به گزارش اصفهان زیبا؛ سال گذشته واقعا روال پیچیدهای برای گزینش داشتیم؛ آنقدر که به همکارم گفتم: «نمیدانم اگر خودمان در این هفتخوان میافتادیم، سالم از آن بیرون میآمدیم یا نه!»
موعد ثبتنام ما اواسط بهار بود؛ چون در مجتمعهای آموزشی، اولویت زمانی را در ثبتنام به مهد و پیشدبستانی میدهند، بعد از آن دبستان و بعد هم متوسطه. اولی و دومی در اسفند و فروردین و سومی در اردیبهشت انجام میشود؛ با این تفاوت که هرچه جلوتر میآییم و سن دانشآموزان افزایش پیدا میکند، بر پیچیدگیِ فرایند گزینش هم افزوده میشود؛ ولی ما در متوسطه اول چنان فرایند پیچیدهای را به اجرا گذاشتیم که مدیر متوسطه دوم خیال خودش را راحت کرد و به جای رقابت با ما، دو مرحله ساده را در نظر گرفت: آزمون تستی، مصاحبه خودش با متقاضی!
ماجرای ما چه بود؟ ما در تعامل با معاون آموزشیِ مجتمع، پنج مرحله را برای ارزیابی متقاضیان ورود به پایه هفتم در نظر گرفتیم:
آزمون تستی: این آزمون از دو بخشِ هوش و اطلاعات درسی تشکیل میشد. دلیل هر یک نیز مشخص است: اولی، برای این است که مطمئن شویم رشد فیزیکیِ ذهن او در حد یک پسر 13ساله باشد و دومی، برای اینکه ببینیم چقدر درسخوان است و بیگفتوگو معلوم است که هم آن بستر (ذهن) و هم آن بذری که کاشته شده (درس) موجب تمایز دانشآموزان است.
آزمون تشریحی: دو بخش در آزمون تشریحی تدارک دیدیم که شامل معرفی خود و تحلیل جامعه میشد. برای اولی، پرسشهای خودشناسی را قرار دادیم تا میزان تسلط او بر خود و برنامه زندگیاش را بسنجیم. مستحضرید که «والدین سَمی» چه بلایی بر سر کودک خود میآورند؛ تا جایی که حتی کلاس ورزشی او را برای تابستان، خودش انتخاب نمیکند و زمانی که بدون حضور والدینش برگهای روبهروی او قرار میدهید که در یکی از پرسشها آمده «دو ورزش موردعلاقه خود را نام ببرید»، هاج و واج به اطراف نگاه میکند (طبق عادت) که پدر و مادر خود را بیابد و لبخوانی کند که «ژیمناستیک دیگه! پریشب یادت نیست گفتیم امسال میخوایم بذاریمِت کلاس ژیمناستیک؟» دقت فرمودید؟ «بذاریمِت»!
قسمت دوم در آزمون تشریحی به تصاویری اختصاص داشت که جسارتا میزان تفاوت دانشآموز را با حیوانات خانگیِ والدینشان مشخص میکرد: اینکه چقدر در باغ هستند و از روندهای پیرامونی خود در شهر و کشور باخبرند یا نه. مثلا در یکی از این تصاویر، پیرمردی با روزنامه در کنار نوجوانی با تبلت در دو سوی یک شکاف عمیق نشسته بودند. متقاضی باید حداکثر در چند خط برای ما مینوشت که این تصویر به چه چیزی اشاره دارد.
بازی میدانی: افراد برترِ دو آزمون قبلی با احتساب دوبرابر و نیم ظرفیت برای سه مرحله بعدی به مدرسه دعوت شدند.
