یک جوان 20- 25 ساله، ناگهان بیست نفر فرد تفنگ به دست می‌ریختند در یک مرکز، در بازار، یک مرکز علمی، یا محیط‌های دیگر. یک بنده خدایی که پیرمرد بود، وقتی این صحنه را دید حدود چهل شبانه‌روز تب کرد و افتاد در خانه. اصلاً مثل جوّ جنگی بود.

پشیمانی ساواک از دستگیری افراد

محمد اژه‌ای: بعدازاینکه تحصن منزل آقای خادمی شکسته می‌شود، ساواک طی 24 ساعت تقریباً 21 نفر را می‌گیرد. این عزیزان چهره‌های فعال انجمن‌های مذهبی اصفهان بودند که بعد هم جامعه اسلامی معلمان را تشکیل دادند. این‌ها چهره‌های شاخص بودند. مشخص بود سخنرانان خیلی خوبی هستند. ارتباطاتشان مشخص بود. خود شهید بهشتی هر وقت اصفهان می‌آمد با این‌ها ارتباط داشت و پیگیر روابطشان بود.

حاج‌آقا کمال فقیه ایمانی، حاج‌آقا مهدی مظاهری، حاج‌آقا سید ابوالحسن بدری، سید اکبر پرورش، حسنعلی زهتاب، این‌ها از چهره‌های مؤثر بودند. ساواک دنبال یک بهانه و یک موقعیت می‌گشت که بتواند این‌ها را بگیرد.

در این حرکت ساواک به‌طور فراگیر وارد عمل شد ولیکن این فراگیر عمل کردن هم، به‌نوعی برای ساواک گران تمام شد. چون این‌ها حضورشان در زندان اصفهان حضوری پررنگ و منسجم شد و تأثیرگذار بر روی خود زندانیان بودند و رژیم از دستگیری این‌ها پشیمان شد.

بازار اصفهان- رضا ناجی فرمانده حکومت‌نظامی اصفهان در حال مصاحبه با خبرنگار

یک ماه از اصفهان خبری نداشتیم/ تبعید نوردی

محمود نباتی‌نژاد: روز 5 رمضان که حکومت‌نظامی شد، ساواک از شب تا فردای آن روز از روی لیستی که داشتند، افراد شاخص را دستگیر کردند که حدس می‌زدیم اسم ما هم داخل لیست است. وقتی ساواک به بازار آمد که ما را دستگیر کند، حدود 5 نفر بودیم که فرار کردیم. آقایان احمد زمانی، مصطفی مسجدیان، بدری، برهانی و… هم از شهر فرار کردند. ماشین یکی از دوستان را گرفتیم و حدود یک ماه بیرون از اصفهان بودیم و به دیدن افراد و علمای در تبعید رفتیم. به مساجد می‌رفتیم و چندنفری را دور خود جمع می‌کردیم و از خبرها و اتفاقاتی که در اصفهان افتاده بود، افراد را مطلع می‌کردیم و گاهی مواقع هم زغال و ماژیک برداشته و روی دیوار شعار می‌نوشتیم.

حکومت‌نظامی برای حفظ جان خارجی‌ها

دکتر جلال‌الدین مدنی در جلد دوم کتاب «تاریخ سیاسی معاصر ایران» (دفتر انتشارات اسلامی، صفحه 339) بر این اعتقاد است که علت حکومت‌نظامی در اصفهان، حفظ جان کارشناسان خارجی به‌خصوص آمریکاییان در اصفهان بوده است:

«… در ماه رمضان این توان را از دست داد و اصفهان وضع غیرقابل‌تحملی را پیدا کرد. هتل شاه‌عباس، چندین سینما و بانک و اداره دولتی ضمن تظاهرات مردم به آتش کشیده شد و عده‌ای هم کشته شدند و مسئله حفظ جان هزاران کارشناس خارجی به‌خصوص آمریکایی مطرح گردید. درنتیجه در ۲۵ مرداد در شهرهای اصفهان، نجف‌آباد، شهرضا، همایونشهر حکومت‌نظامی اعلام شد. برقراری حکومت‌نظامی نشانه ضعف رژیم در مقابل حوادث پیش‌آمده بود.»