به گزارش اصفهان زیبا؛ «درون و بیرون 2» امروز در آستانه رکورد پرفروشترین انیمیشن تاریخ جهان قرار دارد. بعد از حدود گذشت 9 سال از قسمت اول این پویانمایی، قسمت دوم آن نیز اخیرا منتشر شده است.
کمپانیهای پیکسار و دیزنی حالا دیگر تبدیل به بخشی از زندگی ما شده است. آثار پیکسار و دیزنی در نگاه اول تنها یک انیمیشن هستند؛ ولی این نگاه نهایتا تا چند لحظه اول انیمیشن دوام میآورد و سپس مخاطب با جهانی خاص و پر از ایدههای متهورانه فلسفی روبهرو میشود که تا ساعتها و روزها و شاید هفتهها درگیرش کند. ایدههای منحصربهفرد پیکسار این کمپانی را تبدیل به یک کمپانی مؤلف کرد.
در قسمت دوم چه میگذرد؟
در قسمت دوم، شخصیت اصلی داستان «رایلی» بزرگ شده و در دوران نوجوانی قرار گرفته است. او که از کودکی به ورزش هاکی علاقهمند بود، اکنون یکی از بازیکنان حرفهای در این رشته شده است و به دعوت مربیشان به اردویی برای عضویت در تیمی دعوت میشود. در همین حین، رایلی درگیر چالشهای تغییر هویت و دوران نوجوانی است و با توجه به کمرنگشدن ارتباطش با دوستان قدیمیاش، تنها راهی که برای پیداکردن دوستان جدید جلوی خود میبیند، عضویت در تیم هاکی است.کارگردان روایت داستان خود را بهگونهای شروع میکند که حتی اگر قسمت اول آن را هم ندیده باشید، بهسرعت با آن ارتباط برقرار میکنید و این به لطف تدوین بینقصی است که نسبت به قسمت اول پیشرفت چشمگیری داشته است.
دست پر «درون و بیرون 2»
کارگردان مخاطب را معطل نمیکند، خردهداستانهای مزاحم را کنار میزند و از همان ابتدا به تماشاگرش میفهماند که موضوع داستانش چیست و قهرمان قصه بهدنبال چه چیزی است. این روایت صریح و شفاف به لطف ساختار سهپردهای فیلمنامه آن است. در «درون و برون 2» احساسات رایلی با توجه به افزایش سنش بیشتر شده است و شخصیتهای جدیدی تحت عناوین اضطراب، خجالت، حسادت و کسالت به احساسات رایلی اضافه شدهاند؛ کارکترهایی که بسیار سمپاتیک هستند؛ ولی بعضی از آنها پرداخت سطحی دارند و به همین علت مخاطب از آن فاصله میگیرد.
داستان ریتم خوبی دارد و مخاطب را تا آخرین لحظه پای خود نگه میدارد. در واقع سیر اتفاقات داستان مانند دومینویی پشتسرهم و با کاشت و برداشتهای درست جلو میرود که باعث تحقق جذابیت در فیلمنامه این اثر میشود. کارگردان با استفاده از سفر قهرمان نبض مخاطب را در دست میگیرد و با بهرهگیری از پیشزمینههای ناخودآگاه مخاطب، او را به مسیر و آینده قهرمان قصه کنجکاو میکند.
پیکسار و دیزنی بهصورت کلی از حسرتهای تماشاگرش قهرمان میسازد. قهرمانهای پیکسار شبیه چیزی هستند که ما دوست داشتیم باشیم؛ اما نیستیم.در تدوین، کاتهای سریع بین احساسات و کارکتر رایلی باعث میشود احساسات در نقش اتاق فرماندهی رایلی قابل پذیرش باشند. انیمیت، کارگردانی و موسیقی نیز همان چیزی است که از دیزنی و پیکسار دیدهایم و انتظار داریم و در یک کلام، اثر چیزی شبیه معجزه است.به تصویرکشیدن مفاهیم روانشناسی در قالب تصویر، اتفاقی است که تنها در مدیوم انیمیشن امکانپذیر است و کارگردان این اثر بهخوبی آن را درک کرده و توانسته بدون آنکه در تله این مفاهیم بیفتد، از آن برای روایت داستان خود بهره بگیرد.یکی از مفاهیم مهم و قابل تأملی که در این انیمیشن به آن پرداخته میشود، قالبشدن حس اضطراب در کارکتر اصلی داستان است؛ احساسی که امروزه مردمان جهان بهشدت درگیر آن شدهاند و همین باعث همذاتپنداری مخاطب با کارکتر داستان میشود.
راهحلی به نام دنبالهسازی
مدیوم انیمیشن در حال حرکت به سمت مفاهیمی از علوم انسانی است که حتی مدیوم سینما نیز مستقیما امکان پرداخت به آن را ندارد.
سیاست کلی پیکسار و دیزنی برای ادامه مسیر مشخص است: حرکتکردن به سمت دنبالهسازی از آثار قبلی خود یا دستزدن به ایدههای جسورانه و خلق دنیای جدید؛ انتخابی که پاسخ آن برای این دو کمپانی شاید مشخص باشد. آیا ممکن است پیکسار دیگر ایدهای در آستین نداشته باشد؟ جوابش طبق گفتههای پیت داکتر مثبت است. آنها گویی دیگر ایده جذابی ندارند و حالا تنها راه نجاتشان دنبالهسازی است. پیکسار و دیزنی بهخوبی این مسئله را درک کردهاند و همانند رایلی در جستوجوی هویت جدید خود در دنیا هستند.