در این مرحله ابتدا گروهبندی شده و دو بازی میدانی را که یکی مربوط به درس علوم و دیگری مرتبط با حل مسئله ریاضی بود، به ترتیب انجام میدادند. فضای اختصاصیافته برای هر بازی، در حد یک کلاس بود و هر گروه نیز چهار نفر. یک تسهیلگر در هر کلاس، بازی را برای آنها توضیح میداد و بعد از ارائه برگهای که باید نتیجه کار خود را در آن ثبت میکردند، کناری مینشست و مشاهداتش را ثبت میکرد. درواقع آنچه برای ما در ارزیابیِ متقاضیان مهم بود، فقط رسیدن به نتیجه نبود؛ بلکه نقشی بود که در یک کار گروهی برای رسیدن به نتیجه ایفا میکنند؛به همین دلیل ترجیحم این بود که تسهیلگرِ این دو کلاس، معلمان علوم و ریاضی نباشند.
گفتوگوی اجتماعی: دو بازی قبلی، حسابی بچهها را درگیر میکرد و حالا زمان آن رسیده بود که منِ جامعهشناس در حیاط مدرسه، میزبان آنها در یک گفتوگوی گروهیِ 10تا15 نفره باشم. صندلیها را بهگونهای زیر سایه درختان و گرداگرد هم چیده بودیم که «فکرشان بیاید». از خاطرات آنها شروع میکردم که چقدر تا حالا با اتوبوس، تاکسی و مترو به مدرسه رفتوآمد کردهاند و در آن چه دیده و شنیدهاند و چه نظری درباره دیدهها و شنیدههای خود دارند. قسم میخورم هدفمان تفتیش عقاید نبود؛ قدرت بیان و عقل عرفی را ارزیابی میکردیم.
بعد در روایت ذهنی خود وارد مدرسه میشدیم و اتفاقهایی که توجه آنها را در کلاس جلب کرده جویا میشدیم؛ اینکه وقتی یک معلم نمیتواند کلاس را جمع کند، آنها چه میکنند. نهایتا در زنگ تفریح به فضاهای مفید مدرسه میرسیدیم و اینکه بهعنوان شهردار مدرسه چه برنامههایی دارند که بچهها آن را تمیز نگه دارند و از آن استفاده بهینه کنند. در این قسمتها نیز برای مسئولیتپذیری، مشارکت و ابتکار عمل او نمرهای از یک تا پنج قرار میدادیم. این گفتوگوها از شیرینترین خاطرات دوران معلمی من بوده و هست؛ اما برای اینکه نوجوانان هم در آن احساس شیرینی کنند، آن را با بازی ترکیب کردیم: یک عدد سهرقمی خاص برای خودم قرار میدادم که همیشه ابتدای صحبتم تکرار میکردم و آنها نیز باید همین کار را میکردند (مثلا 110 یا 789). شاید اگر یک روانشناس حرفهای هم در کنار من بود، از عددی که هر متقاضی انتخاب میکرد، سرنخهایی برای شناخت شخصیت او میساخت.
مصاحبه والدین: همراه با متقاضیانی که برای مراحل سه و چهار به مدرسه دعوت شده بودند، والدین آنها هم در مدرسه حضور داشتند تا فرم مکتوبی را تکمیل کرده و دقایقی با معاون مدرسه صحبت کنند. هدف این مصاحبه، درک دغدغههای والدین، نوع تعامل آنها با نوجوان و رویکرد فرهنگی خانوادهها بود. متأسفانه برخی از مدارس در این مصاحبه به دنبال دو چیز دیگر هستند: کدام والد میتواند حامی مالی برنامهها باشد و اینکه کدامیک ازنظر سیاسی با کادر مدرسه زاویه دارد.
مجموع مراحل سه تا پنج، امتیازی را برای متقاضی به ارمغان میآورد که ورودی نهایی پایه هفتم را مشخص میکرد. شاید تعجب کنید؛ اما الگوی ابتکاریِ پیچیدهتر و جالبتری از این هم برای گزینش دانشآموزانِ ورودی از میان متقاضیان وجود دارد که من به مدرسه پیشنهاد کردم؛ اما نپذیرفتند؛ ولی در تهران اجرا میشود.