به گزارش اصفهان زیبا؛ «به خوبی یادم هست که در گذشته الیادران صفای دیگری داشت؛ ازطرفی خانههای خشت و گلی و از طرف دیگر، درختان سرسبز و مادی آن که پر از آب بود و از کوچه اصلی محله نمایان میشد، حالوهوای دیگری داشت. هر صبح، کوچه را خودمان آبوجارو میکردیم و از استشمام بوی کاهگل دیوارهایمان، حس خوبی مییافتیم. رفتوآمد و صمیمیت زیادی بین همسایگان بود و اگر مشکلی برای یکی پیش میآمد، بقیه سعی میکردند آن را تا جایی که در توان دارند، حل کنند. مراسم الیادرانیها چه زمان عزاداری و چه زمان شادی، همیشه باشکوه و پرجنبوجوش برگزار میشد و همکاریها چشمگیر بود. شغل اغلب مردان محله گاوداری بود و بهمرور بعضی به مشاغلی مثل کارگری و آهنفروشی گرایش پیدا کردند… .»
اینها را عصمت زهرانی، خانم خانهداری که اکنون به سن سالمندی رسیده و چند سالی است در الیادران بهسر میبرد، برایم میگوید و ادامه میدهد: «آن زمانی که در الیادران زندگی میکردم، تازه ازدواج کرده بودم و در کنار مادرشوهر و خانواده یادم بهسر میبردم. همسرم هرچند کارگر سادهای بود، خرجمان به دخلمان میرسید؛ بهطوریکه تقریبا هر روز بهراحتی گوشت و دیگر مایحتاجمان را میخریدیم. مثل حالا نبود که بهسختی گوشت و دیگر نیازهایمان را بخریم؛ حتی بهراحتی توانستیم خانهای بزرگتر در محله دیگر بخریم.»
عصمتخانم دستش را میزند زیر چانهاش و کمی غرق میشود در خاطرههای گذشته. دوباره نگاهی میکند: «اگر بخواهم دیگر جزئیات زندگی قدیم الیادرانیها را تعریف کنم، خرید و آشپزی آنها بود؛ مثلا گوشت را که میخریدیم، در کیسهای میگذاشتیم و به طنابی آویزان میکردیم و داخل چاه میبردیم تا یکیدو روز خنک بماند؛ چون آن موقع یخچال نبود. سبزی و نان را هم که روزانه میخریدیم. آن زمان دوسه مغازه بیشتر نبود. تا آنجایی که یادم هست، بقالی و قصابی و نانوایی بود؛ البته در بعضی خانهها خودشان نان میپختند، نانی که واقعا بوی خوبی داشت و برشته میشد. برای پختن غذا از صبح زود بیدار میشدیم و آبگوشت یا دمپختی یا آش و دیگر غذاهای سنتی در قابلمه میپختیم تا کاملا جا بیفتد. ظروف و لباسهایمان را چون آبلولهکشی نداشتیم، با آب چاه یا در کنار مادی میشستیم.»
و اما الیادران امروز
برای باخبرشدن از موقعیت فعلی الیادران به گشتوگذار در محله نیاز بود. در این محله دیگر خبری از حالوهوای قدیم نیست؛ نه جنبوجوش و رفتوآمد همسایهها و نه مادی پر آب و خانههای خشت و گلی. البته تعدادی خانه قدیمی و حتی یکیدو عمارت تاریخی هنوز دیده میشود؛ اما اغلب خانهها بهاصطلاح امروزی نونوار شده و آپارتمان جای خانههای خشت و گلی را گرفته است. خانم مدحخان، از ساکنان چندینساله و عابرپیادهای است که از او درباره الیادران کنونی پرسوجو میکنم و چنین میشنوم: «اکثر اهالی محله الیادران بومی هستند و همدیگر را میشناسند. شغل بیشترشان آهنفروشی است و جزو پولدارها هستند.
محله تمیز است و مرتب رفتگرها اینجا را جارو میزنند؛ از بابت بازیافت هم مشکلی نداریم؛ چون هر هفته سری به اینجا میزنند. ازلحاظ رفاهی نیز وضعیت محله خوب است؛ چون مغازههایی مثل نانوایی، قصابی، سوپری و… وجود دارد. امنیت اینجا هم خوب است؛ اما کو دیگر مراسم شادی؛ نه دلخوشی قدیمها وجود دارد و نه حالوحوصله که بخواهند شادی داشته باشند!» خانم مدحخوان میرود و خاطرههایی که بیان میکند، در کوچهپسکوچهها گم میشود.